Sunday, August 27, 2006
با کمال تاسف و اندوه فراوان رهبر ملی بلوچستان نواب اکبرخان بگتی با هجوم ارتش دیکتاتوری و ضد بلوچ پاکستان در یک درگیری سخت در روز شنبه ۲۶ اگست ۲۰۰۶ در اطراف منطقه بگتی و کوهلو بشهادت رسید. در این هجوم وحشیانه ارتش پاکستان دهها نفر از مبارزان بلوچ نیز جان باختند.
بلوچستانءِ راجی زرمبش از این واقعه بسیار تاسف آور و به شهادت رسیدن رهبر ملی بلوچستان نواب اکبرخان بگتی بسی اندوهگین است. زرمبش این ضایعه بزرگ را به ملت بلوچ و جنبش ملی بلوچستان و به بازماندگان وی و همراهان مبارزش تسلیت میگوید.
دیکتاتورهای حاکم بر پاکستان برهبری مشرف چکمه پوش جنگ را بر ملت بلوچ در بلوچستان تحمیل کرده و برای چپاول و غارت بیش از حد منابع سرشار طبیعی بلوچستان با جت جنگی و هلی کوپتر و توپ و تانک به ترور رهبران ملی و بمب باران بلوچستان و کشتن کودکان بلوچ متوسل شده اند.
بشهادت رسانیدن نواب اکبرخان بگتی بدون شک نقطه عطفی در جنبش ملی بلوچستان و پیگیری مبارزه توسط مبارزان بلوچ خواهد بود. خشم دانشجویان و روشنفکران بلوچ در دانشگاه بلوچستان در کویته پس از این حادثه بس ناگوار نشانی بر آغاز این روند جدید است. اندکی پس از انتشار خبر بشهادت رسیدن نواب اکبرخان بگتی، دانشجویان بلوچ با به آتش کشیدن مراکز رژيم در کویته و مبارزان بلوچ با مسدود کردن خیابانهای منطقه سریاب کویته نفرت و انزجار خویش را به هجوم وحشیانه ارتش ضدمردمی پاکستان بر رهبر ملی بلوچستان نواب اکبرخان بگتی و بشهادت رساندن وی و یاران مبارزش نشان دادند.
نواب اکبرخان بگتی برای دفاع از حقوق ملی بلوچ در سن هشتاد سالگی در حالیکه از نظر جسمی ضعیف و بیمار بود مسئولانه متقبل شد تا پرچم مبارزه ملی بلوچستان را برافراشته نگهدارد و با ارتش دژخیمی پاکستان بمبارزه بپردازد. نواب اکبرخان بگتی راه مماشات و جاه طلبانه را بر یک بلوچ ننگ دانست و چون سروی در برایر ظلم بر ملتش ایستادگی کرد. نواب اکبرخان بگتی یک رهبر ملی بسیار جـسور و آگاه بود که ضعف جسمی بر اراده آهنینش در دفاع از بلوچ و بلوچستان هرگز غلبه نکرد. او برای به قدرت رسیدن ملت بلوچ بر بلوچستان مبارزه کرد و در یک مصاحبه با رادیو بی بی سی با صراحت گفت که مبارزه وی و ملت بلوچ صرفاً جنبه اقتصادی ندارد و هر راه حلی باید توام با برسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت و بقدرت رسیدن ملت بلوچ باشد. نواب اکبرخان بگتی با مبارزه ملی پیگیرش در تاریخ بلوچستان نامش را با سربلندی ثبت کرد و در دل ملت بلوچ چون رهبری قهرمان همیشه زنده خواهد بود.
ارتش ظالم پاکستان این رهبر ملی را از ملت بلوچ گرفت ولی همانگونه که دیگر رهبران سیاسی بلوچ اظهار کرده اند نفرت عمیق ملت بلوچ بر ارتش و پاکستان در دلها خواهد ماند. بدون شک رهبریت نواب اکبرخان بگتی بر مبارزات ملی در بلوچستان تفویض ناپذیر خواهد بود ولی خوشبختانه مبارزه ملی بلوچستان رشد کافی نموده است و مبارزه برعلیه اجحافات ارتش پاکستان و دست یافتن به قدرت سیاسی و حقوق مشروع در بلوچستان ادامه خواهد یافت.
بلوچستانءِ راجی زرمبش تـرور رهبر ملی بلوچستان نواب اکبرخان بگتی را شدیداً محکوم میکند و انزجارش را بر ارتش دیکتاتوری پاکستان ابراز میدارد. بلوچستانءِ راجی زرمبش مبارزات ملی نواب اکبرخان بگتی را بسیار ارج می نهد و یادش را بسی گرامی.
بلوچستانءِ راجی زرمبش
شنبه ۲۶ اگست ۲۰۰۶
طبق اظهارات محمد علي دراني وزير اطلاعات حكومت نظامي پاكستان، سردار اكبر بگتي يكي از رهبران برجسته و مبارز خلق بلوچ در پاكستان بهمراه تعدادي از رهبران بلوچ توسط نيروهاي ويژه ارتش پاكستان ترور شده اند. اين ترور گستاخانه و ظالمانه رهبران بلوچ در تاريخ كشور مصنوعي و ساختگي پاكستان بي سابقه مي باشد. حكومت مستبد و خودكامه پاكستان از بدو پيدايش خود در طي شصت سال اخير، ذخاير و منابع زميني بلوچستان از جمله نفت؛ گاز، و طلاء را براي تامين منافع ارتش و منطقه پنجاب به تاراج برده و مي برد. اكبر بگتي و ديگر رهبران بلوچ همواره بر عليه اين استثمار خلق بلوچ و بلوچستان اعتراض كرده اند. حكومت پاكستان در مقابل اين اعتراض بر حق، همواره به زور و ترور توسل جسته است. اينك جنايتكاري و پرده دريدگي حكومت پاكستان بدان جا رسيده است كه عملا دست به ترور رهبران بلوچ زده است.
متعاقب اين جنايت تاريخي، دولت نظامي پاكستان در بيشتر مناطق بلوچستان حكومت شديد نظامي اهمال نموده است. دولت پاكستان از خشم و نفرت بلوچ و بلوچستان آگاه مي باشد. جبهه متحد بلوچستان ايران شهادت اكبر بگتي و همراهانش را به بلوچ و بلوچستان تسليت عرض كرده، و اين جنايت ننگين حكومت نظامي پاكستان را شديدا محكوم مي كند. ما از تمام آزاديخواهان جهان، دولت هاي دمكراتيك ، سازمان ملل، و سازمان هاي حقوق بشري در خواست مي كنيم كه اين جنايت آشكار را محكوم كرده و از حكومت نظامي پاكستان درخواست كنند تا سركوب و كشتار مردم بلوچ را متوقف كرده و حقوق حقه مردم بلوچ را به رسميت بشناسند.
جبهه متحد بلوچستان ايران
يكشنبه پنجم شهريور 1385
Saturday, August 26, 2006
ضرورت جانبداری از مبارزات ضدامپرياليستی
ا. آذرنگ
٢ شهریور ۸٥
«سام وب» [صدر حزب کمونيست آمریکا] در مقاله اخیر خود با عنوان « خاورمیانه در بحران »، کوشیده است که از موضع باصطلاح صلح جویانه در کنار هیچیک از دو طرف درگیر در جنگ لبنان قرارنگیرد. اما نوشته او عملا تبلیغ موضعی لیبرالي و تهی از محتوای مارکسیستي-لنینیستی است، که با مواضع رسمي و جهان بیني حرب کمونيست آمریکا، و بیانیه مشترک بیش از هفتاد حزب کمونيست و کارگري جهان ( بیانیه اي که خود «وب» نیز آن را امضاء کرده است) مغایرت دارد و با اعتراض اعضاء و هواداران آن حزب روبرو شده است.
با توجه به اینکه نظرات و بحث هاي مشابهي نیز از جانب محافل و افرادی در جنبش کمونيستي و کارگري ایران تبلیغ ميشوند، مجموعه ای شامل مقاله «وب»، نقدی بر آن و همچنین گفتگویی با حسن نصرالله، رهبر جنبش حزب الله لبنان، پیرامون مبارزه ضد امپرياليستی و ضرورت اتحاد مبارزان مارکسیست و مسلمان در اختیار خوانندگان قرار میگیرد.
****
منبع: مارکسیسم- لنينيسم امروز
نویسنده: بیل میلز (8 اوت 2006)
«سام وب» در مقاله خود «خاورمیانه در بحران» اشتباه خطرناکی در شناخت جنگ کنونی لبنان مرتکب شده است. بدتر ازآن، مقاله وی نمودار چرخش به راست و دوری از مواضع گذشته و جاری حزب کمونيست آمریکاست. در مقاله مذکور ناتوانی در بکاربستن اصول اولیه مارکسیسم-لنینیسم و اسلوب تحلیلی آن بچشم میخورد که ضمن منزوي ساختن حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا در جنش کمونيستی جهان، باعث سر درگمي فعالین ضد جنگ حزب شده و از نظر ایدئولوژیک کل جنبش ضد جنگ ایالات متحده را تضعیف می کند.
«وب» دیدگاه معمول کمونيستی مبنی بر اینکه تضاد کلیدي در خاورمیانه تضاد بین امپرياليسم و مخالفان آن است را کنار میگذارد. بطور مثال، «گاس هال» و حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا جنگ 1967 را «تجاوز آمريکايی- اسرائيلی علیه مردم مصر سوریه و اردن» ارزیابی کردند. گاس هال آنزمان بیان کرد: «موضوع اصلی استقلال ملی است و نیروهای در گیر نیروهای امپریالیستی و ضد امپریالیستی هستند.» در چهل سال گذشته هیچ چیز اساسی تغییر نکرده است که این ارزیابی از عمده ترین تضاد سیاسی در منطقه را دستخوش بازبینی و تغییر دهد. «وب» همچنین [در تحلیل خود] به همدستي عامدانه آمریکا با محافل حاکمه اسراییل در یورش بیرحمانه به فلسطينی ها و لبنایي ها کم بها میدهد. «وب» نمک بر زخم پاشیده و در حالیکه حزب الله و دیگر لبنانی ها زیر بمب هاي لیزري آمريکايی که هواپیماهاي اسرائيلی برسرشان فرو می ریزند، مقاومت می کنند ادعا می کند: «مشکل بتوان نتیجه گرفت که اقدامات حزب الله ضد امپرياليستی است.»
ماهیت امر اینستکه «وب» تحلیل لیبرالی «هیچ طرف بیگناه نیست» را جایگزین تحلیلی کمونیستی، ضد امپریالیستی ساخته است. محکوم کردن «روحانیت راستگرا» از جانب «وب» گرم گرفتن با ایدئولوژي کنوني دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است که برای توجیه تجاوز امپرياليستی، «آنتی تروریسم» را بجاي« آنتی کمونیسم» قرار داده اند. «وب» چنین استدلال میکند که انتقاد و حتی محکوم کردن حزب الله و حماس بدلیل آنکه «جنبشهای رهایی بخش ملی، آنطور که ما درک میکنیم، نیستند» و بخاطر «خویشاوندی» آنها با راست سنتی جایز است. چنین چیزی حقیقت ندارد. حزب الله و حماس احزاب توده ای هستند که در نهادهاي مقننه و مجریه نماینده دارند و داراي میلیشایي هستند که با مبارزات دلاورانه علیه سیاست توسعه طلبانه دولت اسراییل و امپرياليسم آمریکا و برای استقلال ملی فلسطین و لبنان، حمایت خلقهای خود را بدست آورده اند.
دیدگاه «وب» در مورد چنگ لبنان همانند تحلیل وی از جنگ عراق است که در آن در مورد نقش جهادگران در مقاومت میهنی گسترده بر ضد اشغال آمریکا اغراق میکند. کمونيست ها هیچگاه جنبشهاي مشروع ضد امپرياليستی را تابع آزمایشهای کوته بینانه قرار نداده اند، از حمایت مارکس و انگلس از فنیانهاي ایرلندي قرن نوزدهم گرفته تا حمایت حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا از انقلاب 1979 ایران. در سال 1776 نیز انقلابیون آمريکايی برهبري برده داري بنام واشينگتن محتملاً در برابر محک«وب» مردود می شدند. جنبش جهانی کمونيستی، همواره از جنبشهاي ضد امپرياليستی، چه تحت رهبري پاسیفیست ها (گاندي در هندوستان) ، خرده بورژوازي ملی گرا (ایرلند در 1916)، بورژوازي ملی (سن یات سن در چین، ناصر در مصر)، دموکراتهاي انقلابی (چاوز در ونزوئلا) ؛ و چه برهبري کمونیستها (هوشي مین در ویتنام) پشتيبانی کرده است. کمونیستهاي فرانسه در مقاومت ضد فاشيستی با لیبرالهاي دوگلی همکاري کردند تا کشور خویش را از یوغ امپرياليسم آلمان آزاد سازند. می توان از نمونه هاي بسیار دیگري نام برد و این فهرست را در چندین صفحه ادامه داد. کمونیستها براي پشتيبانی از اینگونه مبارزین در نبردشان بر ضد امپرياليسم، لازم نیست با تمام نقطه نظرات آنها موافق باشند.
«وب» بدون تردید حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا را بخشی از جنبش جهانی کمونيستی می داند، اما چون این جنبش آنقدر که او می خواهد راستگرا نیست، او بیانیه مشترک با چندین حزب سیاسی را امضاء ميکند (نگاه کنید به شبکه همبستگی) - بیانیه اي که در آن از کینه او نسبت به حزب الله اثري نیست. اما، او بعداً بیانیه شخصی خود را صادر می کند. چنین عملی در گذشته نیز از او سر زده است. در سال 2005 زمانی که حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا پیش نویس برنامه جدید حزب را منتشر کرد، او دیدگاه خود را در نوشته ای تحت عنوان «بازتابی بر سوسیالیسم » بیرون داد که در سمت راست سند پیشنهادی حزب قرارداشت. آخرین نوشته اپورتونیستی او بنام «خاورمیانه در بحران» بطور کامل در الجزیره پخش شد و هم اکنون در سراسر شبکه اینترنتي قراردارد. شکی نیست که بخش بزرگي از جهان، دیدگاه او را مواضع ما قلمداد خواهد کرد. این عمل او، که ناقض دموکراسی درون حزبی است، بی شباهت به بیانیه های بوش حین امضای قوانین مصوبه کنگره که مورد علاقه او نیستند نمیباشد. بوش لایحه ها را امضا میکند ولی در بیانیه ای اظهار میکند که قانون را آنطور که او تفسیر میکند به اجرا در خواهدآورد.
در کام اژدها، حزب کمونيست آمریکا باید همچون صخره ای ضدامپریالیستی باشد نه بیدی که با بادی بلرزد. حزب کمونيست آمریکا میبایست باردیگر قاطعانه بر کارنامه شرافتمندانه و شجاعانه خود در پشتيبانی از مبارزه ضد امپریالیستی تاکید کند. حزب باید از مطالبات مطروحه از سوی هفتادویک حزب کمونيست و کارگری ( بر اساس آخرین شمارش) در25 ژوئیه حمایت کند:
* پایان فوری حملات نظامی و خروج ارتش اسراییل* احترام به استقلال ملی و تمامیت ارضي در برابر هرگونه مداخله نظامی تحت هر پوششی* آزادی فوري زندانیان سياسی* برچیدن کامل شهرک هاي یهودي نشین اسراییلی و خروج ارتش اسراییل از سرزمین هاي اشغال شده در سال 1967* تشکیل یک دولت فلسطينی (در نوار غزه و کرانة غربی) با پایتخت آن در بیت المقدس شرقی، در کنار اسراییل و* حل عادلانه مسأله پناهندگان، بر اساس قطعنامه هاي سازمان ملل
http://www.mltoday.com
***
خداحافظ جهان یک قطبي: مصاحبه با نصرالله
منبع: کانتر پانچ (برگرفته از اورنسل، روزنامه حزب کارگر ترکیه)
پرسش: وضعیت کنوني روابط شما با جنبش سوسیالیستي چگونه است؟
نصرالله: جنبش سوسیالیستي، که براي مدت قابل توجهي از مبارزه بین المللي دور بوده است، حداقل دوباره حمایت معنوي از ما را از سر گرفته است. مشخص ترین نمونه این، هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا است. چاوز با فراخواندن سفیر خود از اسرائیل، کاري را کرد که بیشتر دولت هاي اسلامي نتوانستند انجام دهند. علاوه براین، او حمایت خود از مقاومت ما را اطلاع داد. این براي ما یک منبع نیروي معنوي عظیمی بوده است.
ما واکنش مشابهي را از جنبش انقلابی ترکیه مشاهده مي کنیم. ما برادران سوسیالیستي از ترکیه داشتیم که براي مبارزه با اسرائیل در دهه 1960 به فلسطین رفتند. و یکي از آنها که هنوز در خاطره و در قلب من باقي است، دنیز گزمیس است!
[ دنیز گزمیس(1972-1947) یکي از انقلابیون مارکسیست- لنینیست ترکیه بود. او در اواخر دهه 1960 یک تظاهرات دانشجویي را رهبري کرد، در اواخر سال 1969 به اردوگاه آموزشي الفتح در لبنان رفت، و پس از بازگشت به ترکیه، گروه او چهار گروهبان ارتش آمریکا را به اسارت گرفت. پس از آزادي سربازان، گزمیس دستگیر و به جرم توطئه براي سرنگون کردن دولت ترکیه محاکمه شد و در روز 6 ماه مه 1972، به همراه دو تن از رفقایش در زندان مرکزي آنکارا به دار آویخته شد.]
پرسش: دنیز چه اهمیتي براي شما دارد؟
نصرالله: ما اکنون به دنیز هاي جدیدي احتیاج داریم. صفوف ما علیه ستمکاران، همیشه به روي دنیز ها باز است. دنیز همیشه در قلبهای مردم فلسطین و لبنان جاي دارد. هیچکس نباید در این تردید داشته باشد. متاسفانه آن نبرد مشترک و همبستگي که دنیزها از خود علیه دشمن مشترک باقي گذاشتند، دیگر وجود ندارد. آنچه ما مي خواهیم این است که برادران سوسیالیست ما در لبنان، شانه به شانه علیه امپرياليسم و صهیونیسم مبارزه کنند. این نبرد، فقط نبرد ما نیست. این نبرد مشترک همه ستمدیدگان سراسر جهان است. فراموش نکنید اگر خلق هاي فلسطین و لبنان این جنگ را ببازند، این بمعني شکست همه مردم ستمدیده جهان خواهد بود. انقلابیون باید در مبارزه ما علیه امپرياليسم، مسئولیت بعهده بگیرند و در قلوب مردم ما در فلسطین و لبنان، یکبار دیگر دنیز شوند.
پرسش: در خیابان هاي بیروت پوسترهاي چه گوارا، چاوز و احمدي نژاد را در کنار هم مي توان دید. آیا اینها علائم یک قطب بندي جدید است؟
نصرالله: ما به رهبران و مردم آمریکاي لاتین درود مي فرستیم. آنها قهرمانانه در برابر دزدان آمريکايی مقاومت کرده اند و براي ما سرچشمه قدرت معنوي بوده اند. آنها رهبري خلق هاي ستمدیده را بعهده دارند. بروید بیرون و در خیابان هاي ما بگردید! خواهید دید مردم ما چگونه از چاوز و ارنستو چه گوارا استقبال مي کنند. تقریباً در هر خانه، پوستر چه یا چاوز را خواهید دید.
چیزي که ما به دوستان سوسیالیست مان که خواهان مبارزه مشترک براي برادري و آزادي هستند مي گوییم این است: اگر مي خواهید بگویید « مذهب افیون توده ها است» اصلاً نیایید. ما با این تحلیل موافق نیستیم. بزرگترین دلیل اثبات آن هم در خیابان ها ي ما است که تصاویر چاوز، چه گوارا، صدر و خامنه اي در کنار هم قرار دارند. این رهبران یکصدا به مردم ما درود مي فرستند. مادام که ما به اعتقادات شما احترام مي گذاريم، و شما به اعتقاد ما احترام مي گذارید، هیچ قدرت امپرياليستی نیست که نتوانیم شکستش دهیم!
پرسش: برگردیم به تهدیدات در منطقه، دولت هاي غربي که در پي «تغییر رژیم» در دمشق و تهران هستند، فشارهاي خود را بر آنها تشدید کرده اند. برخي منابع بر این نظرند که حمله به لبنان، پیش درآمد حمله به سوریه است. به نظر شما، آیا امکان یک جنگ منطقه اي وجود دارد؟
نصرالله: مراکز قدرت امپرياليستی مي خواهند کل منطقه ما را همدست خود کنند. آنها انتظار دارند ما در برابرشان زانو بزنیم. سوریه، ایران و حزب الله، با این مخالفند. دلیل تحریکات در ارتباط با رفیق حریري، نخست وزیر پیشبن لبنان و فعالیت ها براي خروج ارتش سوریه از لبنان- و حتا فراتر از آن- آرزوي بیرحمانه آنها براي حمله به تهران و دمشق کلاً در این است.
سوریه، با ایران و حزب الله مطمئناً در برابر این مقاومت خواهند کرد. ما براي میهن و آزادي مان مقاومت خواهیم کرد. ما براي اینکه در برابر آنها زانو نزنیم، مقاومت خواهیم کرد. امپریالیست هاي غرب مي خواهند از لبنان کوزووي دوم را در منطقه ما بسازند. آنها بدنبال ایجاد درگیري بین گروه ها هستند. اما ما این حیله را خنثی کرده ایم. در خیابان هاي ما، در سراسر لبنان، با مسیحیان، سني ها و شیعیان آن، پرچم حزب الله در اهتزاز است. یکبار دیگر مي گویم، «جهان یک قطبي» در تاریخ پشت سر گذاشته شده است. اکنون ما وجود داریم، ایران وجود دارد، سوریه وجود دارد، ونزوئلا، کوبا و کره شمالي وجود دارند. خلق هاي مقاوم فلسطین، عراق و افغانستان وجود دارند! تا زمانی که امپرياليسم و اشغال وجود دارد، این خلق ها به مقاومت ادامه خواهند داد. آنها مي توانند صلح را فراموش کنند. آنها اگر صلح مي خواهند، باید به آزادي خلق ها احترام بگذارند و باید همدستان دشمن را کنار بگذارند. بیاري خدا، پیروزي از آن ما خواهد بود.
آنها قادر نخواهند بود کشور ما را به کوزووي منطقه تبدیل کنند. مردم ما اکنون از همه چیز آگاهي دارند و فریب حیله هاي امپرياليستی را نخواهند خورد. ما قطعاً به آنها اجازه نخواهیم داد به ایران و سوریه حمله کنند. ما تا آخرین قطره خون خود براي آزادیمان مبارزه خواهیم کرد. هیچکس نباید در اینمورد شک داشته باشد. آنها ادعا مي کنند ایران سلاح اتمي در اختیار دارد. بر عکس، بیشتر سلاح هاي اتمي در دست اسرائیل و آمریکا است. علاوه براین، سلاح هاي اتمي بهانه اي است براي سرکار آوردن رژیم هاي دست نشانده در منطقه.
پرسش: ادعا هایي وجود دارد مبني بر اینکه حزب الله از تهران هدایت مي شود. نظر شما در اینمورد چیست؟
نصرالله: این یک دروغ بزرگ است. ما یک سازمان مستقل لبنانی هستیم. ما از کسي دستور نمي گیریم. اما، این بدین معني نیست که ما وارد اتحادها نخواهیم شد. ما در کنار ایران و سوریه قرار داریم. آنها برادران ما هستند. ما تا آخرین قطره خون خود با هر حمله اي به تهران یا دمشق مقابله خواهیم کرد، همانطور که تا آخرین قطره خون خود با حمله به لبنان مقابله مي کنیم. ما از مقاومت جهانی در مقابل تروریسم جهانی امپرياليستی حراست مي کنیم.
پرسش: آیا موضوع دیگري وجود دارد که مایل به طرح آن باشید؟
نصرالله: صلح نمي تواند یکجانبه باشد. تازمانی که در جهان امپرياليسم وجود دارد، صلح پایدار غیر ممکن است. تا موقعي که عراق، افغانستان و فلسطین تحت اشغال قرار دارند، این جنگ پایان نخواهد یافت.
توضیح: این مصاحبه کمي پیش از اعلام آتش بس، انجام شد. براي دیدن متن گفتگو به انگلیسي و ترکي به نشاني هاي زیر مراجعه نمایید:
http://mathaba.net/z.htm?http://www.counterpunch.org/nasrallah08172006.html
http://mathaba.net/z.htm?http://www.counterpunch.org/nasrallah08172006.html
خاورمیانه در بحران
منبع: دموکراسي هفتگي مردم ( فوق العاده اینترنتي، 26 ژوئیه 2006)
نویسنده: سام وب
در حالي که من[این سطور را] مي نویسم، نیروهاي اسرائیلي در حال تجاوز به مرز جنوبي لبنان هستند. بدون تردید این تشدید، موجب افزایش خطر یک جنگ گسترده خواهد شد، جنگي که مي تواند دیگر بازیگران دولتي و غیر دولتي در آن منطقه را در گیر کرده و پاي میلیون ها انسان را به جنگ بکشد.
ژنرال هاي اسرائیلي، البته چنین احتمالي را رد مي کنند، اما آنها با این کار این واقعیت را نادیده مي گیرند که درگیري هاي مسلحانه را اغلب نمي توان از مراکز فرماندهي هدایت کرد. تاریخ به ما مي آموزد که جنگ منطق خاص خود را دارد و بسادگي مي تواند زیرک ترین سیاستگذار- چه سیاستمداران و چه ژنرال ها- را هاج و واج کند. با این وجود، برغم اعتراض فزاینده جهانی، جنگ با حمایت همه جانبه بوش و بلر ادامه دارد.
این جنگ مرگبار و ویرانگر موجب کشته شدن صدها نفر ، مجروح شدن هزاران نفر، وآوراره شدن صدها هزار نفر شده است. ویراني تاسیسات زیربنایي، از خانه ها گرفته تا بیمارستان ها، از سیستم هاي حمل و نقل و ارتباطات گرفته تا شبکه برق رساني، بسیار عظیم است.
بخش عمده مرگ و ویراني، البته، در لبنان است. در اوائل این هفته، فواد سینیورا، نخست وزیر لبنان گفت بمباران لبنان را 50 سال به عقب برگردانده است. در این کشور کوچک، که نه خیلي پیش از این، طي جنگ داخلي و 18 سال اشغال بوسیله ارتش اسرائیل نابود شده بود، جریان عادي زندگي از هم پاشیده است. مرده ها دفن مي شوند. بازگشت ریتم زندگي به این کشور ویران شده، آهسته خواهد بود. زمان حتا خیلي بیشتري لازم است تا تصویر این خونریزي غیر ضروري از حافظه جمعي مردم لبنان محو شود. مردم اسرائیل نیز کشته هاي خود را دفن و از زخمي هاي خود مراقبت مي کنند. گرچه هر زندگي- عرب یا یهودي- گرانبها است، اما تا آنجا که به تاثیرات این جنگ بر دو کشور مربوط مي شود، از برابري نمي تواند حرفي در میان باشد. مگر مي شود؟ در زمینه قدرت نظامی، حزب الله به گرد پاي اسرائیل هم نمي رسد. نسخه برداري از سیاست هاي دولت بوش
در اجراي این حمله جنایتکارانه به لبنان، اسرائیلي ها فقط از سیاست بي محابا و شیوه هاي تنبیهي دولت بوش- مانند یک جانبه گرایي، استفاده حداکثر از نیروي نظامی، مجازات جمعي مردم بیگناه، و خصومت با دیپلوماسي، چند جانبه گرایي و نهادها و قوانین المللي نسخه برداري نمي کنند. آنها پیشرفته ترین و قدرتمندترین سلاح ها و فن آوري هاي نظامی را- که نیروهاي نظامی اسرائیل را به یکي از مهیب ترین ماشین هاي نظامی در جهان تبدیل کرده است، همراه با همه چیز، منجمله سلاح هاي اتمي، که هیچ کشور دیگري در خاور میانه آن را ندارد- وارد نبرد کنوني کرده اند. علاوه براین، همه اینها با شنیع ترین اشکال نژادپرستي و نخوت قدرت بزرگ اشباع شده اند. گام هاي ضروريبا توجه به این خطرات، آن چه ضرورري است عبارت است از توقف فوري درگیري ها از همه طرف، امداد رساني فوري به همه قربانیان جنگ- در لبنان، در ساحل غربي و غزه، و در اسرائیل- و اعزام نیروي حافظ صلح بین المللي تحت سرپرستي سازمان ملل متحد. این بسود همه مردم آن منطقه- اسرائیلي، عرب، کرد، فارس و غیره، و مردم معتقد به ادیان مختلف منجمله شیعه، سني، مسیحي و یهودي- است. آتش بس، که دولت ما بیشرمانه تاکنون مانع آن شده است، اجازه خواهد داد به اختلافات موجود که موجب جرقه خوردن این درگیري شده اند، آنطور که باید و شاید مورد توجه دیپلوماتیک و سياسی قرار گیرند.
بوش و رایس ادعا مي کنند آتش بس زود رس بسود حزب الله خواهد بود، اما من با این ادعا موافق نیستم. هیچکس، منجمله مردم اسرائیل، در یک درگیري طولاني و شدت یابنده، به صلح و امنیت نخواهند رسید. در واقع، هر روز که جنگ ادامه یابد، فقط به شعله ور شدن احساسات در همه طرف خواهد انجامید، تاخیر در یک راه حل مثبت براي موضوعات فوري مورد اختلاف، یعني نابود کردن همیشگي هر نوع امید به صلح عادلانه و پایدار در خاورمیانه. یکبار دیگر[مي گویم] تش بس، کمک هاي انساني، و یک نیروي صلح بین الملي تنها راه عمل معقول است.
لازم است بین مکانیسم هاي شروع کننده این درگیري و علل بنیادین آن تمایز قائل شود. اگر ما به مقامات آمريکايی و اسرائیلي- و رسانه هاي بزرگ- گوش کنیم، از ما خواسته مي شود این را باور کنیم که جنگ بسادگي باید به عملیات حزب الله محدود مي شود. در هیچ جاي نوشته هاي آنها اشاره اي به اشغال و تصرف چند دهه اي ساحل غربي و غزه یا لبنان دیده نمي شود. انکار سیستماتیک حق فلسطينی ها و کارزار اساسی براي نابود کردن نهادهاي سياسی و مدني و زیر ساخت اقتصادي ساحل غربي و غزه نادیده گرفته مي شود. برخورد تحقیر آمیز مقامات اسرائیلي نسبت به نمایندگان سياسی مردم فلسطین- سازمان آزادیبخش فلسطین، فتح و حماس نادیده گرفته مي شود.
هیچگاه به تحقیر روزانه اي که مردم فلسطین مجبور به تحمل آن هستند، یا تلاش هاي اسرائیل براي سرکوب خواست دموکراتیک آنها، اشاره اي نمي شود. ترور رهبران فلسطينی و دیگر رهبران عرب بدست ارتش و سازمان اطلاعاتي اسرائیل از انظار عموم دور نگهداشته مي شود. تصویر دستگیري هاي غیرقانوني، شکنجه، و بازداشت نامحدود هزاران فلسطينی، منجمله هزاران کودک، کاملاً غایب است. و بندرت به این اشاره مي شود که ظهور حماس عمدتاً بعلت آشتي ناپذیري دولت اسرائیل در برابر نیروهاي سياسی سکولار و میانه رو، و در درجه اول سازمان آزادیبخش فلسطین، است.
به ما گفته مي شود خود را جاي مردم اسرائیل بگذاریم و باید اینکار را بکنیم، اما ما باید خود را بجاي فلسطينی ها هم بگذاریم. اگر اینکار را بکنیم، نه تنها مثل اسرائیلي ها احساس مورد تهدید بودن، خشم و ترس خواهیم کرد، بلکه توهین، تحقیر، بحساب نیامدن، محرومیت اقتصادي، انکار سیستماتیک ابندایي ترین حقوق، بي توجهي جامعه بین الملي، معیارهاي دوگانه در اجراي قطعنامه هاي سازمان ملل، وفقدان جایي که قلمرو آن تعیین و تصمین شده باشد، جایي که همه جهان آن را بعنوان « میهن» ما برسمیت مي شناسد را نیز تجربه خواهیم کرد. بنابراین، هر راه حل بحران باید بر سر میز مذاکره- و نه در میدان جنگ و نه بطور یکجانبه- به موضوع اساسی استقلال ملی فلسطین و دیگر موضوعات قدیمي و همچنین به مکانیسم هاي شروع کننده اي بپردازد، که رویهمرفته به تنش ها، خشم، و درگیري هاي مرگباري دامن مي زنند که آنها را در زندگي روزمره در سراسر خاورمیانه مي توان دید.راه حل نظامی وجود نداردبدون چنین رویکردي، چرخه خشونت- همراه با آرامش نسبي گاه بگاهي که با جنگ سختي که در آن یک طرف ممکن است توهم پیروزي را تا شروع دور بعدي جنگ بدست آورد- ادامه خواهد یافت. اگر بیش از 50 سال خشونت و ضد- خشونت درسي آموخته باشد، این است که راه حل نظامی براي درگیري اسرائیلي- فلسطينی وجود ندارد.
البته، رسیدن به چنین راه حلي آسان نخواهد بود. موانع بسیاري در همه طرف وجود دارد، از نومحافظه کاران دولت بوش گرفته تا انتخاب بخش راستگراي طبقه حاکم اسرائیل، و راستگرایي مذهبي و سکولار هاي افراطي در جهان عرب و جهان اسلام.
همین ها را درباره پایان دادن به اشغال عراق مي توان گفت- یک جنگ آمريکايی دیگر که موجب مرگ و هرج و مرج، و تشدید تنش در منطقه شده است، تنشي که تا اشغال وجود دارد، ادمه خواهد یافت. با این وجود، نیروهاي عاقل مي توانند فایق شوند؛ نیروهاي عاقل مي توانند صلح را بدست آورند؛ و نیروهاي عاقل مي توانند یک راه حل عادلانه براي درگیري اسرائیلي- فلسطينی پیدا کرده و خروج نیروهاي آمريکايی از عراق را تحمیل کنند.
گسل هاي جدید
جنگ کنوني علیه حزب الله در لبنان، موجب اشکار شدن گسل هاي جدیدي بین دولت هاي عرب، بین ایران و برخي از همسیگان عرب آن، و بین کشورها و خلق هاي شیعه و سني شده است. جاي تعجب نیست که دولت بوش در صدد بههر برداري از این شکاف ها است و تا حدي هم موفق بوده است.
با این وجود، دولت بوش اشتباه مي کند اگر تصور کند این گسل هاي جدید در برابر حمله بیرحمانه ارتش اسرائیل علیه مردم لبنان، باقي خواهند ماند. در واقع، هر روز که مي گذرد، در خاورمیانه و در جامعه جهانی- منجمله در بین متحدین آمریکا - مخالفت افزایش خواهد یافت. تقریباً همه- به استثناي بسیاري از اعضاي کنگره، حمهوریخواه و دموکرات - اکنون بدرجاتي از سیاست سنگدلانه و حساب شده بوش و رایس، فاصله مي گیرند، سیاستي که در واقع از ادامه بمباران خونین و ویراني لبنان حمایت مي کند. اگر ارتش اسرائیل در لبنان دست به یک جنگ تمام عیار زمیني بزند، چیزي که من محتمل نمي داینم، این ائتلاف نخ نما که تا کنون از عملیات نظامی اسرائیل حمایت کرده است، از جوانب مختلف شکاف بر خواهد داشت.
البته، امکان یک حمله تمام عیار را نمي توان یکسره رد کرد. در چنین مواردي معمولاً سرهاي عاقل تر غالب نمي شوند، از جانب راست ترین محافل در اسرائیل و ایالات متحده براي درگیر کردن سوریه و ایران، فشار وارد مي شود. نیوت گینگریچ، سحنگوي پیشین مجلس نمایندگان [آمریکا] و ویلیام کریستول، سردبیر نشریه دست راستي « ویکلي استاندارد» براي یک حمله همه جانبه وسیع جهت تغییر اساسی مبلمان در خاورمیانه بسود امپرياليسم آمریکا، تبلیغ مي کنند- این ثابت مي کند ادعاي پر سر و صداي دموکراتیزه کردن خاورمیانه چیزي نیست مگر پوششی براي ایجاد دولت هاي دست نشانده در منطقه، در جهت تضمین کنترل بر ذخائر و منافع نفتي و قدرت سياسی- جغرافیایي که از چنان کنترلي بدست مي آید.
در محافل حاکمه آمریکا و اسرائیل، یاس و احتمالاً خشم بسیاري نسبت به واکنش دولت و مردم لبنان وجود دارد. دولت بوش امیدوار بود آنها جهت نابود کردن حضور فیزیکي و سياسی حزب الله، حتا اگر لازمه آن یک جنگ داخلي دیگر در خاک لبنان باشد، به جبهه اسرائیل- آمریکا ملحق شوند. اگر دولت نیکسون در ویتنام« براي نجات روستاها، آنها را بمباران کرد» دولت بوش آماده است در لبنان« براي نجات کشور، جنگ داخلي راه بیاندازد.»
باد کردن تهدید دولت بوش و دولت اولمرت- پرتز، براي توجیه این عملیات، دو ترفند ایدئولوژیک بکار گرفته شده در تجاوز به عراق را دوباره بکار انداخته اند. اولین ترفند،« باد کردن تهدید» است. بعبارت دیگر، حزب الله و حماس بمثابه خطري نسبت به موجودیت اسرائیل معرفي مي شوند. وقتي مردم این برداشت را قبول کنند، آنوقت است که یک پاسخ نظامی نامتناسب، کاملاً منطقي به نظر مي رسد
اما هیچ خطري متوجه موجودیت اسرائیل نیست. درست است که حزب الله و حماس در حرف، حق اسرائیل براي بودن را انکار مي کنند، و علیه اسرائیلي هاي بیگناه دست به اقدامات جنایتکارانه مي زنند، اما، با توجه به عدم توازن عظیمي که در ظرفیت هاي نظامی وجود دارد، هیچکدام از آنها استطاعت نظامی ریختن حکومت اسرائیل به دریا را ندارند. اگر در خاورمیانه خطري متوجه هستي کسي باشد، آن خطر در درجه اول متوجه مردم فلسطین است.
ترفند ایدئولوژیک دیگر، یک کاسه کردن اپوزیسیون در یک بلوک واحد بدون خط است، اپوزیسیوني که هدف اصلي آن فرود آوردن ترور بر باقي جهان است. از ما مي خواهند باور کنیم که این بلوک دولت ها و جنبش ها بطور اخص، و خلق هاي عرب و مسلمان بطور اعم، تقریباً از یک نفرت ژنتیک و تمایل لگام گسیخته، جهت نابود کردن شیوه زندگي و آزادي ما برخوردارند، و همه اینها خارج از تاریخ، سیاست، برخورد منافع حکومتي و محلي، و ناخشنودي و نابرابري هاي دیرین وجود دارد. دولت بوش با این کار مردم خاورمیانه را از انسانیت شان تهي کرده و بستر لازم براي دیپلوماسي، مذاکره، و حل مسالمت آمیز اختلافات دیرین را از میان برمي دارد. دولت بوش با این کار به خود نیز پوششی براي تعقیب سیاست سلطه جهانی بلامنازع، و دادن چراغ سبز به متحدان استراتژیک خود، مانند اسرائیل مي دهد، تا بي محابا توان نظامی خود را در خاورمیانه اعمال کنند- البته از یاد نبریم که کلیشه سازي نژادپرستانه افراطي و طبقه بندي نژادي و محدود کردن دموکراسي در سرزمین ما را نیز تقویت مي کند. با توجه به قدرت هراس انگیز فن آوري ها و سلاح هاي نظامی جدید- غیراتمي و اتمي- بشریت باید این نگرش ساختگي و دروغین به جهان را طرد کند و به دولت بوش، و از این حیث، به همه دولت ها و جنبش هاي جهان یک منطق جدید صلح، عدالت و احترام به حق حاکمیت ملی را تحمیل کند.مارکسیسم و مبارزه با امپرياليسم نقش حزب الله ( و همچنین حماس) در خور انتقاد و حتا محکومیت است. البته، این کار باید در یک بستر مشخص انجام شود، اما درک ما از تمایز بین خلق استعمار کننده و خلق تحت استعمار، درک ما از تمایز بین حکومت تحت اشغال و حکومت اشغالگر، و درک ما از نابرابري نیرو و تاثیرات آن، نباید ما را در ارتباط با عملیات بي ملاحظه و مرگبار حزب الله به سکوت یا بیطرفي وادارد.
نه حزب الله (نه حماس) جنبش رهایي بخش- بر اساس شناخت ما از این جنبش ها- نیست. خویشاوندي سياسی آنها با رژیم ها و جنبش هاي راست است نه با چپ. هیچکدام پیرامون انتقال ساختارهاي اجتماعي- اقتصادي و تشکیل یک حکومت سکولار دموکراتیک حزف نمي زنند. ما هم در بسیاري موارد، نه از تاکتیک هاي آنها حمایت مي کنیم و نه از نقش آنها در کشورهایي که در آنجا فعالند.
آیا آنها در برابر اشغال و استعمار مقاومت مي کنند؟ آیا آنها براي امپرياليسم آمریکا دردسر درست مي کنند؟ بعضي ها مي گویند بله. اما رها کردن موضوع در اینجا، بي دقتي است. من نمي توانم تصور کنم حزب الله کاملاً نمي دانست واکنش محافل حاکمه اسرائیل و دولت بوش در قبال گرفتن و زنداني کردن سربازان اسرائیلي چه خواهد بود. آنها در حالیکه احتمالاً یک سري پاسخ به عملیات خود را پیش بیني مي کردند، اما باید با توجه به سفاکي طبقه حاکمه اسرائیل مي دانستند که اسرائیل پاسخ نظامی شدیدي خواهد داد. در هر صورت، عملیات آنها تحریک آمیز بود.
این یک رویکرد مارکسیستي نیست، اما نه حزب الله مارکسیستي است و نه حماس، و نه جنبش هاي مذهبي راستگر ا را مي توان مارکسیست یا چپ تقسیم بندي کرد. در واقع، در بیشتر کشورها، آنها در حال ستیزه جویي با احزاب و جنبش هاي مارکسیستي هستند. بعنوان مثال، در عرق و ایران، سازمان هاي مذهبي راستگرا کمونيست ها و دیگر نیروهاي چپ، مترقي، و دموکراتیک را ترور کردند.
مارکسیسم هیچگاه بطور انتزاعي تاکتیک ها را بررسي نمي کند. تاکتیک ها و کارآیي آنها را شرایط مشخص تعیین مي کنند. آنها در بطن مجموعه اي از روندهاي سياسی، اقتصادي و اجتماعي قرار دارند. آنها را نمي توان مستقل از یک ارزیابي هشیارانه و عیني از نیروهاي طبقاتي و اجتماعي در سطح ملی و بین المللي بطور مبسوط شرح داد. مارکسیسم هیچ شکل مبارزه را بطور مطلق براي همه شرایط مناسب نمي داند. با این وصف، گرایشي در بخشي از چپ وجود دارد که بدون توجه به شرایط، مبارزه مسلحانه را تنها شکل معتبر، مشروع، و رزمنده براي مبارزه ضد امپرياليستی مي داند. این تقریباً به آن مي ماند که نفس دست بردن به اسلحه، بدون توجه به مناسبت تاکتیکي و تاثیرات آن، مورد ستایش قرار گیرد. در حالیکه مردم تحت ستم، حق استفاده از اسلحه را دارند، ما از این تاکتیک در هر شرایطي حمایت نمي کنیم و خود را مقید نمي دانیم از دیگراني که از آن استفاده مي کنند، حمایت کنیم. ما تحت هیچ شرایطي از کشتن غیرنظامیان بیگناه حمایت نمي کنیم.
مبارزه مسلحانه تنها موقعي مناسب است که همه اشکال مبارزه توده اي مسالمت آمیز بکار گرفته شده باشد، تنها موقعي که به پیشرفت جنبش دموکراتیک، طبقاتي و ضد امپرياليستی کمک کند، و تنها اگر اکثریت مردم از ابزار درگیري نظامی حمایت کنند. هر جنبشي- طبقه کارگر، دموکراتیک، ضد امپرياليستی، و انقلابی- باید تاکتیک ها را از نقطه نظر زیر بررسي کند: آیا آنها به پیشرفت مبارزه، تقویت و وحدت آن کمک مي کنند؟ آیا آنها زمینه بهتري فراهم مي کنند که جنبش بتواند با استفاده از آن، در مبارزه خود علیه امپرياليسم، پیش برود؟
اگر این محک بکار گرفته شود، مشکل بتوان نتیجه گرفت عملیات حزب الله ضد امپرياليستی است. آیا مبارزه براي استقلال فلسطينی ها تقویت شده است؟ آیا نیروهاي امپرياليسم در وضعیت دفاعي گذاشته شده اند؟ آیا این جنگ شرایط بهتري براي پایان دادن به اشغال عراق ایجاد خواهد کرد؟ آیا این جنگ توسعه و وضعیت مستقل لبنان و دیگر حکومت ها خاورمیانه را تسهیل خواهد کرد؟ آیا این جنگ نیروهاي ارتجاعي در اسرائیل و جاهاي دیگر خاورمیانه را تضعیف خواهد کرد؟ ایا این جنگ دولت بوش- تامین کننده اصلي خشونت- را تضعیف خواهد کرد؟ آیا جهان را امن تر خواهد کرد؟به اعتقاد من، عملیات حزب الله، به هیچوجه به مبارزه علیه امپرياليسم آمریکا یا اشغال و توسعه طلبي اسرائیل، کمک نکرده است. حزب الله پاس راحتي به محافل حاکم در اسرائیل و آمریکا داد. و تعجب آور نبود که آنها از آن استفاده کردند و براي تامین سلطه سياسی خود بر منطقه دست به تهاجم زدند. در جهان معاصر شرایط مبارزه تغییر کرده است، و در نتیجه عرصه را بر مبارزه مسلحانه تنگ و تنگ تر کرده است.
دولت بوش و سیاست هاي آن مانع اصلي بر سر راه صلح است. امپرياليسم آمریکا، بطور مستقیم و غیرمستقیم، بر سر خاورمیانه و سراسر جهان مرگ و ویراني آورده است. اما جنبش چپ و مترقي نمي تواند نسبت به تحریکات- بدون توجه به اینکه از کجاي طیف سياسی مي آیند وبدون توجه به اینکه چقدر رزمنده و «انقلابی» بگوش مي رسند- سکوت کند. وظیفه این نیست که فقط در برابر امپرياليسم ایستاد، بلکه وظیفه، شکست دادن آن است. و چپ به تنهایي نمي تواند این را انجام دهد- این به استراتژي و تاکتیکي نیاز دارد که بتواند میلیون ها و میلیون ها انسان را در مبارزه علیه امپرياليسم به حرکت درآورد. گام اول، جلب حمایت میلیون ها نفر براي تحمیل آتش بس به همه طرفین، پایان دادن به اشغال لبنان، ساحل غربي و نوار غزه، و تامین صلح عادلانه اي است که حقوق ملی و امنیتي همه خلق هاي منطقه را تضمین کند.
http://www.pww.org/article/view/9588/
" ریشه تان در خاکهای هرزه گی مستور" !
برخی حوادث سیاسی روز، نظیر جنگ لبنان، بازهم عناصری از چپ اپورتونیست، این مدافعین رژیم ساواک و بورژوازی امپریالیستی، و دشمنان رسوا شده جنبشهای انقلابی در تاریخ معاصر ایران را، به سرافت تکرار ادعاهای ضد کمونیستی، و " افشاگری" علیه "چپ 57 " انداخت. از نظر این عناصر دروغگو و فاقد حداقلی از شعور سیاسی، گویا سازمان فدایی در دوره گذشته، به " اسطوره های مرتجع ضد امپریالیست"، نظیر حسن نصرالله و خمینی پلید، دلبسته بود! البته سایتهای اینترنتی از وابستگان به جریان "کمونیسم کارگری" تا مثلاً چپ دموکرات و ارگان " اکثریت " و هر سرکوبگر دیگری از این نوع، با کمال میل، و نظیر یک کشف بزرگ، چنین خزعبلات تکراری را تکثیر میکنند. این دروغگویان گوبلز مسلک فراموش کرده اند، که خود تا سال 1354، هنوز " فضل الله المجاهدین، علی القاعدین اجراً عظیما " سر داده، آیه های قرآن را برای مردم گرسنه و تحت سرکوب تفسیر کرده، برای ملاقات با خمینی در نجف، با برادران عمامه بسر خود، رقابت میکردند؛ آنها تازه در روزهای همه گیر شدن انقلاب بهمن، در اواسط سال 57 و تحت فشار شرایط سیاسی حاکم، نام و عنوان یک فرقه مذهبی را رها ساخته، تا حد جذب " سوسیالیسم" بدوی در چین وآلبانی رشد کرده، بنا به ادعای هنوز اثبات نشده خود، مارکسیست شدند. باید بر این حقیقت نیز تأکید کرد، که بسیاری و چه بسا صدها نفر از اعتماد کرده گان به چنین "مارکسیستهای" دروغینی، به مردم و مبارزه انقلابی تا پای شکنجه و مرگ وفادار مانده، در تصورات ارتجاعی از نوع بالا، هضم نشدند. بر آنها نمیتوان خرده گرفت؛ از آنجا که داوطلبانه و آگاهانه، عالیترین شکل زندگی، یعنی مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم، تا مرز فداکاری را، انتخاب نمودند.
در کنار موضوع بالا، نزاعهای مالی و محفلی در میان افرادی در خارج از کشور( موسوم به "سازمان فداییان- اقلیت")، و جدا شده از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، باعث شده، تا تاریخ سازمان باز هم، به عرصه تاخت و تاز بیمارگونه عناصر حرفه ای ضد فدایی، مبدل شود. مرتجعین ضد انقلابی، که همه هنرشان فشردن چند دکمه کی برد، و صحنه چرخانی مضحک در یک اتاق مجازی شبه چپ است، حادثه بالا را بهانه کرده، با لحنی سرکوبگرانه و اشراف منشانه، به لجن پراکنی علیه سازمان فدایی و انقلابیگری نسل گذشته، دست میزنند. تجارب همه سالهای پس از سیاهکل، تردیدی باقی نگذاشته است، که خصومت ورزی چنین افراد و جریاناتی علیه فدایی، قرابتی با مبارزه انقلابی و امر سازماندهی مردم نداشته، ماهیتاً از نوع تبلیغات ضد یهودی و ضد خارجی دسته جات راست افراطی در اروپا است. این شیوه یاوه گوییهای عصر حجری، به هسته اصلی کاراکتر شخصی ناصادق آنها تعلق داشته، فاقد کمترین ارزش سیاسی است. اینکه در بحبوحه جنگ و کشتار در لبنان، آنها به نفرت پراکنی علیه سازمانی که 35 سال قبل در ایران تشکیل شده میپردازند، خود گواه محتوای ارتجاعی چنین بافته هایی، و ذهن بیمار چنین مرتجعینی است؛ و اینکه آنها، کلمات بی روح " کمونیسم " و " کارگر"، را جار زده، به لجن میکشند، تنها عمق عوامفریبی، و ضد کمونیسم ذاتی آنها را افشاء میکند. چنین تبلیغات ارتجاعی، بمثابه جزئی از فرهنگ ضد کمونیستی رایج در جامعه سرمایه داری، هدفی جز ترور روانی روزمره مبارزین و مردم، و جلوگیری از کار وتلاش انقلابی را دنبال نمیکند؛ همچنانکه تا به امروز در ایران، نتیجه و کارکردی بجز این نداشته است. اما این واقعیت، یاد آوری حقایقی در هر مناسبتی، پیرامون این جریانات رسوا شده در نزد مردم را، منتفی نمی سازد. بازتکثیر مقاله پایین، ازاین رو، ضرورت پیدا کرد.
-------------------------------------------
علیه هیستری ضد فدایی
اکبر تک دهقان
چاپ اول 28 بهمن 1384 -18 فوریه 2006
چاپ دوم، با تصحیحات انشایی، 1 شهریور 1385- 23 اوت 2006
سی و پنجمین سالگرد گرامیداشت حماسه سیاهکل، و تأسیس سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، نه فقط فرصتی برای بزرگداشت این نقطه عطف تاریخی، بلکه در عین حال فرصتی برای نفرت پراکنی دوستان دروغین مردم، و مخالفین هیستریک جریان فدایی فراهم آورد. عناصر کاسبکار، خود گنده بین و انفرادمنش، بی عمل و پر حرف، که طی دوره سلطه رژیم ساواک جز پراکندن ترهات پوچ، آنهم در خارج از کشور، اقدام دیگری از آنها سرنزد، امروز هم دروغ وتحریف و بغض و کینه جریانات راست افراطی را، تحت پوشش چپ رادیکال، بر زبان می آورند. فدایی بمثابه پیشروترین نیروی سیاسی از مردم ایران، بار اصلی مبارزه با رژیم سلطنتی، همچنین بار اصلی تعرض سازمانیافته به مراکز حساس رژیم را در قیام بهمن، بر دوش کشید؛ اگر کسی هنوز هم قادر به درک این حقیقت نیست، این دیگر مشکل خود اوست. در حالیکه مخالفان ابدی جریان فدایی، جرأت و شجاعت حداقلی از دخالت انقلابی در تمام آن سالهای سیاه را بخود ندادند؛ از آنجا که با تمام وجود به گذران امور یک روشنفکر بی عمل چسبیده، لذت بردن از عبارت پردازی را پیشه خود ساخته بودند. امروزه برخی از آنها در واقعیت ضعف و پراکنده گی در صفوف فدایی اغراق کرده، ادعاهای تحقیر کننده، ملال آور و فاقد ارزش علمی را، با بدوی ترین لحن بیان و بی نزاکتی یک ضد کمونیست دو آتشه، بر زبان می آورند. روشن است، چنین خصومت ورزی ای با تلاش بزرگ آگاه ترین شهروندان کشور، تنها نمایش انفعال و نفرت و ترس چنین عناصر خودستا، از فداکاری پیشروان و انقلابی گری توده های مردم است؛ باقی عبارت پردازیهای آنها نظیر همیشه، پند و اندرزهای کشیشان " چه باید کرد" ورق زده است، که مردم بی نیاز از آنها هستند. بزرگترین خدمت چنین ناصحانی به فداییان، همانا ختم همین اندرزهای خسته کننده آنهاست. درهم ریختگی و " فروپاشیده گی" در صفوف کارشناسان خود خوانده تاریخ سازمان فدایی، بمراتب بیش از صفوف این نیرو است.
اخیراً در این رابطه مقاله ای در یک سایت اینترنتی، برای چندمین بار طی ماههای اخیر، سرباز کردن کینه ها و بغض های فروخورده قدیمی علیه جریان فدایی را به نمایش گذاشته است. مقاله مزبور سخنرانی ( درست یا نادرست ) عباس توکل را بهانه قرار داده، بر زمینه تفکری نهیلیستی، مشتی ادعاهای تحریف شده پیرامون تاریخ فدایی ( حتی عنوان فدایی! ) را بهم بافته، با گستاخی یک سلطنت طلب افراطی، انقلابیون کمونیست را تحقیر کرده، به جانباختگان پیشگام فدایی لگد میزند. مقاله مورد بحث به شیوه ای تماماً غیر سیاسی و آشکارا ارتجاعی، نظریات تئوریک و دیدگاههای سیاسی سازمان فدایی را، به چند صفحه "جزوه ناقص" و بی ارزش تنزل داده، آنها را به تمسخر میکشد. فداییان و هر مبارز سیاسی جدی از دوره گذشته، مطمئناً کمترین ارزشی برای چنین برخوردهای کینه توزانه ای، علیه پیشروترین مبارزین دهه های 40 و 50 این کشور، قائل نخواهند گشت. چنین افرادی به جای تکثیر ادعاهای مبتذلی که از فرط تکرار، مبتذل تر شده است، بهتر بود اندکی از آنچه خود به عنوان یک جریان سیاسی انجام داده اند، سخن میگفتند؛ تا شاید برای مردم مستأصل ایران، الگویی از دخالتگری انقلابی، در شرایط کنونی شکل میگرفت. مگر جریان فدایی در دوره تسلط رژیم گذشته، در مقابل " کار سیاسی" آنها ایستاده، و مانع از رفتن آنها به " درون کارخانجات " میشد؟ انسان باید در کمون های اولیه و پول پوتیسم درجا بزند، اگر تصور کند، کار سیاسی یعنی اینکه یک سازمان کمونیستی، باید دانشجو و شاعر و نویسنده و مهندس و دکتر و استاد دانشگاه را، به کارخانجات اعزام نماید تا کارگر شوند! ("ما از برنج خلق شده ایم"!، خیو سامفان، معاون پول پوت) و چون فداییان اساس کار انقلابی خود را بر چنین تصورات عصر حجری قرار ندادند، پس کار کمونیستی را نمی شناختند! حاصل کار آنهایی که چنین دیدگاههای بیگانه با کمونیسم را تبلیغ میکردند، چه بود و چه شد؟ چرا آنها از شدت بزدلی و چسبیدن چهار دست و پا به منافع شخصی خود، از دیواری که " موش" داشت، هزاران کیلومتر فاصله گرفته، در اروپا و آمریکا لم داده، حاضر به ریسک کردن و ایجاد یک تشکیلات انقلابی نمی شدند؟ چنین افرادی حتماً در دوره اخیر تا این حد رشد کرده و یاد گرفته اند، که آنها باید به خود زحمت داده، و شخصاً دست به عملی ساختن تئوری های ساخته خود میزدند. فداییانی که برای شکستن ابهت ساواک، نابودی فضای اختناق وایجاد فضای تنفس برای جنبشهای اجتماعی، خود را به آب و آتش میزدند، برای تحقق چنین تئوریهای بدوی، قدم به عرصه مبارزه نگذاشته بودند. از طرف دیگر و بویژه، چنین " منتقدینی"، در سرتاپای ادعاهای بی پایه خود علیه این نیرو، همواره سرکوب و ترور در رژیمهای حاکم را از قلم انداخته، مخاطبین خود را فریب داده، حتی بطورغیر مستقیم نیروهای مبارز را، مسئول دامن زدن به اختناق حاکم معرفی میکنند؛ از آنجا که هیچگونه تصور واقعی از زندگی و مبارزه، در شرایط رژیمهای ترور در ایران ندارند. در دنیای ذهنی آنها، در ایران هم فضای مناسب کار علنی سیاسی حاکم بوده، اما چریکهای فدایی آن را درک نکرده، به عملیات مسلحانه و " ماجراجویی " متوسل گشتند.
هم اینک 27 سال از سلطه شوم این رژیم پلید، در شرایط تضعیف سازمان فدایی، و تقویت مخالفان آن گذشته است. خیل " سیاسی کاران " و انبوه نوابغ جنبش کمونیستی زحمت کشیده، یک حزب سیاسی انقلابی بزرگ و قابل اعتماد، برای بخش پیشرو جامعه را، به مردم نشان دهند؛ تا اینهمه چشمهای ملتمس، به سوی پنتاگون و رامسفلد خیره نشوند. در این سالها مطمئناً دیگر جریان فدایی، مزاحم کسی در" آگاه سازی" کارگران و تشکل آنان نبوده است. بوِیژه اینکه برای دور زدن و حذف جریان فدایی در" فرصت طلایی" زمین گیر شدن آن، بقدر کافی هم احزاب " طبقه کارگر" تشکیل شده اند؛ طوری که " انسان از فرط وفور در مضیقه می افتد". با اینحال سرنوشت اعتصاب اخیر کارگران شرکت واحد نشان داد، حاصل کار جریانهای " کارگری" در ایجاد یک سازمان کمونیستی تأثیرگذار، طی 27 سال، اندکی بیش از هیچ و پوچ بوده است. حاصل کار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، در کشاندن مردم به مبارزه و قیام مسلحانه، پایه ریزی جنبش نوین کمونیستی و ایجاد یک سازمان بزرگ اما، آنهم فقط طی 8 سال، دهها بار بیش از این بوده است.
بخش اعظم " نقد " تئوری و پراتیک سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در رژیم سابق، هرگز از کینه توزی و خصومت ورزی، علیه دخالتگری انقلابی فداییان فراتر نرفت؛ از آنجا که فعالیت عملی این سازمان، ادعاهای " سیاسی کاران" حرفه ای را بر ملا ساخته، آنها را ناچار به آشکار ساختن ماهیت منفعل و ترس مفرط خود از ایجاد یک تشکیلات مبارز، در شرایط رژیم ساواک نمود. " منتقدین" پر کینه علیه فداییان، اگر روزی هزار بار هم، از مرزبندی با حزب توده دم بزنند، در عمل اما کمترین تفاوتی با روحیات، عادات، انگیزه ها، آرزوها، دلخوشیها و شیوه زندگی یک توده ای ندارند. از این رو " نقد " چنین جریاناتی به فداییان، همواره و مستقیماً، هم در تئوری و هم در پراتیک، از حزب توده و " نقد " ضد مارکسیستی آن به سازمان فدایی، سر در آورده است.
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها
کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Thursday, August 24, 2006
نام شعبان جعفری در یك اتفاق ساده و آن هم به دلیل برهم زدن غیرارادی افراط در مصرف مشروب تماشاخانه فردوسی تهران كه از قضای روزگار تئاتری با مضمون انتقادی به شاه داشت بر سر زبان ها افتاد و او محبوب دربار شد.
شرایط آشفته اجتماعی سیاسی سال های منتهی به ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهترین زمان و فرصت را برای ابراز وجود لمپنیسم فراهم كرده بود.
ناامیدی مردم از شرایط اقتصادی و سیاسی و اختلافات مدام دربار و دولت مصدق مزید بر علت بود. بنابر اعتقاد جامعه شناسان ناامیدی بزرگترین خطری است كه حیات یك جامعه را تهدید می كند و می تواند معلول شرایط اجتماعی در یك كشور باشد.
شعبان جعفری را كه هوادارانش او را «شعبان خان» و منتقدانش او را «شعبان بی مخ» لقب داده بودند، تا پیش از ۲۸ مرداد تنها عده قلیلی آن هم به دلیل واقعه ۹ اسفند ۱۳۳۱ و حمله به خانه مصدق می شناختند و بیشتر شهره اهالی گود زورخانه بود تا سیاسیون اما ناگهان او كه تنها ۲۸سال از عمرش می گذشت در قامت سیاستمداری ظاهر شد كه البته جز حمایت بی دریغ از شاه از زبان او چیز دیگری شنیده نشد. اهالی سیاست سالیان درازی را می پیمایند تا نام و نشانی كسب كنند اما «شعبان» به دلیل استفاده از شرایط اجتماعی ایران ره صدساله را یك شبه پیمود. اعتراض او به دولت دكتر مصدق و راهپیمایی و نصب عكس شاه به جای مجسمه سرنگون شده و... باعث شد مخالفان دولت مصدق جان تازه ای بگیرند و شاه شرایط را برای دیكتاتوری و كودتا فراهم كند.
پس از ایجاد كودتا، شعبان به زورخانه اش برگشت اما این بار نه در قامت یك پهلوان بلكه در قامت «سیاستمدار پهلوانی» كه حالا دیگر برای خود نام و نشانی دست و پا كرده بود و زورخانه اش محل پذیرایی از مهمانان خارجی شاه و سفرا شده بود.
حمله به دفاتر روزنامه های مستقلی چون طلوع، فرمان و آتش و احزاب، پس از گود زورخانه از فعالیت های اصلی شعبان جعفری پس از ۲۸ مرداد بود.
فقدان توسعه سیاسی در دهه های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ را می توان یكی از دلایل رشد و نمو پدیده هایی چون «شعبان جعفری ها» دانست. اصولا برخی از حكومت ها در فضای نبود توسعه سیاسی به بهترین شیوه از لمپنیسم استفاده می كنند و كار را تا آنجا پیش خواهند برد كه مردمی كه صبح ۲۸ مرداد فریاد درود بر مصدق سر داده بودند، در غروب غمناك ۲۸ مرداد فریاد مرگ بر مصدق سر دهند.
اما در جوامعی كه خود را از دوران های پرتلاطم و توفان زای انقلابی به در آورده و به سوی تثبیت ارزش ها و قوانین جاری حركت می كنند، به تدریج از پوسته احساس گرایی و قانون گریزی و لمپنیسم به در آمده و جامه زیبای عقل گرایی و تكثر و قانون مداری بر تن می كنند.
رهانیدن جامعه و نظام سیاسی از انسداد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از ضروریات جامعه است. پس از آن باید بر تعمیق هرچه بیشتر دستاوردهای نظام نوین مستقر كوشید كه در غیر این صورت جامعه در بطن خود آبستن بحران هایی می شود كه منجر به زایش های دردناك و گاه خطرناكی در عرصه سیاسی و اجتماعی می شود.
به هر حال امروز «تاج بخش» پهلوی در زیر خاك خفته است اما میراث او باقی است و هراز چندگاهی در برخی جوامع مجال بروز می یابد. اگرچه در شناسنامه شعبان جعفری سال تولد وی ۱۳۰۰ ذكر شده اما سال تولد حقیقی وی را باید ۲۸ مرداد و آنجا كه لمپنیسم حاكمیت را تعیین كرد، دانست.
حكومت پهلوی به كمك لمپنیسم توانست فرآیند دموكراسی خواهی در ایران را سالیان درازی به تعویق بیندازد. شعبان به هر جا كه حمله می برد فریاد می زد: «اینجا آخر خط است» و بالاخره او در سالگرد تولد شوم خود به «آخر خط» رسید
يكى از كميسيونهاى كنگرهى آمريكا اطلاعات سرويسهاى امنيتى در مورد ايران را بسيار ناكافى خوانده و افزود كه اين اطلاعات به حدى نيست كه بتوان قابليت حقيقى ايران در توليد سلاح اتمى را سنجيد. از سوى ديگر دولت ايالات متحده در نخستين واكنش خود به پاسخ ايران به بستهى پيشنهادى غرب، گفت كه اين پاسخ، درخواست شوراى امنيت مبنى بر توقف كامل و قابل قبول غنىسازى اورانيوم را برآورده نمىكند.
24.08.2006
بنابر گزارشى كه ديروز چهارشنبه از سوى كميسيون امنيتى كنگره منتشر گرديد، نكات مبهم بسيارى در ارتباط با پرونده اتمى ايران وجود دارد. در اين گزارش همچنين آمده است، اطلاعاتى كه آمريكا در حال حاضر در مورد ايران در دست دارد، بسيار ناقص و ناكافى است، درست مانند مورد عراق.
مقامات آمريكا در اين گزارش به ويژه از كمبود اطلاعاتشان در زمينهى برنامههاى هستهاى ـ بيولوژيكى و شيميايى ايران ابراز نگرانى كردهاند. با وجود اين، در گزارش مزبور تصديق شده كه جمهورى اسلامى خطر جدى امنيتى تلقى مىشود و به همين دليل بايد اطلاعات بيشترى را از عرصههاى ديگرى مانند سياست و اقتصاد جمعآورى كرد.
در اين گزارش ۲۹ صفحهاى هشدار داده شده كه نبايد بر بستر اطلاعات كنونى وارد مذاكره با ايران شد. به عقيدهى تهيهكنندگان اين گزارش بايد در ابتدا اطلاعاتى كافى بدست آورد و پس از برآورد مقاصد ايران وارد دور جديد مذاكره با جمهورى اسلامى شد.
از سوى ديگر دولت ايالات متحده در نخستين واكنش خود به پاسخ ايران به بستهى پيشنهادى غرب، تصريح كرده كه پاسخ جمهورى اسلامى درخواست شوراى امنيت مبنى بر توقف كامل غنىسازى اورانيوم را برآورده نمىسازد.
آمريكا همچنين اعلام كرد كه در برابر پاسخ ايران موضع سريع نخواهد گرفت و در ابتدا آن را مطالعه و بررسى خواهد كرد. طبق اعلام كاخ سفيد، آمريكا در مورد اقدامات احتمالى بعدى با ديگر اعضاى شوراى امنيت سازمان ملل متحد به مشورت خواهد پرداخت.
بنابر ديگر گزارشهاى رسيده، دولت فرانسه نيز تاكيد كرده است كه خواست جمهورى اسلامى در ارتباط با ادامهى مذاكرات تنها زمانى ميسر خواهد شد كه ايران غنىساختن اورانيوم را متوقف سازد.
منبع: dw
بنيادگرايي شيعه در لباس نظامي سالاري
رهبران جمهوري اسلامي ميدانند که در روابط ايران و آمريکا، چه صلح و چه جنگ باعث تضعيف و يا اضمحلال جمهوري اسلامي خواهد شد. آنان معتقدند که در صورت تن دادن به خواستههاي بينالمللي، حفظ اقتدار نظام ناممکن خواهد بود. اما اگر ايران بتواند دورهي کوتاهي در برابر فشار جهاني مقاومت کند تا به سلاح هستهاي دست يازد، مناسبات خود را با آمريکا ميتواند در وضعيت نه صلح و نه جنگ تعريف کند. اين وضعيت به زعم بنيادگرايان ضامن بقاي نظام جمهوري اسلامي خواهد بود. بنابراين آنچه امروز به عنوان تکنولوژي هستهاي و غرور ملي تصوير سازي ميشود، در حقيقت منافع بخشي از بنيادگرايان سپاه است که عملا سرنوشت کشور را بدست گرفته و از منافع حياتي و عمومي تغذيه ميکنند.
۲ شهریور ۱۳۸۵
زمينهي بحث:
از زمان روي کار آمدن آقاي احمدي نژاد تا کنون، ناظران و گروههاي سياسي رقيب يا مخالف تعاريف متفاوتي را از چيستي و ديدگاهي که وي به آن وابسته است، داشتهاند. اين تعاريف معمولا يا توصيفاتي چون اقتدارگرا، توتاليتر و فاشيسم مذهبي و يا مانند تعبير "راست افراطي" ناظر بر تقسيم بندي به راست و چپ بوده است. تعاريفي اين چنين که بر اساس مدلهاي مشهور بازسازي ميشوند معمولا از دقت علمي و کافي برخوردار نبوده و در مورد خاص کشور ما، به جهت ماهيت ارزشي ميتوانند در همانندانگاريهاي ايدئولوژيک، ائتلافات راهبردي شتابزده و يا صفکشيهاي کور، هشدار دهنده باشند.
به ويژه امروز و در مهمترين مواجههي ايران با غرب در تاريخ معاصر که توسط رهبران نظام جمهوري اسلامي بوجود آمده، زمينههاي دستهبندي و صفکشيهاي ايدوئولوژيک نيز کاملا فعال شده است. جناح بنيادگراي حاکم در ايران که در اين مقاله در تعريف آن خواهيم کوشيد، نه فقط در سياست خارجي خود، که در مباني اعتقادي نيز غرب ستيز و خواهان نابودي اسرائيل است. رويکردهاي باورمدارانه اي از اين دست، با توجه به شباهتهاي ظاهري به "سنت امپرياليسم ستيزي" ديرينه در ايران ميتواند به آساني براي تقويت خود، مخاطباني در ميان طيفهاي سياسي مختلف بيابد.
بخاطر داريم که گروههاي چپ و غيرديني در ابتداي انقلاب با صفبنديهاي مشابه و دقيقا حول محور استعمار ستيزي، سهم بزرگي را در تقويت گروههاي مذهبي و هژموني اسلام انقلابي داشته اند. اينک نيز بيم آن ميرود تا با يک رويکرد مشابه ديگر بر محور غربستيزي، اين گروهها و نيز نيروهاي ميانهي مذهبي اين بار در کنار اسلام بنيادگرا قرار بگيرند.
بي ترديد لازمهي شناخت صحيح از پديدهي جناح حاکم، دوري جستن از تعبيرات رايج و مرسوم ميان گروههاي سياسي، توجه دقيق و بيطرف به سخنان و عملکرد اين جناح و نيز اعتماد به تعاريفي است که خود آنها از خود ارايه ميدهند. هرچند تٱثيرگذاري بر سياست خارجي جناح حاکم براي نيروهاي دگرانديش بسيار مشکل است، اما مواضع نيروهاي سياسي ميتواند سهم عمدهاي در ميزان مقبوليت اين سياستها و شکل گيري گفتمان غالب در جامعه داشته باشد. نويسندگان برآنند تا با طرح پرسش در اين مفاهيم، نگراني خود را از وجود مؤلفههاي رشد بنيادگرايي شيعي در لباس نظامي و زمينههاي تقويت آن، در ميان بگذارند. بدون بازتعريف روابط ايران با آمريکا و اسرائيل بر محور منافع ملي، الگوهاي گذشته در رابطه با غرب امروز ميتواند متحد استراتژيک بنيادگرايي شيعي باشد.
چپ و راست و موقعيت جناح حاکم
اطلاق راست افراطي به جناح حاکم در امتداد موجي صورت گرفت که پس از دوم خرداد با تقسيم بندي گروهها به راست و چپ تلاش ميکرد تا ميان اصلاح طلبان و جناح مقابل آنان تفکيک قايل شود. مبناي آن نيز در بهترين حالت وابستگي تاريخي اصلاح طلبان به سياستهاي اقتصادي دولت آقاي ميرحسين موسوي بود که هر چند شاخصهاي چپ داشت ولي شرايط ويژهي دوران جنگ اين گونه تقسيم بندي را مورد ترديد قرار ميدهد. رهبري کاريزماتيک آيتالله خميني در دوران جنگ و سرکوب نيروهاي مخالف باعث يکسان انگاري ايدئولوژيک جامعه شده بود و الگوي اقتصاد نيز نه چپ و نه راست، بلکه پديدهاي پيوندي [هيبريد] بود بنام اقتصاد اسلامي.
از سوي ديگر استنباط راستگرايي از ديدگاههاي آقاي احمدي نژاد در مقابل شعار عدالت اجتماعي وي به تناقض ميرسد و بنابراين تلاش ميکند تا آن را به سطح يک نيرنگ تبليغاتي تنزل دهد. در حالي که اصالت گفتار او صرفا با محک آرمانها و اصول انقلاب و در بستر تاريخي آن آزمودني خواهد بود. اين گفتمان در حقيقت يک رويکرد مذهبي و پوپوليستي است که اتفاقا تعابير خود را در ابتداي انقلاب از چپ وام گرفت و در نتيجه اصول آن شباهتهاي غير قابل انکاري با ديدگاه تاريخي چپ در کشورمان پيدا کرد. به همين جهت است که ميبينيم آقاي احمدي نژاد درست همان شعارهاي ضد امپرياليستي، ضد ليبرالي، تأکيد بر مستضعفان و کوخ نشينان را امروز مطرح ميکند که در اوايل انقلاب گروههاي چپ مطرح ميکردند. جالب آن است که نظام انقلابي در تکيه بر اين اصول چپگرايانه در مجموع صادق نيز بوده است. آنچه ميتواند محل مناقشه باشد، افزايش فقر در جامعه است که آن هم به جهت رويکرد پوپوليستي و نه اقتصادي به مسئلهي مستضعف بوده است. به علاوه ميتوان ادعا کرد که نظام جمهوري اسلامي به خصوص در سالهاي اوليه، با برنامهي جهاد سازندگي خود در فقر زدايي و توجه به حاشيه نشينان از ديگر نظام هاي چپ آسيايي جديتر بوده است. نتيجهي شعار عدالت اجتماعي در سياستهاي چپ آسيايي عملا تقسيم فقر بوده است و از اين بابت اتفاقا آقاي احمدي نژاد در همان مسير گام ميزند.
در اينجا سخن از چپ ايدئولوژيک آسيايي است نه چپ اروپايي؛ تکيه بر تفکيک بين چپ آسيايي و چپ اروپايي از آن جهت مهم است که اين دو ديدگاه از اساس و ريشه متفاوت هستند. بنياد چپ آسيايي انقلابگرا، غرب ستيز و ضد امپرياليست بودهاست؛ افزون بر اين که دموکراسي از ديد آن به عنوان يک پديدهي غربي نکوهش ميشده است. اما ديدگاه چپ اروپايي معمولا از چنين ايدئولوژيهايي فاصله داشتهاست. اين ديدگاه هرگز ماهيتي انقلابي نداشته، به دموکراسي اولويت ميداده و پارلمانتاريست بوده است.
در ايران اين نوع چپ ميانهرو و دموکرات ضعيف و در اقليت بوده و اساسا همراه و همسو با امپرياليسم محسوب ميشدهاست. مثال خليل ملکي اثبات اين مدعاست. ليکن امروز بخش قابل توجهي از نيروهاي چپگرا با مبادرت به نقد گذشته، از ايدئولوژيهاي پيشين خود فاصله گرفتهاند. با مروري به ادبيات سياسي امروز ايران ميبينيم که خوشبختانه درک جديدي از منافع ملي در جامعهي جهاني درحال شکلگيري است و چندين دهه خشم و نفرت نسبت به آمريکا و اسرائيل بيشتر به پرسش کشيده شده است.
شناسايي جناح حاکم
به قدرت رسيدن اسلام سياسي شيعه در ايران يک واقعهي جديد در تاريخ معاصر است. بنابراين براي شناسايي جناح حاکم در سياست تطبيقي ناچاريم بپذيريم که مؤلفههاي ساختاري-کارکردي نظام جمهوري اسلامي منحصر بفرد است. با در نظر داشتن اين ويژگيها ست که ميتوان روابط قدرت و چيستي گروههاي مشترک المنافع درون نظام از جمله جناح حاکم را توضيح داد.
در دوران هشت سالهي رياست جمهوري آقاي خاتمي، از ديد اغلب ناظران حکومت به دو گروه عمدهي اصلاح طلب و محافظهکار تقسيم شده بود. با شکاف در ميان محافظهکاران، گروهي از نسل دوم سپاه که پس از جنگ مانند فرماندهان اوليهي خود و ديگر سياستمداران به روابط قدرت و منافع اقتصادي راه پيدا نکرده بودند، به ميان آمدند. اين گروه از ريشه با تفکر اصلاح طلبان تضاد داشته و محافظهکاران را نيز بدون رمق در دفاع از آرمانهاي انقلاب و آلوده به فساد اقتصادي ميدانستند. با چنين ديدگاهي و با توان بسيج کنندگي غير قابل رقابت، ابتدا به مجلس هفتم راه يافته و سپس بخش خالصتر آن همراه آقاي احمدي نژاد نهادهاي اجرايي را نيز تسخير کردند.
اين گروه که بيشترين ميزان وفاداري را به آرمانهاي انقلاب دارد [ويا به توصيف ديگر تنها گروه باقيماندهي وفادار محسوب ميشود] از ديد بسياري از محققين برآمد بنيادگرايي شيعه است که با انقلاب ايران به قدرت رسيد. بنيادگرايان در ابتداي انقلاب طيفهاي مختلفي از فداييان اسلام، روحانيان نزديک به آيتالله خميني در نجف، تا هيئت مؤتلفه را شامل ميشدند، که به دليل عدم شکل سازماني در سالهاي بعد پراکنده شدند. ليکن نسل دوم آنان که امروز قدرت را بدست گرفته، در دوران جنگ و تحت سازماندهي نيروهاي برون مرزي و داخلي سپاه شکل گرفتند. اين نسل حفظ و تقويت اقتدار نظام را تنها در يک ساختار نظامي سالار و با ايدئولوژي بنيادگرا ممکن ميبيند.
1. بنيادگرايي شيعي
هر چند تعريف واحدي از بنيادگرايي در دست نيست، ليکن بنيادگرايي اسلامي بنا به نظر عموم محققين داراي مانيفستي با دو شاخص کلي است: 1) با تکيه بر اصولگرايي افراطي مذهبي تلاش ميکند تا به احياي مذهب در حوزهي اجتماعي بپردازد؛ بنابراين مدعيات حکومتي و خليفه گري دارد. 2) در مقابله با عقلانيت مدرن، دموکراسي و سکولاريزم بوجود آمده و دولتهاي غربي را مظهر شر ميداند؛ بنابراين بر جهاد با کفر نيز تٱکيد ميکند.
از نظر اين محققين بنيادگرايي از يک سو هرچند در عمل واپسگراست ليکن پديدهاي مدرن است و از ابزارهاي مدرن براي پيشبرد اهداف خود بهره ميگيرد. از سوي ديگر بنيادگرايي محصول عصر جهانيشدن است. به عبارت ديگر بنيادگرايان براي مبارزه با هژموني غربي مدعيات فرامرزي و جهاني دارند.
مباني تئوريک بنيادگرايي شيعه از نظريههاي حکومت اسلامي در فقه تغذيه ميکند. فقهاي شيعه اصولا به مسئلهي حکومت دو نوع رويکرد کلي داشتهاند؛ يا مانند شيخ مرتضي انصاري تقيه و گريز کامل از مشغوليات حکومت را ترويج ميکردهاند و يا مانند ملا احمد نراقي و آيتاله خميني قائل به حکومت فقيه ـ عنواني مانند خليفهي مسلمين در ميان اهل سنت ـ بودهاند. اين تضاد باعث ميشود که اولي چنان از امور اجتماعي فاصله بگيرد که حتا امر به معروف و نهي از منکر را در زمان غيبت معطل بگذارد و ديگري بر مطلقه بودن و انتصاب الهي فقيه تٱکيد کند.
هرچند تفکرات بنيادگرايانه در ايران سابقهاي چندين دهه طولانيتر از زمينههاي پيدايش انقلاب دارد، ليکن برآمد بنيادگرايي سياسي شيعه به پيش از انقلاب و طيف نوگراي سياسي در ميان روحانيت باز ميگردد. اين طيف با اين که همواره بخش کوچکي از روحانيان را تشکيل داده، از فداييان اسلام تا طلاب مدرسهي حقاني در قم را در بر ميگيرد. بخشي از طلاب تحول طلب حوزهي قم بعد از فوت آيتاله بروجردي و به تبعيت از آيتالله خميني به نوسازي در حوزهها پرداخته و با در اختيار گرفتن مدارسي چون مدرسهي حقاني نظريههاي فقهي حکومت، قضا و جهاد را که تا آن روز به نسبت مغفول مانده بود در دروس خود بسط دادند. بخشي از اين گروه روحانياني بودند که در زمان اقامت آيتالله خميني در نجف در دروس ولايت فقيه وي حاضر شده و در ضمن با همکاري حافظ اسد و ديگر علويها در سوريه، سرهنگ قذافي در ليبي و نيز ياسر عرفات سازماندهي ميشدند. بعد از پيروزي انقلاب در بعد بينالمللي با همکاري سپاه برون مرزي جنبش حزباله در لبنان را پايهگزاري کرده و در درون کشور مناصب قضايي را اشغال کردند.
آيتالله خميني در شرح نظريهي ولايت فقيه خود تصريح ميکند که فقيه تنها حاکم برحق براي تٱسيس "حکومت جهاني اسلام" است. او در اين نظريه هيچ اشارهاي به مشروعيت مردمي فقيه نميکند. اما نظريهي مکتوب وي با برخي مواضع سياسياش، بنابه فراخور زمان، مانند "ميزان رٱي ملت است." تناقض ماهوي دارد که امروز محل اختلاف قرار گرفته است.
اين نظريه اکنون توسط آيتالله مصباح يزدي [مدرس مدرسهي حقاني] تبيين و با استناد بر "نظريهي کشف فقيه" تناقضات آن کاسته شده است. آيتاله مصباح يزدي جمهوري اسلامي را مقدمهاي براي استقرار حکومت اسلامي ميداند که امکان آن در دورهي آيتاله خميني ميسر نشد. اين ديدگاه به جهت ماهيت فراملي و اسلامي آن به درون مرزها بسنده نميکند و ضمن اهتمام به تٱسيس حکومت اسلامي، جهاد نهايي کفر و اسلام را به عنوان زمينه سازي براي ظهور امام دوازدهم واجب ميشمرد. در اين ميان نابودي اسرائيل اعتقادي است که نشانههاي آن در احاديث مشهور شيعه موجود و در ادبيات سياسي آقاي احمدي نژاد باورمدارانه پديدار ميگردد.
عباراتي چون "ولي امر مسلمين جهان" نشان ميدهد که چرا اين بنيادگرايي ويژگيهاي عصر جهاني شدن را داشته و نيز بحث خليفهگري را از نگاه شيعه چگونه تٱويل ميکند. به همين جهت اگر امتداد منطقي نظريهي ولايت فقيه را پيبگيريم ناچار اصالت گفتههاي آيتاله مصباح يزدي را به عنوان حامي فکري جناح حاکم تصديق خواهيم کرد. انسجام فکري تئوري حکومتي- اسلامي اين بخش از حکومت در مقابل انديشههاي حکومتي- اسلامي ناتواني مانند روشنفکري ديني باعث شدهاست که آنها نهايتا صحنهي سياسي را ترک کرده و بديلي را عرضه نکنند.
ريشههاي تاريخي بنيادگرايي شيعه در پيوند وثيقي با تاريخ استعمار ستيزي در ايران ميباشد. با وجود آن که ايران در مقايسه با ديگر کشورهاي خاورميانه کمترين آسيب را از کشورهاي استعمارگر اروپايي خورده و هيچگاه مستعمره نبوده است، ايرانيان داراي احساسات شديدي به خصوص نسبت به انگليس بودهاند. اين احساسات به دليل کودتاي 28 مرداد به جانب آمريکا نيز تسري پيدا کرد. اما روسيه که بيشترين تعرض را به ايران داشته و 17 شهر شمال شرقي ايران را از آن خود ساخته بود، چندان خشم ايرانيان را برنميانگيخت. اين نکته نشانگر آن است که دشمني با غرب در ميان ايرانيان فراتر از تجربههاي استعماري آنان است و زمينههاي رواني- اجتماعي آن را ميتوان در نوشتههاي احمد فرديد و جلال آل احمد مشاهده کرد.
روحانيت در ايران، بجز طيف تندرو و شاگردان آيتالله خميني، به نسبت از اين گونه احساسات ضد غربي دور بوده است. اما اين گروه بنيادگرا که پيش از انقلاب روابط نزديکي با گروههاي چريک عرب ضد اسرائيل پيدا کرده بود، ايدئولوژي انقلاب را در ضديت با آمريکا و اسرائيل بنا نهاد. از طرف ديگر مشارکت گستردهي طيف نيروهاي چپ در به ثمر رسيدن انقلاب، زمينه را براي هژموني يک گفتمان ضد آمريکايي و ضد اسرائيلي فراهم ساخت.
2. نظامي سالاري (stratocracy)
تفاوت بنيادگرايي ايراني با بديل آن در ديگر کشورهاي خاورميانه و بنيادگرايي عربي آن است که در اين کشورها بنيادگرايان دولت و ارتش را در اختيار ندارند. در نتيجه هرچند غربستيزي در ميان ملتهايشان زمينه دارد، دولتها با مقاومت در مقابل آن منافع ملي و اقتصادي خود را با غرب پيميگيرند. از طرف ديگر فعاليت بنيادگرايان عرب و سني بيشتر حول محور "جهاد با کفر" در جريان است، در حاليکه بنيادگرايان شيعه در ايران با در اختيار داشتن نيروي نظامي رسمي اهداف خود را برحفظ و تقويت نظام و زمينههاي گسترش حکومت اسلامي متمرکز کردهاند.
تجربهي هشت سال جنگ با عراق و بسياري از عمليات برون مرزي اطلاعات سپاه باعث شد که نسل سازمان
يافتهي جديدي از بنيادگرايان آموزش ديده در ايران، لبنان و ديگر کشورهاي منطقه بوجود آيد. اين گروه با در نظر داشتن تجربه، نفوذ و شناخت وسيعي که از ايران و منطقه دارد، موقعيت خود را در طول شانزده سال دولت آقاي هاشمي و خاتمي منفعل ديده و ضعف و فتور جمهوري اسلامي را ناشي از سياستهاي سازشکارانه دوران اصلاحات و بدور انداختن آرمانهاي ابتداي انقلاب ارزيابي ميکند.
اصلاحطلبان معتقد بودند که ميتوان ضمن حفظ مباني کلي نظام اسلامي با دنياي بيرون به يک همزيستي مسالمت آميز رسيد. ليکن ناهمزماني اداره کشور بر مبناي ايدئولوژي انقلابي و تحت حوزهي تشريعي و تقنيني ولايت فقيه با مطالبات جهاني دموکراسي خواهي، تناقضات آنان را به سرعت بر آفتاب افکند. ناکارآمدي گفتمان دموکراسي ديني و ناتواني مناديان آن در ارايهي مدل مشخص خود، سران سپاه را نسبت به حفظ نظام دچار تشويش نمود. نامهي مشهور فرماندهان سپاه به آقاي خاتمي بيانگر اين نگراني بود. آنان معتقد بودند که گفتمان روشنفکري ديني لوث کردن ارزشهاي بنيادي انقلاب و در نتيجه روندي است که نظام را در درون به فروپاشي نزديک ميکند. در نگاه آنان ضرورت حفظ نظام با دوباره گستردن سفرهي شهادت و احياي آرمان صدور انقلاب که سالها مغفول مانده بود، پيوند خوردهاست.
بنيادگرايان بر اين باورند که حفظ نظام جمهوري اسلامي امروزه بدون پشتيباني و تقويت اسلام فرامرزي و کمک به گروههاي افراطي اسلامي در دنيا امکانپذير نيست. به همين جهت تلاش ميکنند تا اختلافات خود با غرب را به بيرون از مرزهاي جغرافيايي بکشند. آنان از زمان به قدرت رسيدن آقاي احمدي نژاد توانستهاند نظر مردم کوچه و بازار دنياي اسلام را در ضديت با غرب و اسرائيل بخود جلب کنند. از ديدگاه آنان شعلهور شدن آتش جنگ در منطقه، در دراز مدت تعادل دروني کشورهاي عربي را به نفع جمهوري اسلامي برهم خواهد زد.
اين گروه نظامي با اعتقاد به اين که تنها گروهي است که ميتواند ارزشهاي انقلاب را حفظ کند، در درون بسيج را در اختيار داشته و در بيرون تجربهاي عميق در سازماندهي بسياري گروهها از جمله سپاه قدس، حماس، جهاد اسلامي و حزباله دارد، وارد ميدان قدرت شده و نهادهاي اجرايي را در اختيار گرفته است. از سوي ديگر با قراردادهاي کلان اقتصادي، توان مالي خود را نيز به سطح غير قابل رقابتي با ديگر گروههاي صاحب قدرت رسانده است.
عدم رابطهي ارگانيک و سلسله مراتبي ميان روحانيت در کنار تجربهي ناموفق آنان در حفظ يکپارچگي نظام بعد از فوت آيتالله خميني، باعث شده است که سپاه اطمينان خود را به آنها در مديريت کلان کشور از دست داده است. به اين ترتيب عملا با به حاشيه راندن طيف اصلي روحانيان سنتي، مناسبات قدرت را در مثلثي ميان خود، نهاد رهبري و بخش دولتي حوزهي قم بوجود آوردهاست. با اين حال اين مجموعه مشروعيت خود را در شرايط فعلي نيازمند ولي فقيه و روحانيت بنيادگرا ميبيند. نيازي که دو جانبه است؛ هنگامي که برخي از گروههاي درون قدرت تز "حفظ نظام اما با قدرت محدود ولايت فقيه" را مطرح ميکنند، آيتاله خامنهاي بالطبع و در برابر هر عنصر محدود کنندهاي، به سمت آموزههاي بنيادگرايان متمايل بوده و از دولت احمدي نژاد بيشترين حمايت را بعمل ميآورد. ترديدي نيست که بنيادگرايان تنها گروهي هستند که بيشترين ضمانت را براي تبعيت از ولايت مطلقهي فقيه، يکپارچگي، ثبات و اقتدار نظام دادهاند.
بحران پيش رو ست!
بنيادگرايان و سپاهيان امروز معتقدند که آمريکا با دست خود و با جنگ در افغانستان و عراق، آنها را به بالاترين سطح برتري استراتژيک در منطقه رسانده است. قدرت در نظام جمهوري اسلامي به بيشترين يکپارچگي و خلوص خود رسيده و افزايش قيمت نفت در کنار قراردادهاي اقتصادي سپاه حداکثر درآمد را به سوي اين گروه سرازير ميکند. آنچه ميماند افزايش برتري نظامي سپاه است که با برخورداري از سلاح هستهاي حفظ اين قدرت تا حدود زيادي تضمين خواهد شد و انقلاب از تعرضات مصون خواهد ماند.
از سوي ديگر رهبران جمهوري اسلامي ميدانند که در روابط ايران و آمريکا، چه صلح و چه جنگ باعث تضعيف و يا اضمحلال جمهوري اسلامي خواهد شد. آنان معتقدند که در صورت تن دادن به خواستههاي بينالمللي، حفظ اقتدار نظام ناممکن خواهد بود. اما اگر ايران بتواند دورهي کوتاهي در برابر فشار جهاني مقاومت کند تا به سلاح هستهاي دست يازد، مناسبات خود را با آمريکا ميتواند در وضعيت نه صلح و نه جنگ تعريف کند. اين وضعيت به زعم بنيادگرايان ضامن بقاي نظام جمهوري اسلامي خواهد بود. بنابراين آنچه امروز به عنوان تکنولوژي هستهاي و غرور ملي تصوير سازي ميشود، در حقيقت منافع بخشي از بنيادگرايان سپاه است که عملا سرنوشت کشور را بدست گرفته و از منافع حياتي و عمومي تغذيه ميکنند.
هنگامي که هرجا سخن از بنيادگرايان اسلامي برود، بياختيار اذهان بسوي وهابيهاي عرب جلب ميشود. اما در کشور ما سازمانيافتهترين، گستردهترين و مجهزترين بنيادگرايي در طول اين سالها رشد کرده است. اين بنيادگرايي ضرورتها و لوازم حفظ موجوديت خود را به خوبي ميشناسد و هدف غايي خود را نيز با اعتقاد دنبال ميکند. از اين منظر اضمحلال امپراتوري غرب نويدي است که نشانههاي آن امروز در منطقه ظاهر شده و بايد در جهت احقاق آن تلاش کرد.
با توجه به فزونخواهيهاي هستهاي جناح بنيادگراي حاکم در ايران، رويارويي با يک بحران بزرگ قطعي به نظر ميرسد. از اين رو تکيه بر منافع ملي توسط نيروهاي دگر انديش ميتواند نقش حياتي بازي کند. بايد پذيرفت که امروز ما ايرانيان با جديترين خطري که کيانمان را تهديد ميکند روبرو هستيم. آنچه مايهي اميد است "ناهمزماني" (Anachronism) ايدئولوژي جناح حاکم با مطالبات جهاني دموکراسي خواهي و ملزومات و نيازهاي انساني براي همزيستي مدرن در عصر جهانگرايي است؛ تناقض و نا همگوني که امروز بيشتر از هر زمان ديگري چهره از نقاب ايدئولوژيهاي واپسگرا گرفته است.
منبع: rooz
تانك مركاوا، غرور ملي ماست. ژنرال اسرائيل زماني كه اقدام به ساخت اين تانك كرد، در نظر داشت اين تانك بهترين محافظ ممكن براي خدمه آن باشد و ما حالا ميبينيم كه موشكهاي اهدايي سالهاي 80، قادر به فلج كردن تانكهاي ما شده و نفرات داخل آن كشته و مجروح ميشوند.
۲ شهريور ۱۳۸۵ - بعد از ظهر ۱۸:۲۴
تعداد بازديد: 578
كد خبر: ۴۶۳۸۱
چه بر سر ارتش اسرائيل آمده؟در حال حاضر، اين پرسش نه تنها در غرب، كه در خود اسرائيل، در همه اذهان مطرح است. به روشني ميتوان ديد كه شكاف عميقي بين تصوير ارتش پرمدعي و خودستاي اسرائيل و ژنرالهاي تربيت شده آن و تصويري كه اين ارتش در جنگ جنوب لبنان از خود نشان داد، پيداست. «يوري آونري» يكي از فرماندهان پيشينارتش اسرائيل با طرح اين پرسش ميگويد: من كه هستم كه بخواهم در مورد مسائل جنگي و استراتژي جنگي نظر بدهم؟ زماني كه شانزده سال داشتم، جنگ جهاني دوم شروع شد و از همان زمان، تمام تئوريهاي جنگي را از «سان تزو» گرفته تا «كوزويست» مطالعه كردم و از سال 1948 در ارتش ابتدا به عنوان سرباز و سپس به عنوان فرمانده مشغول به خدمت بودم و در رابطه با مسائل نظامي و جنگي تا به حال دو كتاب نوشتهام.وقايع به خودي خود سخن ميگويند: 32 روز جنگ، همچنان حزبالله ايستاده و ميجنگد. خود همين امر ميتواند به تنهايي يك موفقيت حيرتانگيز باشد. يك سازمان كوچك چريكي با چند هزار نيرو در مقابل يكي از پرقدرتترين ارتشهاي دنيا قد علم كرده و به رغم بمباران وسيع مناطق عملياتي، آنها همچنان زمين نخورده و ايستادهاند.از سال 1948 به بعد، ارتشهاي مصر، سوريه و اردن در جنگهايي كه با ارتش اسرائيل داشتند، در كمتر از اين مدت، به زانو درآمدند. همانگونه كه پيشتر گفتهام، زماني كه يك مشت زن سبك وزن در مقابل يك قهرمان سنگين وزن بتواند تا روند 12، سرپا باقي بماند، او پيروز است؛ نتيجه امتيازات هرچه كه ميخواهد، باشد. در مورد نتايج به دست آمده جنگ، حزبالله تاكتيك و استراتژي اين درگيري را كاملا در دست داشت و استراتژي نظاميان ما، ابتداي، خشن و سادهلوحانه بود. به روشني پيداست، زماني كه ژنرالهاي ما خود را براي يك جنگ فرضي آماده ميكردند، حزبالله خود را براي يك جنگ واقعي به خوبي آماده كرده بود.اولين مقصر اين شكست، ژنرال «دانهالوتز» ميباشد. ميگويم مقصر، نه مسئول، امري كه به خودي خود او را از پستي كه اشغال كرده، ساقط ميكند.اين ژنرال، شهرت خود را زماني به دست آورد كه در يك مصاحبه در جواب سؤالي مبني بر اينكه وقتي يك بمب يك تني را روي يك محله غيرنظامي رها كرده چه احساسي داشته، در پاسخ گفت: «يك لرزه كوچك در زير بال هواپيما» و اضافه كرد كه از اين امر هيچ عذاب وجداني هم نداشته كه خواب راحت او را بر هم زند. بعد از رها كردن بمب يك تني بر روي يك محله غير نظامي، شب را راحت خوابيده است. او به خاطر اعتراض من و همرديفانم به اين اظهارات، ما را «خائن» خطاب كرده و خواستار محاكمه ما شد.با بررسي نتايج اين جنگ، به روشني پيداست كه «دان هالوتز» بدترين فرمانده ستاد ارتش اسرائيل ميباشد كه اين ارتش در تاريخ خود ديده است. او افسر نالايقي است كه اين پست را اشغال كرده است. او فكر ميكرد كه با تعويض لباس آبي نيروي هوايي و به تن كردن لباس خاكستري ميتواند فرماندهي ارتش را به عهده گيرد.هالوتز جنگ را با روحيه متكبرانه يك افسر نيروي هوايي شروع كرد. او فكر ميكرد با بمباران هوايي به همراه با بمباران سنگين زرهي و دريايي ميتواند حزبالله را خرد كند، او فكر ميكرد با تخريب شهرها، محلهها، جادهها و بنادر لبنان، لبنانيها قيام كرده و دولت خود را مجبور به راندن حزبالله خواهد كرد. او در هفته اول آدمكشي و تخريب را تا جايي پيش برد كه دنيا شاهد اثر معكوس اين سياست بود: حزبالله نه تنها منزوي نشد، بلكه اين حملات باعث تقويت آن شد و مخالفان اين گروه در لبنان و خارج تضعيف شدند و مواضع طرفداران روزهاي اول اسرائيل، رو به زوال رفت.وقتي كار به اين نقطه رسيد، هالوتز نميدانست چه بكند. سه هفته او سربازان را با ماموريتهاي غيرمعقول و نااميدانه به اينسو و آن سوي لبنان بدون دستيابي به كوچكترين نتيجهاي ارسال كرد. حتي در درگيريهاي دهكدههاي هممرز هم سربازان اسرائيلي نتوانستند پيروزي با معنايي را نصيب خود كنند. بعد از چهار هفته، وقتي كه دولت از وي يك نقشه جنگي خواست، او مثل يك مبتدي ظاهر شد.اگر در جنگ، «دشمن» يك ارتش منظم باشد، استراتژي عقب راندن حريف به عنوان تنها استراتژي، يك راهبرد شناخته شده نظامي نيست. ولي زماني كه اين درگيري با حريفي كه از يك نيروي چريكي تشكيل شده باشد، عقب راندن آن به عنوان تنها استراتژي، حماقت محض است.وقتي كه سازمان ملل دعوت به ترك مخاصمه كرد، او سعي كرد با اشغال مناطق خالي از سكنه در نزديكي مرزها، خود را پيروز نشان دهد. مثل تمام جنگهاي اسرائيل، با بيتوجهي به اين دعوت، با هدف به دست آوردن سود مشروع از نامشروع در آخرين دقايق، به رغم هدف اعلام شده در آغاز جنگ، حزبالله همچنان در سنگرهاي خود دست نخورده باقي ماند.با توجه به تاثير رئيس ستاد ارتش بر مجموع فرماندهان، بايد اذعان داشت كه وي فقط در رأس هرم قرار دارد و بقيه هم در اين شكست سهيم هستند. اين جنگ سايه سياهي بر روي مجموعه سلسله مراتب انداخت. به نظر من در ميان فرماندهان اسرائيلي، افراد لايقي وجود دارند، ولي تابلوي مجموعه افسران عالي رتبه، وضعيت ضعيف و يا خيلي بد را نشان ميدهد؛ تمام افسراني كه در تلويزيون ظاهر شدند، نشان دادند كه چيزي براي گفتن يا انگيزه كافي ندارند. همه آنها، حرفهاي كليشهاي را طوطيوار تكرار ميكردند. تمام فرماندهان پيشين از ارائه گزارشهاي ضعيف، كمهوش و جهل افسران عاليرتبه در رسانهها متحير مانده بودند. احساس ميشد كه آنها در مورد تاريخ جنگها هيچ مطالعهاي نداشتهاند و از كلمات فاقد روح و خالي از معنا استفاده ميكردند. ارتشي كه سالهاست همچون پليس عليه مردم فلسطين با عنوان تروريست در سركوب زنان و كودكان عمل ميكند و تمام وقت خود را صرف دويدن به دنبال پسربچههايي ميكند كه به آنها سنگ پرتاب كرده، نميتواند يك ارتش كارا باقي بماند و نتايج به دست آمده، اين مسئله را به خوبي ثابت ميكند.بعد از هر شكست ارتش ما، سرويسهاي اطلاعاتي به سرعت براي پوشش عقبه آماده ميشوند. فرماندهان اين سرويسها اعلام ميكنند كه آنها در جريان همه امور بودهاند و تمام اطلاعات دقيق را در اختيار نظاميان قرار دادهاند، ولي آنها نتوانستهاند از آنها استفاده كنند. ولي از آنچه كه ديده شد، ثابت ميكند كه اين مطلب درست نيست و به خوبي ديده شد كه در زمينه سيستم دفاعي حزبالله در جنوب لبنان، هيچ اطلاعي در دست نبود. زيرساختهاي پيچيده سنگرهاي مخفي، تداركات مدرن نظامي، ذخيرهسازي تسليحاتي و غذايي متحيركننده ارتش اسرائيل را غافل گير كرده بود؛ اين ارتش آماده رويارويي با اين سنگرها به ويژه در نزديكي دو سه كيلومتري مرزها نبودند، اين سنگرها يادآور تونلهاي ويتكونگها بود. جامعه اطلاعاتي ارتش بخاطر اشغال طولاني مدت اراضي فلسطينيها به فساد كشيده شده است.آنها جاسوسان و خبرچينها را درطول مدت 39 بوسيله شكنجه ، فساد مالي و رشوه به خدمت گرفته است. بيشتر اين افراد، از ميان معتاداني كه در پي به دست آوردن مواد مورد نيازند، مثل پسر جواني كه در حسرت ديدن مادر بيمار خود دستگير شده، افرادي كه اميد بهرهاي از فساد مالي حاكم و غيره به كار گرفته ميشوند. به خوبي ديديم كه اين دستگاه عاملي در ميان حزبالله نداشت و بدون اينگونه عوامل سرويس اطلاعاتي ما كور است. اين امر زماني بيشتر خودنمايي ميكند كه ارتش و سرويس اطلاعاتي با كارايي سلاحهاي كشنده ضدتانك حزبالله روبهرو ميشوند. باور اين مسئله بسيار دشوار است كه در اين جنگ بنا به آمار رسمي ارائه شده، بيش از 20 فروند از تانكهاي ما نابود شده است.تانك مركاوا، غرور ملي ماست. ژنرال اسرائيل تال افسر عاليرتبه زرهي زماني كه اقدام به ساخت اين تانك كرد، نميخواست اين تانك تنها يكي از تانكهاي پيشرفته جنگي دنيا باشد، بلكه در نظر داشت اين تانك بهترين محافظ ممكن براي خدمه آن باشد و ما حالا ميبينيم كه موشكهاي اهدايي سالهاي 80، قادر به فلج كردن تانكهاي ما شده و نفرات داخل آن كشته و مجروح ميشوند.تاريخ به ما ميآموزد كه يك شكست براي يك ارتش، ميتواند فوايد زيادي همراه داشته باشد. يك ارتش پيروز بناي خود را بر روي پيروزيهاي خود بنا ميكند و همين امر باعث عدم بررسي خود و زير سؤال بردن خود ميشود و همين امر، در گذر زمان باعث تحليل رفتن آن ميشود و فرماندهان آن دچار بي احتياطي شده و در جنگ بعدي امكان شكست را بالا ميبرد. جنگ شش روزه و پس از آن جنگ «يوم كيپور» گوياي اين وضعيت ميباشد، يك ارتش شكست خورده ميداند كه بايد خود را بازسازي كند، به شرطي كه شكست را قبول كرده باشد. بعد از اين جنگ فرماندهان عاليرتبه بايد استعفا دهند و بدنه افسران بازسازي شود. براي اين كار، وزير دفاع نبايد همچون يك عروسك خيمهشببازي آلت دست افسران ستادي باشد.خارج از تحليلهاي نظامي، درسي كه اين جنگ به ما ميدهد، اين است كه راهحل نظامي وجود ندارد و بايد به دنبال راهحل سياسي بود. حتي يك ارتش قدرتمند نميتواند يك گروه چريكي را نابود كند؛ براي اينكه يك گروه چريكي يك پديده سياسي است و هرچهقدر يك ارتش به تجهيزات پيشرفته مجهز باشد، اقبال پيروزي آن در رويارويي با گروههاي چريكي ضعيفتر است. جنگ ما در شمال، مركز و جنوب يك درگيري سياسي است و براي پايان دادن به يك درگيري سياسي، استفاده از ارتش بدترين وسيله موجود ميباشد. اين جنگ ثابت كرد كه حزبالله يك حريف قوي است و براي يافتن يك راه سياسي در شمال، بايد اين گروه را در نظر داشت
Wednesday, August 23, 2006
ت؟
۱ شهریور ۱۳۸۵
خلاصه:
طرح حمله به تأسيسات هسته اي ايران، به عنوان يکي از اميدهاي نامعقول دولت امريکا در تضعيف حکومت بنيادگرايان، هنوز در کشوهاي دفاتر پنتاگون قرار دارد.
-->
طرح حمله به تأسيسات هسته اي ايران، به عنوان يکي از اميدهاي نامعقول دولت امريکا در تضعيف حکومت بنيادگرايان، هنوز در کشوهاي دفاتر پنتاگون قرار دارد.
آيا در پايان اين ماه شاهد مداخلات نظامي جديدي از سوي امريکا در خاورميانه خواهيم بود؟ اکنون وقت آن رسيده که اعضاي دائم شوراي امنيت و آلمان تصميم بگيرند که آيا اعمال تحريم و تنبيه در دستور کارشان قرار دارد؟ و اگر قرار دارد، ماهيت اين تحريم ها چگونه خواهد بود؟
اهداف نظامي در نقشه هاي پنتاگون مشخص و طرح هاي بمباران تنظيم شده اند. تأسيسات هسته اي ايران آنقدر در سطح اين کشور پراکنده هستند که بعيد به نظر مي رسد مداخلات نظامي به نابودي تمامي آنها و دست يافتن به يک موفقيت کامل منجر شود. ازنظر اقتصادي، نابودي زيرساخت هاي ايران و مقابله به مثل دولت تهران مي تواند منجر به توقف توليد نفت ازسوي دومين توليدکننده اوپک و پنجمين توليدکننده گاز طبيعي در جهان شود. چه کسي حاضر است براي هر بشکه نفت 100 دلار پرداخت کند و از اين مسأله خشنود باشد؟ توقف صادرات ايران و بسته شدن تنگه هرمز يک بحران اقتصادي جهاني را رقم خواهد زد.
ازنظر سياسي، هرگونه تهاجمي به خاک ايران موجب خواهد شد که 70 ميليون نفر با احمدي نژاد و سياست اصولگرا و خطرناک او هم راستا شوند و حتي با پروژه امريکا مبني بر سرنگوني حکومت اسلامي نيز به مخالفت برخيزند. سناريو کاملاً مشخص است: در نظر اسراييل و ايالات متحده، نابودي جنوب لبنان و تضعيف قواي حزب الله مي تواند منجر به تقويت دولت لبنان و متحدان امريکا شود. نتايج اين سناريو نيز کاملاً مشخص است، ولي هنوز مطمئن نيستيم که اين مسأله براي واشنگتن عبرت آموز بوده است يا خير.
عواقب يک حمله نظامي به واقع فاجعه بار خواهند بود. مقامات عالي رتبه امريکايي يکبار خاطرنشان کردند که احتمال وقوع پيامدهاي ناگوار براي امنيت منطقه و براي نيروهاي امريکايي در عراق بسيار بالاست.
سخنگوي کاخ سفيد اين بيانات را رد کرد. وي اظهار داشت: "اينها صرفاً بيانات سياست گونه اي هستند که قبل از انتخابات ايراد شده بودند."
درعين حال مي بينيم که مشاوران رييس جمهور مجدداً به ايراد سخنان تند روي آورده اند. در شماره اين هفته مجله ويکلي استاندارد آمده است که ويليام کريستول، يکي از نومحافظه کاران و نظريه پردازان پروژه "قرن جديد امريکا" [پناک]، از اردوگاه نوکان ها گلايه کرده است. او مي گويد که کاخ سفيد نسبت به ايران، کره شمالي، ... و تمامي کشورهايي که براي ايالات متحده به مثابه تهديد هستند، بسيار با مدارا رفتار کرده و هيچ قاطعيتي از خود نشان نداده است.
منبع: اومانيته، 22 اوت 2006
مترجم: علي جواهرفروش
خطري براي صلح جهان
۱ شهریور ۱۳۸۵
خلاصه:
نوآم چامسکي روشنفکر پرآوازه جهان در گفتگوئي با اکبر گنجي براي نخستين بار نظراتي درباره نظام جمهوري اسلامي ابراز داشت. به گفته وي نظام سلطه گر ايران در دست روحانيون افراطي، قدرت متمرکز سرکوبگر ايجاد کرده اند.
-->
نوآم چامسکي روشنفکر پرآوازه جهان در گفتگوئي با اکبر گنجي براي نخستين بار نظراتي درباره نظام جمهوري اسلامي ابراز داشت. به گفته وي نظام سلطه گر ايران در دست روحانيون افراطي، قدرت متمرکز سرکوبگر ايجاد کرده اند.
زبانشناس نامي آمريکائي که پرقدرت ترين مخالف سياست هاي سلطه جويانه دولت جورج بوش و از جمله طرح خاورميانه اي آن دولت است در اين گفتگو که در محل دانشگاه ام آي تي بوستون انجام شد تاکيد کرد که جمهوري اسلامي از شيوه هاي مشابه رژيم شاه در سرکوبگري استفاده مي کند و پروژه هسته يي ترديد آميز و شبهه ناکي دارد که خود خطري براي صلح جهاني است.
متن اين مصاحبه چنين است:گنجي: چهره اي که از شما در ايران ترسيم مي شود، چهره يک روشنفکر مترقي ضد امريکايي – ضد اسرائيلي است. آيا اين چهره تمام وجوه شما را در برمي گيرد؟
چامسکي: وقتي شما سياست هاي دولت آمريکا را مورد انتقاد قرار مي دهيد، معناي آن اين نيست که شما ضد امريکايي هستيد و با مردم امريکا دشمن هستيد. همانطورکه وقتي من سياست هاي دولت ايران را مورد انتقاد قرار مي دهم، معناي آن اين نيست که من با مردم ايران مخالف ام. شما هم از سياست هاي دولت ايران انتقاد مي کنيد، اما شما مخالف مردم ايران نيستيد.
آيا مي توان به طور همزمان با سياست خارجي دولت امريکا، اسرائيل و ايران مخالف بود و سياست هاي سرکوبگرانه ايران را هم در عين حال محکوم کرد؟
اين کاري است که من هميشه انجام مي دهم، مشکلي در اين زمينه وجود ندارد. شما هم همين کار را انجام مي دهيد. همه ما مي دانيم چگونه اين کار را انجام مي دهيم. البته من منتقد همه سياست ها نيستم. من فقط منتقد سياست هايي هستم که به آنها انتقاد وارد است.
اما انتقاد هاي شما از سياست هاي سرکوبگرانه رژيم ايران به هيچ وجه در ايران منعکس نمي شود؟
تعجب نمي کنم، همين طور است. همه انتقادهايي که من درباره کشورهاي ديگر مي کنم، از جمله ايالت متحده امريکا که آزاد ترين کشور دنياست نيز تماما انتشار نمي يابد. اين را هم بايد اضافه کنم که اسرائيل در اين زمينه يک استثنا است. به عنوان مثال در جريان جنگ لبنان من با يکي از روزنامه هاي اصلي اسرائيل يک مصاحبه بسيار انتقاد آميز داشته ام که تماما در آنجا منتشر شد، اما اين تجربه را من در امريکا نيز نداشته ام.
شما قطعا اين تجربه را در ايران هم نخواهيد داشت.
البته، همين طور است.
سلطه گر و افراطي
به گمان شما چه انتقادهايي بر دولت ايران وارد است؟
اولا اين دولت سلطه گر است. زمام امور در دست روحانيون افراطي قرار دارد. البته صوري از دموکراسي وجود دارد، اما حيطه اي که نيروها ميتوانند در آن حرکت کنند محدود به همان حدود است که دولت تعيين مي کند. همانطوري که مي دانيد ونيازي نيست که من به شما بگويم اگر اين حاکميت بخواهد اعمال فشار کند، دست اش باز است و آنها مي توانند خيلي خشن و بي رحم باشند.
اين نکته را هم بايد گوشزد کنم که من نه تنها در ايران، بلکه در تمامي کشورها با توسعه سلاح هاي هسته يي مخالف ام، من نمي توانم ثابت کنم که ايران به دنبال سلاح هاي هسته اي است ولي اين ترديد و شبهه وجود دارد. ايران به تحقيقات بين المللي در اين زمينه پاسخ درستي نداده است. اگرچه من معتقدم که ايران قانونا حق غني سازي اورانيوم را دارد ولي به هيچ وجه حق ندارد که به طور مخفيانه در صدد توليد سلاح هاي هسته يي باشد. جنبه هاي ديگري هم وجود دارد که من مي توانم از آنها انتقاد کنم، مردم ايران حق دارند که نظام خودشان را با آزادي تمام انتخاب کنند، در فعاليت هاي حقوق بشري آزادانه مشارکت کنند و اين حق آنهاست که در اين زمينه مقيد به هيچ حدي هم نباشند.
جمهوري خواهان ايراني با حمله نظامي آمريکا به ايران با هر قصد و نيتي مخالف اند. آنها دموکراسي را مربوط به ايرانيان مي دانند و تصويب بودجه 75 ميليون دلاري امريکا را به زيان دموکراسي ايران مي دانند در عين حال رژيم ايران هيچ حرکت مستقل دموکراسي خواهي را هم تحمل نمي کند و هرگونه مخالفتي را براندازي و ارتباط با دشمن تلقي مي کند. طي هفته هاي اخير يکي از زندانيان سياسي پس از اعتصاب غذا در زندان درگذشت. رژيم ايران با ناديده گرفتن درخواست خانواده او مبني بر معاينه جنازه توسط پزشکان مستقل بين المللي، جنازه او را دفن کردند. روشنفکران و دگر انديشان را زنداني مي کنند و در سلولهاي انفرادي به شيوه هاي استالينستي آنها را مجبور به اعتراف به جاسوسي و انقلاب صورتي و مخملي مي کنند. نظر شما در اين زمينه چيست؟
نظرمن کاملا روشن است من همه اينها را محکوم مي کنم همانطور که همه آنها را تحت حاکميت شاه محکوم مي کردم. مقايسه يي که شما با استالين مي کنيد البته خالي از دقت نيست شما مي توانيد اينها را با نمونه نزديک تر کشور خودتان يعني حکومت شاه که يکي از بي رحمانه ترين کارنامه ها را در زمينه سرکوب حقوق بشر داشت مقايسه کنيد. حکومت فعلي هم همان شيوه ها را ادامه مي دهد من از دهه پنجاه با بسياري از ناراضيان سياسي ايران در ارتباط بودم، آنها خواستار تشکيل حکومت دموکراتيک در ايران بودند. اما کساني که به ايران بازگشتند، برخي از آنها دوباره مجبور به ترک ايران شدند و برخي ديگر در ايران زنداني شدند.
به نظر من رژيم حاکم بر ا يران، نظام سلطاني است، شما هم رژيم حاکم بر ايران را با رژيم شاه مقايسه مي کنيد. آيا به نظر شما رژيم فعلي ايران رژيم سلطاني به تعبير مارکس وبر است؟
از برخي جهات مشابه نظام سلطاني است. براي اينکه قدرت به نحو بسيار متمرکز در دست يک عده خاص سرکوبگر است. البته ماهيت قدرت متمرکز با زمان شاه فرق کرده است، اما اين دو رژيم نتايج واحدي دارند.
آيا امريکا به دنبال حل مسائل خود با ايران است؟
وقتي در سال 1382 دولت خاتمي پيشنهاد کرد که تمام مسائل في مابين ازجمله مساله اسرائيل و فلسطين و از جمله مساله توليد سلاح هاي کشتار جمعي را درميان بگذارند، دولت بوش نه تنها اين پيشنهاد را رد نکرد، بلکه اساسا بدان پاسخي نداد و تنها کاري که کرد اين بود که ديپلمات سوئيسي رابط اين پيام را توبيخ کرد. اين ماجرا کماکان وجود دارد، امريکا و اسرائيل تهديد مي کنند که به ايران حمله خواهند کرد و اين تهديد به تنهايي تخطي از قوانين بين المللي است. ترديدي نيست که برنامه هاي مخفيانه و پنهاني در دست انجام دارند. البته هيچ يک از اين برنامه ها، توجيه کننده و مشروعيت بخش اعمال سرکوبگرانه حکومت ايران نيست. من مي دانم و شما بهتر از من مطلع هستيد که ادامه اينگونه فشارها و تهديد ها باعث افزايش فشار به جريان آزادي خواهانه ايران مي شود و از اين جهت دولت امريکا و دولت ايران در سرکوب مردم ايران با هم شريک اند.
حمله نظامي آمريکا
به نظر شما احتمال حمله نظامي امريکا به ايران تا چه حد جدي است؟ نيروهاي دموکرات ايران به طور جدي نگران اين مساله هستند و حرکات نظامي به ضرر جنبش دموکراسي خواهي ماست، در ضمن ما نگران برخي از حرکاتي هستيم که به منظور به راه انداختن حرکات تجزيه طلبانه در ايران صورت مي گيرد.
گمان مي کنم که شما بايد اين نگراني را داشته باشيد. ما دسترسي به برنامه هاي درون دولت بوش نداريم، ولي نوعا حکومت ها مردم تحت حکومت خودشان را بزرگترين دشمن خود مي دانند اما همانطور که گفتم آمريکا کشور آزادي است و از اين جهت ما نسبت به ساير کشورها از اطلاعات بيشتري برخورداريم به همين دليل بخش عظيمي از منابع غير محرمانه وجود دارد که بدان ها دسترسي داريم و من در آنها به نحو گسترده مطالعه و تحقيق کرده ام ديگران اين کار را کرده اند. يک نکته به روشني ديده مي شود و آن اينکه مساله امنيت، بخش بسيار کوچکي از مساله است و بخش عمده آن اين است که مردم را از برخورداري اطلاعا ت محروم مي کنند. مثالي براي شما بياورم، اصل بر اين است که بعد از 30 سال حکومت اسناد محرمانه را آشکار کند، اما دولت ريگان تصميم گرفت که اسناد مربوط به ساقط کردن دولت مصدق در ايران را آشکار نکنند و به احتمال زياد آنها را بايد از بين برده باشند.
من هم مثل شما به شدت مخالف هرگونه شيوه قهرآميز يا غير مستقيم دولت امريکا جهت بر سر کارآوردن حکومت دلخواه در ايران هستم . ما خوب مي دانيم که انها چه مي خواهند. به تاريخ ايران نگاه کنيد ، لزومي به تاکيد نيست که امريکا بيش از نيم قرن مردم ايران را شکنجه کرده است. بعد از کودتاي 1332 و براندري حکومت مردمي مصدق، اين کار با حمايت از رژيم شاه و آماده سازي نيروهاي ساواک همراه شد.به محض اينکه شاه سرنگون شد امريکا تلاش کرد تا يک کودتاي نظامي در ايران به راه اندازد، پس از شکست کودتا ، حمايت از صدام در دستور کار قرار گرفت. دولت ريگان از طريق کمک هاي وسيع مالي و کمک هاي تسليحاتي براي توليد سلاح هاي کشتارجمعي و در نهايت با ورود مستقيم در جنگ به صدام کمک کرد. به کشتي هاي عراقي اجازه مي داد تا با پرچم امريکا حرکت کنند، هواپيماي مسافربري ايران را سرنگون کرد و پس از آن تحريم اقتصادي سخت گيرانه اي را به ايران تحميل کرد و حتي تقاضاي ايران براي بستن قرارداد و مذاکره را نپذيرفت، دولت تمام اين اطلاعا ت را از مردم پنهان مي کند. دليل اين امر تامين امنيت امريکا نبود، بلکه هدف جلوگيري از دسترسي مردم به اطلاعات بود و اين چيزي است که به طور منظم انجام مي شود و اينک هم در حال انجام است. حکومت مايل نيست مردم از کار او سر در بياورند، مساله امنيتي وجود ندارد، تنها مساله امنيتي، امنيت دولت در مقابل مردم است.
در عين حال ما مقدار متنابهي اطلاعات در دست داريم که نشان مي دهد نيروهاي نظامي مايل به حمله نظامي به ايران نيستند و تقريبا نيروهاي اطلاعاتي هم با حمله نظامي به ايران مخالف اند. با اين حال دولت بوش از مجموعه محدودي از تصميم گيرندگان تشکيل مي شود و از اين جهت بسيار شبيه به حکومت ايران است، اين گروه محدود تصميم گيرنده به روشني نشان داده است که مي خواهد امريکا را به کشوري ياغي تبديل کند. در عين حال فکر نمي کنم آنقدر ديوانه باشند که به ايران حمله کنند، آنچه ظواهرنشان مي دهد اين است.
آنها به تهديدات خود مي افزايند تا حکومت ايران در واکنش به اين تهديدها ، سرکوبگري بيشتري از خود بروز دهد و به اين ترتيب برنامه براندازي در ايران امکان پذير شود. لزومي ندارد من به شما بگويم که جامعه ايران با گروههاي بسيار متنوعي که دارد، جامعه بسيار پيچيده يي است. اطلاعاتي دال بر اين وجود دارد که نشان مي دهد دولت امريکا به دنبال ايجاد ناآرامي در بخش هاي آذري نشين و منطقه نفت خيز خوزستان است. اگر بتواند جنبش آزادي خواهانه اهواز را تشکيل دهند، احتمالا به بهانه دفاع از جنبش تجزيه طلبانه، وارد فاز حمله نظامي به ايران خواهند شد و باقي مناطق ايران را هم بمباران خواهند کرد. اينها برنامه هايي است که رامسفلد و چني دنبال مي کنند. با توجه به مسدود کردن نشر اطلاعات در مورد ايران، من راهي جز گمانه زني ندارم. آنچه باعث نگراني است فاجعه عظيمي است که در عراق ايجاد کردند، اين يکي از رسواترين فاجعه هاي تاريخ نظامي است، از جمله براي اهدافي که آنها به دنبال تحقق آن بودند. يکي از پيامدهاي اين جنگ اين است که آنها به تقلا افتادند و در اين دست وپايي که مي زنند ممکن است با پوتک به کل سيستم بکوبند و همه آن را ويرا ن کنند. اگر شما يک ببر را در حياط خلوت خود نگاه داريد، البته خطرناک است اما اگر يک ببر آدم خوار زخمي داشته باشيد خيلي خطرناک تر است اين وضعيتي است که در حال حاضر ما گرفتار آن هستيم.
به نظر برخي از کارشناسان سياسي، حمله نظامي اسرائيل به لبنان، مقدمه حمله نظامي به ايران بود، يعني اين حمله با هدف نابودي حزب الله ، بعنوان نيروي تحت امر ايران درلبنان، صورت گرفت، تا اگر به ايران حمله شد، ايران قادر به نشان دادن واکنش نباشد.
باز هم ما راهي جز نظريه پردازي نداريم، به گمان من يک جنبه ايراني در اين تهاجم وجود داشت، يعني يکي از اهداف امريکا اين است که هرگونه مانع حمله به ايران را از سر راه بردارد، اما من فکر مي کنم هدف اصلي همکاري مشترک امريکا و اسرائيل ، فلسطين است. ما در امريکا مطلب چنداني در اين باره در رسانه ها مشاهده نمي کنيم، اما مساله اصلي، مساله فلسطين است . امريکا و اسرائيل بدنبال اجراي طرحي هستند که آخرين ميخ را بر تابوت فلسطين بکوبند. آنها به نام تخليه سرزمين هاي اشغالي، سرزمين هاي اشغالي را به اسرائيل الحاق مي کنند و با تصرف دره اردن و غصب منابع و زمين هاي اصلي کرانه غربي، فقط يک زندان براي فلسطينيان باقي گذارده اند. شما اگر به ترکيب جمعيت در آنجا نگاه کنيد خواهيد ديد که چگونه در حال جداسازي جمعيتي هستند.
در واقع به اصطلاحي که نيروهاي طرفدار حقوق بشر در اسرائيل اعلام کرده اند، غزه را به يک زندان بزرگ تبديل کرده و انواع شکنجه و قتل را درآنجا اعمال مي کنند، در ژانويه گذشته مردم فلسطين به افرادي راي دادند که دلخواه امريکا و اسرائيل نبود، آنها به طور رسمي اعلام کردند فلسطينيان را به اين دليل تنبيه خواهند کرد، براي اينکه در يک انتخابات آزاد به نحو غير مطلوب راي داده اند. اين به شما نشان مي دهد که اينها چه معنايي از دموکراسي را اراده کرده اند. اگر کسي در ايران گرفتار اين توهم است که امريکا مي خواهد براي ايران دموکراسي بياورد، کافي است که به اين تجربه توجه کند. مطابق اين تجربه، دموکراسي خوب است به شرطي که به نتيجه دلخواه ما منتهي شود والا ما شما را تنبيه خواهيم کرد.
تنها حمايتي که در دنياي عرب به فلسطين رسيد از سوي حزب الله بود، به همين دليل حزب الله بايد از ميان برداشته شود. حزب الله بخشي از مردم لبنان است که عميقا با مردم آن کشور يکپارچه است. به همين دليل نابودي لبنان راه نابودي حزب الله است. اين اولين بار نيست که اسرائيل به لبنان حمله مي کند. در 30 سال گذشته اسرائيل 5 بار به لبنان حمله کرده است امريکا هيچگاه بهانه ارزشمندي براي اين اقدامات نداشته است، اين رويه با تاريخ طولاني ما سازگار است.
مساله فلسطين
شما يک تصوير تراژيک از روابط جهاني ارائه مي کنيد. ما در جهان گرفتار شکاف عميق شمال و جنوب زندگي مي کنيم . مساله فلسطين بصورت يک زخم عميق در اين منطقه وجود دارد. مردم منطقه گرفتار بي سوادي، فقر گسترده ونظام هاي استبدادي و خودکامه هستند. آنها احساس مي کنند که اين وضعيت از سوي قدرت هاي بزرگ غربي به آنها تحميل شده است. مردم منطقه خاورميانه گرفتار دو نوع روابط ناعادلانه اند يکي روابطي که از سوي حکومت هاي خودکامه بر آنها تحميل مي شود و ديگري روابطي که از سوي قدرت هاي جهاني به آنها تحميل مي شود و هرگونه حرکت مستقل آزادي خواهانه از سوي دو طرف سرکوب مي شود. شما مساله را چگونه تحليل مي کنيد؟
اولا به گمان من علت اصلي مساله، شکاف شمال – جنوب نمي باشد. بلکه مساله اصلي براي همه کشورها در درجه اول دروني است. بعنوان مثال در امريکا يک شکاف عظيم بين سياست گذاري عمومي و افکار عمومي وجود دارد. اين شکاف آنقدر عظيم است که شما اصلا نمي توانيد در خصوص انتخابات در امريکا سخن بگوييد. مردم به نحو گسترده و فراگير با سياست هاي هر دو حزب مخالف اند، بخش عظيمي از مردم امريکا خواهان دو دولت مستقل اسرائيلي و فلسطيني در منطقه خاورميانه اند، يا مردم طرح عادي سازي روابط عربستان سعودي براي حل مشکل اعراب واسرائيل را تاييد کردند، حتي آيت الله خامنه اي اعلام کرد ايران هم اين طرح را قبول دارد، ولي اين خبر در امريکا مطرح نشد. فقط سخنان عصباني احمدي نژاد در مطبوعات غرب منتشر مي شود، مردم امريکا از نظر جامعه بين المللي حمايت مي کنند ولي دولت امريکا 30 سال است جلوي اين صدا را گرفته است. اين سياست ها به طور مستمر اعمال مي شود. بعنوان مثال نماينده امريکا در سازمان ملل که بازتاب دهنده نظر نخبگان ويژه اين کشور است، مدعي است که سازمان ملل اساسا وجود ندارد. اگر سازمان ملل پيرو سياست هاي امريکا باشد ، ابزاري است که ما از آن استفاده مي کنيم، اما اگر سياست هاي امريکا را دنبال نکند، به صورت او خواهيم زد. در صورتيکه به نظر بيشتر مردم امريکا، دولت امريکا بايد از حق وتو صرف نظر کند. به نظر بخش اعظم مردم امريکا رهبري جهان بايد بر عهده سازمان ملل باشد، نه امريکا، ولي اين نظر آنقدر از نظر نخبگان ويژه حاکم به دور است که اصلا در رسانه هاي عمومي بازتاب نمي يابد.
به نظر من مردم همه کشورها بايد با يکديگر رابطه داشته باشند. قدرت در امريکا به نحو شگفت انگيزي کاملا متمرکز است، البته در اينجا قدرت در دست روحانيون راديکال نيست اما در دست بخش بسيار محدودي از نخبگان حاکم و شرکت هاي تجاري است. خواسته و منافع گروه حاکم با خواسته ها و منافع مردم يکسان نيست و اين امر کما بيش در ساير کشورها هم صادق است. اين مساله يي است که همه ما با آن مواجه هستيم.
تصوير شما از نظام حاکم بر امريکا، تصوير يک نظام کاملا غير دموکراتيک است. اما چرا مخالفت تمام عيار مردم با سياست هاي دولت ديده نمي شود؟ در جنبش رفع تبعيض نژادي به رهبري "مارتين لوترکينگ" ما شاهد نارضايتي عمومي سياه پوستان بوديم اما اينک ما با چنان چيزي روبرو نيستيم.
براي اطلاع از اين مسائل دو راه وجود دارد: اول مطالعه نظرسنجي ها ، اين نظرسنجي ها به نحو چشمگيري قابل دسترس است، اما نه در رسانه هاي عمومي. دوم گشت گذار در کشور و سخن گفتن با مردم، انگاه خواهيد ديد که يک جامعه باز وجود دارد. تکرار مي کنم که امريکا آزادترين جامعه موجود در جهان است. موارد سرکوب و پنهان کاري وجود دارد اما درمقايسه جامعه بسيار باز و آزادي است، ولي نظر نخبگان حاکم و رسانه ها نماينگر نظرات حاکميت و شرکت هاي تجاري است.
بگذاريد مساله اسرائيل و فلسطين را دنبال کنيم، همچنان که گفتم عموم مردم امريکا با نظر اتحاديه عرب و جامعه بين المللي موافق اند. اما دولت امريکا 30 سال است که با اين موضع مخالف است. اعتراضي در اين زمينه ديده نمي شود براي اينکه کمتر کسي از آن با خبر است، راههايي براي اطلاع از نظر واقعي مردم وجود دارد. اما آنچه در روزنامه ها ديده مي شود صرفا مواضع رسمي دولت است. روزنامه ها چنان جلوه مي دهند که گويي امريکا پرچمدار صلح در منطقه است . عجيب نيست که بيشتر مردم به اين باورند که دو دولت اسرائيلي و فلسطيني به دليل مخالفت فلسطين وجود ندارد. اما کمتر کسي مي داند که در واقع فلسطيني ها خواهان دو کشور مستقل اند و امريکا و اسرائيل مخالف آن هستند. به همين دليل شما در امريکا شاهد وضعيت پارادوکسيکال هستيد: از يک سو جامعه يي بسيار باز و آزاد و از سوي ديگر مردم محروم از اطلاعات. موضوع جنبش رفع تبعيض نژادي که شما مثال زديد در اين زمينه بسيار روشنگر است مساله آزاديهاي نژادي، مساله بسيار مهمي بود.
اعتراض اين جنبش معطوف بود به بي رحمي ها و سرکوبگري پليس در "آلاباما" و محروم کردن مردم از حقوق مدني در جورجيا تا زمانيکه مارتين لوترکينگ در اين محدوده حرکت مي کرد بسيار محبوب بود. وقتي لوترکينگ در دهه 40 مواضع خود را تغيير داد و هدف اش معطوف به کاهش فقر و نابرابري در سراسر کشور شد، اوضاع تغيير کرد و در نهايت وقتي مشغول بسيج نيروهاي مردم فقير بود به قتل رسيد. او به دنبال تامين حقوق کارگران، جمع آوري زباله بود در آن زمان محبوبيت اش در نزد نخبگان ويژه به شدت کاسته شد، يعني تا وقتي رفتارسوء پليس هاي "آلا باما" مورد انتقاد قرار مي گيرد اشکالي ندارد، اما اگر بخواهيم دامنه انتقادها به بوستون کشيده شود آن وقت با مشکل مواجه خواهيد شد. اما اين مسائل در روزنامه ها ديده نمي شود.
نارضايتي عمومي
گمان نمي کنم پاسخ سوالم را دريافت کرده باشم. پرسيدم شما از يک طرف مي گوئيد امريکا آزادترين کشور دنياست، از سوي ديگر مدعي هستيد نارضايتي عمومي فراگير د رامريکا وجود دارد. چرا اين نارضايتي تبديل به جنبش اجتماعي نمي شود؟ چرا نارضايتي عمومي ديده نمي شود؟ اگر شما از من بپرسيد چرا نارضايتي عمومي در ايران ديده نمي شود، مي گويم به دليل سانسور گسترده رژيم، اگر بپرسيد چرا جنبش دموکراسي خواهي متشکل نيست، مي گويم يکي از علل مهم آن اين است که رژيم هرگونه فعاليت جمعي ناراضيان را به شدت سرکوب مي کند. رژيم مدعي است NGOها براي به راه انداختن انقلاب مخملين ايجاد مي شود، تجمع کارگران شرکت واحد به شدت سرکوب و بسياري از آنان بازداشت شدند. تجمع زنان در تهران به شدت سرکوب شد. در حال حاضر حتي تجمعات د ردانشگاهها به صورتي که پيش از دوم خرداد وجود داشت نيز اجازه برگزاري نمي گيرد. اما شما ادعا مي کنيد امريکا آزادترين کشور جهان است پس چه مشکلي مانع از ابراز نظرات مردم امريکا مي شود يا امکان تجمع اعتراض آميز به آنها را نمي دهد؟
اولا اين بارها اتفاق افتاده است. اساسا اينکه مي گويم اينجا آزادترين جامعه بشري است بدين معناست که در طي قرنها، حرکت هاي مردمي بسياري به پيروزي رسيده است. مساله آزاديها و تامين حقوق عطيه اي نبود که از بالا داده شده باشد، بلکه دستاوردي بود که ما از پايين به آن رسيده ايم. يکي از نتايج پيروزي حرکت هاي عمومي اين است که حکومت نمي تواند با مردم وحشيانه رفتار کند. يک قرن طول کشيد تا صاحبان سرمايه در امريکا و انگليس به اين نتيجه رسيدند که از راه خشونت نمي توانند جلوي مطالبات مردم را سد کنند و در هر دو کشور که آزادترين کشورها هستند به شيوه هاي جديد سرکوب روي آوردند. درواقع صنايع نويني بوجود آوردند که صنعت توليد افکار عمومي و رضايت عمومي نام دارد و اين کار را به شيوه هاي مختلف مثلا از طريق کنترل رسانه ها انجام مي دهند. وقتي تلويزيون را روشن مي کنيد، با شيوه هاي سطحي برخورد با زندگي روبرو مي شويد. مردم مدام تحت اين تبليغات قرار دارند که فقط بدنبال منافع خودشان باشند.
جامعه به اين معنا کاملا اتمي شده است. به اين ترتيب اتحاديه هاي کارگري از بين رفته اند، احزاب به معناي حقيقي کلمه وجود ندارند با اين همه اعتراض و فعاليت هاي سياسي به نحو گسترده اي وجود دارد. آمار نشان مي دهد که مخالفت همواره وجود دارد ولي متفرق و پراکنده است. مردم يک بخش از بوستون از مطالبات مردم بخش ديگر بوستون بي اطلاع اند اما زمينه براي عمل جدي هماهنگ وجود دارد واين مساله اي است که ما در امريکا با آن مواجه هستيم
دولت ترکیه چهار پناهجوی ایرانی را تحویل جمهوری اسلامی داد
• چهار تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که در تاریخ بیست و سه مرداد ماه برابر با چهاردهم آگوست سال جاری از طریق مرز زمینی و بصورت غیرقانونی از کشور عراق گریخته و وارد خاک ترکیه شده بودند به محض ورود به خاک ترکیه، توسط پلیس مرزبانی استان وان ترکیه بازداشت شده و روز دوشنبه ۲۱ آگوست توسط وزارت کشور ترکیه تحویل مقامات ایرانی شدند ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com چهارشنبه ۱ شهريور ۱٣٨۵ - ۲٣ اوت ۲۰۰۶
چهار تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که در تاریخ بیست و سه مرداد ماه برابر با چهاردهم آگوست سال جاری از طریق مرز زمینی و بصورت غیرقانونی از کشور عراق گریخته و وارد خاک ترکیه شده بودند به محض ورود به خاک ترکیه، توسط پلیس مرزبانی استان وان ترکیه بازداشت می گردند، این افراد که به نامهای سلیم غفوری، محسن شاه مرادی، علیرضا کیقبادی و فاطمه جوادی می باشند به محض بازداشت با ارائه اوراق هویتی خویش از پلیس ترکیه درخواست پناهندگی سیاسی و معرفی به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در وان را می نمایند . گفته می شود فاطمه جوادی دارای تابعیت و گذرنامه کشور نروژ نیز بوده و تقاضای دیدار با نماینده ای از سفارت کشور نروژ را نیز داشته است . اداره امنیت استان وان پس از بازداشت ایشان و بی توجه به خواسته های قانونی نامبردگان با گذشت دو روز از بازداشت پناهجویان فوق ایشان را به آنکارا اعزام می نمایند و پس از هماهنگی های وزارت کشور ترکیه با سفارت جمهوری اسلامی ایران در آنکارا، هر چهار تن را روز دوشنبه ٣۰ مردادماه برابر با ۲۱ آگوست ساعت ده صبح در مرز زمینی وان دیپورت نموده و تحویل نمایندگان جمهوری اسلامی میدهند. یکی از افراد نامبرده شده که مرد جوانی در حدود سی سال سن بوده است، به گزارش شاهدان عینی در حالی امروز تحویل جمهوری اسلامی داده میشد که جراحات بسیاری در پای چپش وجود داشته است بطوری که لباس وی غرق در خون بوده است. هنوز از سرنوشت تحویل داده شدگان فوق هیچ خبری در دست نیست. صرفنظر از هرگونه دسته بندی سیاسی آنچه در این میان مهم است تلاش فعالان حقوق بشری و مدافع حقوق پناهندگان و مخالفان سیاسی ایرانی می باشد که با توجه به در نظر گرفتن مسئله فوق مانع از سکوت خبری و چه بسا کشته شدن نامبردگان شوند، این نخستین بار نیست که دولت ترکیه مخالفان جمهوری اسلامی را به آن کشور تحویل داده است، سال گذشته ترکیه شش پناهجوی کرد ایرانی را تحویل ایران داد که یکی از آنها بلادرنگ درزندان ارومیه اعدام گردید . منبع خبر: امیرفرشاد ابراهیمی
گزارش ماهانه نقض حقوق بشر در ایران
فعالین ایرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۱ شهريور ۱٣٨۵ - ۲٣ اوت ۲۰۰۶
گزارش ماهانه ( مرداد ۱٣٨۵ ) در مورد نقض گسترده ، مستمر و برنامه ریزی شده حقوق بشر در ایران
نهادهای مدافع حقوق بشر !
ایرانیان مدافع حقوق بشر !
در این گزارش بخش بسیار کوچکی از موارد نقض حقوق بشر در ایران را که توسط این شبکه گرد آوری شده است به اطلاع می رسانیم :
بین المللی :
۱ ـ براساس گزارش سالانه سازمان غیر دولتی « به قابیل دست نزنید » حکومت ایران با اجرای حکم اعدام ۱۱٣ نفر در سال ۲۰۰۵ در رتبه دوم جهان قرار دارد. در این گزارش ذکر شده در ۶ ماه اول سال ۲۰۰۶ میلادی ٨۷ نفر در ایران اعدام شده اند. ( رادیو دویچه وله ۲/۵/٨۵ )
۲ ـ بدنبال مرگ مشکوک اکبر محمدی براثر اعتصاب غذا در زندان اوین ، سازمان دیده بان حقوق بشر با صدور بیانیه ای اعلام کرد : در باره مرگ مشکوک اکبر محمدی تحقیق کنید .این سازمان درخواست کرد ، دولت ایران باید فورا اجازه بدهد تحقیقات مستقل برای مرگ مشکوک اکبر محمدی فعال دانشجویی که در زندان در گذشته است انجام شود . سازمان دیده بان حقوق بشر گفته است کسانی که در مرگ اکبر محمدی در زندان اوین تهران مسئول هستند، چه در زندان و چه مقامات رسمی ، باید شناسایی و مورد تعقیب قانونی قرار بگیرند.
(سازمان دیده بان حقوق بشر ۱۱/۵/٨۵ )
٣ ـ بدنبال مرگ مشکوک اکبر محمدی براثر اعتصاب غذا در زندان اوین ، سازمان عفو بین الملل با صدور بیانیه ای اعلام کرد: مرگ اکبر محمدی دانشجوی سابق ٣٨ ساله در زندان کل نظام قضایی ایران را در پرده ابهام گذاشته است . تعرض پی در پی به حق دادخواهی اکبر محمدی ، اورا از زندگی محروم نموده و حیثیت خانواده اش را پایمال کرده است. مرگ دیگری در بازداشت در ایران نباید رخ دهد. مقامات می بایست اقدامات عاجلی به عمل آورندتا دادرسی منصفانه و علنی را برای زندانیان سیاسی تضمین کنند. همچنین می بایست شکنجه و سایر بدرفتاریها در زندانهای ایران و محروم کردن یا تاخیر در مراقبتهای درمانی برای زندانیان فورا متوقف گردد. (سازمان عفو بین الملل ۱۲/۵/٨۵ )
دانشجویان : احضار و بازجویی
۴ ـ حامد اسماعیلی و حسین خیاطی دانشجویان دانشگاه اردبیل جهت بازجویی به دادگاه انقلاب اسلامی اردبیل احضار شدند. این دانشجویان در جریان اعتراضات مردمی خرداد ماه سال جاری در اردبیل به مدت ۱۰ روز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند.
( کمیته دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان ۲/۵/٨۵ )
۵ ـ روزبه شفیع دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی ، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب جهت محاکمه به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران احضار شد.( ایلنا ۱۴/۵/٨۵ )
دانشجویان : محاکمه
۶ ـ محمدرضا رحیمی راد عضو انجمن دانشجویان جمهوریخواه دانشگاه یزد به اتهام توهین به سید علی خامنه ای در شعبه اول دادگاه انقلاب یزد محاکمه شد. ( ایسنا ۴/۵/٨۵ )
۷ ـ امیر اسحاقی عضو انجمن دانشجویان جمهوریخواه دانشگاه یزد به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام در شعبه هفتم دادگاه تجدید نظر استان یزد محاکمه شد. وی در دادگاه بدوی به ۶ ماه حبس تعلیقی محکوم شده بود. ( ایسنا ۴/۵/٨۵ )
٨ ـ لفته سرخه دانشجوی دانشگاه چمران اهواز ، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل جمعیت غیر قانونی در شعبه تشخیص دیوانعالی کشور به ۱۰ سال حبس تعزیری در تبعید محکوم گردید. ( ۴/۵/٨۵ )
۹ ـ سجاد نیکنام دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه ارومیه ، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی ، نشر اکاذیب ، همکاری با تجزیه طلبان و سلطنت طلبان در شعبه ۵ دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه محاکمه شد. ( ایلنا ۱۴/۵/٨۵ )
دانشجویان : بازداشت
۱۰ ـ پیمان مسکین خدا عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه ، به حکم قاضی شعبه ۷ بازپرسی کرمانشاه با قرار وثیقه ۱۰ میلیون تومانی از زندان دیزل آباد آزاد شد. این عضو شورای عمومی دفترتحکیم وحدت ۲۱ روز پیش توسط مامورین اطلاعات ¬ سپاه پاسداران کرمانشاه در تهران بازداشت و به کرمانشاه منتقل شده بود.(ایسنا ۲٣/۵/٨۵ )
دانشجویان : احکام صادره شده توسط دادگاهها
۱۱ ـ به گفته سیاوش خداشناس دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مازندران ، ۱٣ تن از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان این دانشگاه در کمیته انضباطی ، به توبیخ کتبی و شفاهی محکوم شدند.( ایلنا ۱۱/۵/٨۵ )
۱۲ ـ هفت دانشجوی عرب دانشگاه چمران اهواز به دلیل چاپ نشریه ای بنام « اقلام الطلبه » در دادگاه بدوی و با تائید شعبه تشخیص دیوانعالی کشور به مجازات هایی از ۷ تا ۱۱ سال زندان محکوم شدند.(ایسنا۱۱/۵/٨۵)
۱٣ ـ مهدی شیرزاد دانشجوی دانشگاه تهران ، به اتهام اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران و با تائید شعیه ٣۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران به ۲ سال حبس تعلیقی محکوم گردید. (ایلنا ۱۴/۵/٨۵ )
جلوگیری از فعالییت تشکلهای دانشجویی :
۱۴ ـ مدیران ارشد دانشگاه امیر کبیر با حمایت رئیس دانشگاه و مسئول نهاد رهبری در دانشگاه با حمله به دفتر انجمن اسلامی دانشجویان و پاره کردن عکسهای دکتر محمد مصدق ، دکتر علی شریعتی و مهندس مهدی بازرگان اقدام به تخریب ساختمان و اموال انجمن نمودند. عملیات تخریب در حضور نیروهای اطلاعاتی ، امنیتی و نیروی انتظامی به وقوع پیوست .( خبرنامه امیرکبیر ۹/۵/٨۵ )
مطبوعات : توقیف
۱۵ ـ روزنامه اینترنتی «ایران ما» به سردبیری بیژن صف سری ، به اتهام معاندت با نظام جمهوری اسلامی بدستور وزارت اطلاعات توسط کمیته فیلترینگ فیلتر شد.(ایران ما ۱۵/۵/٨۵)
۱۶ ـ فصلنامه « کازیوه » به مدیر مسئولی علیرضا حشمتی و ماهنامه « لیلاخ » به مدیر مسئولی حمید سلیمی به اتهام تاخیر در انتشار ، بدستور هیئت نظارت بر مطبوعات اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کردستان لغو امتیاز شدند.(وبلاگ موکریان ۱٨/۵/٨۵)
۱۷ ـ پس از انتشار خبر انتصاب علی خیر اندیش شوهر خواهر هاشمی ثمره مشاور عالی رئیس جمهور ، به عنوان متولی قرار داد ۱۰۰ میلیارد دلاری صادرات گاز به چین ، بدستور هاشمی ثمره سایت «عارف نیوز » توسط وزارت ارتباطات و فن آوری اطلاعات فیلتر شد.
(عارف نیوز ٣۰/۵/٨۵ )
مطبوعات : اخراج روزنامه نگاران
۱٨ ـ بدنبال تغییر در مدیریت روابط عمومی شهرداری تهران و واگذاری سایت خبری « سما » به خبرگزاری « مهر » ۴ روزنامه نگار و یک عکاس از کار اخراج شدند. ( اخبار روز ۱۷/۵/٨۵)
مطبوعات : احضار روزنامه نگاران
۱۹ ـ محمد حسن ملک محمدی مدیر مسئول اسبق روزنامه « همشهری» ، به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و انتشار مطالب خلاف واقع با شکایت مدعی العموم جهت محاکمه به شعبه ۱۰٨٣ دادگاه عمومی تهران احضار شد. ( ایسنا ۹/۵/٨۵ )
۲۰ ـ مدیران مسئول نشریات « فیلم و سینما » ، « تولید و مصرف » ، « تاک » و « دامپزشک » به اتهام نشراکاذیب ، انتشار مطالب خلاف واقع و استفاده ابزاری از افراد در تصاویر جهت محاکمه به شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران احضار شدند. ( ایلنا ۲۵/۵/٨۵ )
مطبوعات : بازجویی روزنامه نگاران
۲۱ ـ مرتضی فلاح میبدی مدیر مسئول روزنامه توقیف شده « اقبال » به اتهام انتشار مطالب خلاف واقع ، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی ، تبلیغ علیه نظام و انتشار مواضع مصطفی معین ، محمدرضا خاتمی ، محسن آرمین و خبر اعتصاب غذای اکبر گنجی در زندان در شعبه پنجم دادسرای کارکنان دولت مورد بازجویی قرار گرفت و با قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. ( ایلنا ۱۰/۵/٨۵ )
مطبوعات : محاکمه روزنامه نگاران
۲۲ ـ فاطمه کمالی احمد سرایی مدیر مسئول ماهنامه لغو امتیاز شده « جامعه نو » به اتهام تبلیغ علیه نظام ، توهین به مقدسات و باورهای دینی مردم ، طرح مطالب خلاف واقع ، اشاعه فحشاء و منکرات و طرح مطالب خلاف عفت عمومی ، عدم انتشار منظم نشریه و تقلید نام یا علامت نشریه ای دیگر با شکایت مدعی العموم در شعبه ۱۰٨٣ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین حسینیان محاکمه شد.( ایلنا ۱/۵/٨۵ )
۲٣ ـ اجلال قوامی و سعید ساعدی روزنامه نگاران سنندجی ، به علت شرکت در تحصن مقابل استانداری کردستان ، به اتهام توهین به مقامات در شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج محاکمه شدند. (ایسنا ۲/۵/٨۵)
۲۴ ـ علی صالح آبادی مدیر مسئول روزنامه « همبستگی» به اتهام توهین ، نشراکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی با شکایت مدعی العموم ، شهرداری تهران ، حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی و مهدی کوچک زاده نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمد رضا صارمی محاکمه شد.(ایلنا ٨/۵/٨۵)
۲۵ ـ علی اصغر جعفری مدیر مسئول روزنامه « جام جم » به اتهام انتشار مطالب خلاف واقع با شکایت شورای شهر ماهشهر و علی صوفی وزیر اسبق تعاون در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمد رضا صارمی محاکمه شد.(ایلنا ٨/۵/٨۵)
۲۶ ـ لطف الله میثمی مدیر مسئول دو ماهنامه « چشم انداز ایران » به اتهام تبلیغ علیه نظام ، انتشار مطالب خلاف واقع ، افتراء نسبت به نیروی انتظامی ، انتشار مطالبی علیه اصول قانون اساسی ، ترویج مطالبی که به اساس نظام لطمه وارد می کند ، انتشار مطالب الحادی و بر خلاف نظام با شکایت مدعی العموم در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمد رضا صارمی محاکمه شد. ( ایسنا ۲۲/۵/٨۵ )
۲۷ ـ کاریکاتوریست و قائم مقام مدیر مسئول هفته نامه « نسیم » چاپ بجنورد ، به اتهام توهین به مقدسات و تشویش اذهان عمومی با شکایت بسیج استان خراسان شمالی و معاونت فرماندهی اطلاعات در دادگاه مطبوعات استان محاکمه شدند.(ایسنا ۲۷/۵/٨۵ )
۲٨ ـ احمد صفایی مدیر مسئول روزنامه های توقیف شده « اخبار » و « اخبار اقتصاد » به اتهام افتراء ، توهین و نشر اکاذیب با شکایت اداره کل حقوقی نیروی انتظامی در شعبه ۱۰٨٣ دادگاه عمومی تهران به ریاست قاضی حسین حسینیان محاکمه شد.(ایلنا ۲۹/۵/٨۵)
۲۹ ـ عبدالمحمد زاهدی مدیر مسئول نشریه « آوای کرمانشاه » ، با شکایت اسماعیل ططری نماینده اسبق کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی و انصار حزب الله در شعبه ۱۰٨٣ دادگاه عمومی تهران به ریاست قاضی حسین حسینیان محاکمه شد. (ایلنا ۲۹/۵/٨۵ )
مطبوعات : احکام صادره شده توسط دادگاه ها
٣۰ ـ ابوالفضل وصالی سردبیر روزنامه توقیف شده « ندای آذرآبادگان » به اتهام تحریک و تهییج مردم برای اغتشاش و آشوب با شکایت مدعی العموم در شعبه دادگاه مطبوعات استان آذربایجان شرقی به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شد و امتیاز نشریه « ندای آذرآبادگان » لغو گردید. نامبرده در جریان اعتراضات مردمی تبریز دستگیر و پس از ۴۵ روز با قرار وثیقه ۱۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. ( ایلنا ۲/۵/٨۵ )
٣۱ ـ ساقی باقری نیا مدیر مسئول روزنامه توقیف شده « آسیا » به اتهام تبلیغ به نفع گروههای مخالف نظام و ترویج مطالبی که به اساس نظام لطمه وارد می کند در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران و با تائید شعبه ۲۷ دیوانعالی کشور به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شد. روزنامه « آسیا » بدستور قاضی سعید مرتضوی توقیف شد و اسماعیل جمشیدی سردبیر آن برای مدتی بازداشت گردید.( ایسنا ۱۰/۵/٨۵ )
٣۲ ـ سایت « کانون دفاع از حقوق کودکان » بدستور مقامات امنیتی توسط کمیته فیلترینگ فیلتر شد. این کانون در سال ۱٣۷٨ تشکیل شد و از اسفند ٨۲ با مجوز رسمی وزارت کشور فعالیت می کرد. (کانون دفاع از حقوق کودکان ۱۶/۵/٨۵ )
٣٣ـ فواد صادقی مدیر مسئول سابق سایت « بازتاب » به اتهام توهین و هتک حرمت با شکایت علی سعید لو معاون اجرایی رئیس جمهور در شعبه ۱۰۶۰ دادگاه عمومی تهران به ریاست قاضی حسین محمد خانی به ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم شد. ( ایسنا ۱٨/۵/٨۵ )
٣۴ ـ مهدی رحمانیان مدیر مسئول روزنامه « شرق » به اتهام انتشار مطالب الحادی ، انتشار مطالب مغایر با مصوبات شورای عالی امنیت ملی ، انتشار مطالب تفرقه آمیز مشتمل بر توهین به شخصیتهای دینی ، سیاسی ، ملی و دریافت بیش از ۷۰ تذکر و اخطار بدستور هیئت نظارت بر مطبوعات در مدت یکماه باید عوض شود. ( ایسنا ۲۱/۵/٨۵ )
٣۵ ـ علیرضا خوش اندام مدیر مسئول نشریه « روانشناسی جامعه » به اتهام اشاعه منکرات و مطالب خلاف عفت عمومی در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمدرضا صارمی به یکسال حبس تعلیقی محکوم شد. ( ایلنا ۲٣/۵/٨۵ )
٣۶ ـ امتیاز ماهنامه توقیف شده « کارنامه » به مدیر مسئولی نگار اسکندرفر ، به اتهام انتشار مطالب خلاف عفت و اخلاق عمومی در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به حکم قاضی محمدرضا صارمی لغو گردید. نگار اسکندرفر مدیر مسئول این نشریه به یکسال حبس تعلیقی محکوم شد. ( ایلنا ۲٣/۵/٨۵ )
٣۷ ـ زهرا امیری مدیر مسئول نشریه « سینما خانواده » به اتهام استفاده ابزاری از افراد در تصاویر با شکایت مدعی العموم و معاونت مطبوعاتی و تبلیغاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمدرضا صارمی به پرداخت ۱۰۰۰۰۰ تومان جزای نقدی محکوم گردید. ( ایلنا ۲۴/۵/٨۵ )
٣٨ ـ شکوه جیرودی مدیر مسئول نشریه « نقش آفرینان » به اتهام استفاده ابزاری از افراد در تصاویر و اشاعه فحشاء و منکرات با شکایت مدعی العموم در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمدرضا صارمی به پرداخت ۵۰۰۰۰۰ تومان جزای نقدی محکوم گردید. ( ایلنا ۲۴/۵/٨۵ )
اخبار مربوط به فعالین سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی
٣۹ ـ عبدالفتاح سلطانی عضو « کانون مدافعان حقوق بشر » که به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده ، گفت : به نظر من تمام گناه بنده این است که چرا وکالت پرونده های سیاسی ، پرونده های مطبوعاتی، پرونده های دانشجویی و دو تن از متهمان هسته ای را قبول کرده ام. آنها در واقع می خواهند با من برخوردی بکنند که هیچ وکیلی دیگر جرات نکند در پرونده های سیاسی مداخله کند . در این پرونده هم در واقع بخاطر اعتقاداتم ، ابراز عقایدم و بخاطر دفاع از متهمین سیاسی این رای سنگین برای من صادر شده است.( رادیو دویچه وله ٣/۵/٨۵)
۴۰ ـ به گفته حسین صفار هرندی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ، هیئت نظارت بر مطبوعات « جبهه مشارکت ایران اسلامی » فاقد صلاحیت داشتن نشریه اعلام کرد.( ایلنا ۴/۵/٨۵ )
۴۱ـ اکبر اعلمی نماینده تبریز در مجلس شورای اسلامی گفت : امکان بازدید وی و چهار نماینده دیگر مجلس از بند ۲۰۹ زندان اوین فراهم نشد. نامبرده افزود: در بند ۲۰۹ زندانیان سیاسی نگهداری می شوند و مسئولیت بند در دست وزارت اطلاعات می باشد.(ایلنا ٨/۵/٨۵)
۴۲ ـ بدستور کمیسیون ماده ۱۰ قانون احزاب و جمعیتها ی وزارت کشور ، فعالیت « کانون مدافعان حقوق بشر » غیر قانونی اعلام گردید و گفته شده در صورت ادامه فعالیت تحت پیگرد قضایی قرار خواهند گرفت . ( ایسنا ۱۱/۵/٨۵ )
۴٣ ـ به گفته سید علی صالحی عضو کانون نویسندگان ایران ، در ۲۷ سال اخیر دایره ممیزی کتاب ، هیچ دوره ای این همه کینه ورزانه نبوده است ، دایره ممیزی کتاب در وزارت ارشاد ، آن را به انبار کتاب تبدیل کرده است . ناشرانی را می شناسم که همه اندوخته خود را روی کتاب گذاشته اند و همه دستاورد آنها در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به گروگان زمان در آمده است. ( ایلنا ۱۴/۵/٨۵ )
۴۴ ـ با تهدید نیروهای امنیتی سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش در سمینار « دین و مدرنیته » در حسینه ارشاد لغو گردید. ( ادوارنیوز ۲۶/۵/٨۵ )
۴۵ ـ کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه ای اعلام کرد: جلوگیری از نشر کتاب و مطبوعات ، فیلترینگ سایتهای اینترنتی و اعمال سانسور در عرصه های مختلف سینما و تئاتر هر روز شدید می شود. در بخش دیگری از این بیانیه آمده است : این سیاست ضدفرهنگی ، ضمن افزایش فشار بر نویسندگان و مترجمانی که معیشت آنان وابسته به نشر آثارشان است ، موجب ورشکستگی صنعت نشر و چاپ ، رکود کامل سینما و تئاتر مستقل و خلاق، نقاشی ، موسیقی و دیگر زمینه های آفرینش هنری ، فرهنگی و فکری خواهد شد. ( ایلنا ۲۷/۵/٨۵ )
۴۶ ـ خانم لیلی گلستان مترجم گفت : مرگ کتاب با توجه به شرایطی که از سوی مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوجود آمده در کشور ما آغاز شده ،گویی باید منتظر مرگ نویسندگان باشیم . وی افزود : شرایط صدور مجوز و اعلام وصول در کشور ما بسیار اسفناک است ، هرکسی را که می بینی توی صف ایستاده است تا کتابش مجوز بگیرد یا اعلام وصول آن صادر شود . بسیاری از کتابها هم که سالهاست منشر شده اند ، مجوز آنها باطل می شود. وقتی مجوز یک کتاب پس از ۲۵ سال لغو می شود و کسی پاسخگو نیست ، دیگر چه کاری می توان کرد . ( ایلنا ۲۷/۵/٨۵ )
احضار فعالین سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی به دادگاهها
۴۷ ـ ابراهیم مددی نایب رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران ، به اتهام ایجاد اخلال در نظم جهت بازجویی به شعبه ۴ دادسرای کارکنان دولت احضار شد. این فعال مسائل کارگری ، قبلا به اتهام تبلیغ علیه نظام در دی ماه ٨۴ بازداشت و پس از مدتی با قرار وثیقه ۲۰ میلیون تومانی از زندان آزاد گردید. پرونده وی در شعبه ۱۴ دادگاه انقلاب اسلامی تهران مفتوح است . ( ایلنا ۶/۵/٨۵ )
بازجویی فعالین سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی
۴٨ ـ دکتر غلامعباس توسلی عضو شورای مرکزی « نهضت آزادی ایران » به اتهام تبلیغ علیه نظام و نشراکاذیب با شکایت شورای نگهبان در شعبه پنجم دادسرای کارکنان دولت مورد بازجویی قرار گرفت . ( ایلنا ۱۷/۵/٨۵ )
۴۹ ـ خسرو سیف دبیر کل « حزب ملت ایران » توسط وزارت اطلاعات احضار و برای چند ساعت مورد بازجویی قرار گرفت . در این بازجویی به ایشان شدیدا هشدار داده شد که در اظهارات و اعلامیه ها از خط سرخ حاکمیت گذر کرده و در صورت تکرار با ایشان برخورد قضایی خواهد شد. ( جبهه ملی ایران ۶/۴/٨۵ )
۵۰ ـ دکتر محمدرضا خاتمی عضو شورای مرکزی « جبهه مشارکت ایران اسلامی » و نماینده تهران در دوره ششم مجلس شورای اسلامی، به علت شرکت در تحصن نمایندگان در شعبه ششم دادسرای کارکنان دولت مورد بازجویی قرار گرفت . (ایلنا ۱۷/۵/٨۵ )
۵۱ ـ محسن آرمین « عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران » و نماینده تهران در دوره ششم مجلس شورای اسلامی به اتهام تبلیغ علیه نظام ، توهین به مسئولان و نشراکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی با شکایت مدعی العموم در شعبه ۱۰٨٣ دادگاه عمومی تهران به ریاست قاضی حسین حسینیان مورد بازجویی قرار گرفت . این اتهامات بر اساس اظهار نظرها و یا مصاحبه های وی در سالهای ۷٨ تا ٨۱ با نشریات توقیف شده « توانا »، « جامعه مدنی» ، « نوروز » ، « عصرما » ، « حیات نو » ، « دوران امروز » ، « اخبار اقتصاد » ، « خرداد » و نشریات توقیف نشده « صدا » ، « همستگی » و « آفتاب یزد » تنظیم شده است. (ایسنا ۲۵/۵/٨۵ )
محاکمه فعالین سیاسی فرهنگی و اجتماعی :
۵۲ ـ داود عظیم زاده ، مجید پژوه فام ، یاشار حکاک پور ، حامد یگانه و علیرضا حقی از بازداشت شدگان اعتراضات مردمی خردادماه شهرستان مراغه ، به اتهام تبلیغ علیه نظام ، مشارکت در تشکیل دسته یا جمعیت غیر قانونی به قصد برهم زدن امنیت کشور و تحریک مردم به قصد برهم زدن امنیت کشور با شکایت مدعی العموم در شعبه اول دادگاه انقلاب مراغه محاکمه شدند. این متهمین پس از مدتی بازداشت هرکدام با قرار وثیقه ٣۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شدند. ( ایسنا ۱۵/۵/٨۵ )
۵٣ ـ اکبر خوب از فعالین حرکت ملی آذربایجان ، که در جریان اعتراضات مردمی در اردبیل توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود ، در دادگاه انقلاب اردبیل به ۵۰ ضربه شلاق و ٣۰۰۰۰۰ تومان جریمه نقدی محکوم شد. جلال تقوی یکی دیگر از فعالین حرکت ملی آذربایجان ، با وثیقه ۵۰۰۰۰۰۰ تومانی از زندان آزاد شد.(کمیته دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان ۲/۵/٨۵)
۵۴ ـ عباس پوراظهری از فعالین ملی ـ مذهبی که در جریان اعتراضات مردمی تبریز بازداشت و پس از ۲۵ روز با قرار وثیقه ۱۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شده بود ، به اتهام اخلال در نظم از طریق شرکت در تظاهرات روز اول خرداد سال جاری با شکایت مدعی العموم در شعبه ۱۱۰ دادگاه جزایی تبریز محاکمه شد. ( ایلنا ۱۵/۵/٨۵ )
۵۵ ـ معصومه کعبی و سکینه نیسی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در شعبه بازپرسی ویژه اهواز محاکمه شدند. این افراد به مدت یکماه در بازداشت بودند و با قرار وثیقه ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ تومانی از زندان آزاد شدند. ( ایلنا ۱٣/۵/ ٨۵ )
۵۶ ـ برهان دیوارگر از بازداشت شدگان تجمع روزجهانی کارگر در سقز ، به اتهام اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم غیابا در شعبه اول دادگاه انقلاب سقز محاکمه شد.(ایلنا ۲٨/۵/٨۵ )
دستگیری فعالین سیاسی فرهنگی و اجتماعی :
۵۷ ـ فلاح ولایتی ، فرشید صلواتی و لقمان صلواتی در روستای صلوات آباد از توابع سنندج پس از ضرب و شتم توسط نیوهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.
( سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ۵/٨/٨۵ )
۵٨ ـ دهها نفر از فعالین دانشجویی که برای شرکت در مراسم بزرگداشت اکبر محمدی از تهران با دو دستگاه مینی بوس عازم آمل بودند. در بین راه توسط نیوهای امنیتی بازداشت و به تهران بازگردانده شدند. معصومه لقمانی ، بهاره هدایت ، سمیرا صدری ، محمد هاشمی ، علی نیکونسبتی ، حنیف یزدانی ، هومن کاظمیان ، علی عزیزی ، علی ملیحی ، حبیب حاج حیدری، علی جمالی و ایمان براتیان از جمله بازداشت شدگان می باشند.
( کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر ۱٣/۵/٨۵ )
۵۹ ـ امید عباسقلی نژاد مسئول روابط عمومی « جبهه دمکراتیک ایران »، در راه عزیمت به شهر آمل جهت شرکت در مراسم بزرگداشت اکبر محمدی توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل گردید. نامبرده پیش از این به مدت ٣ سال در زندانهای اوین و قزل حصار زندانی بوده است. ( کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر ۱۹/۵/٨۵ )
۶۰ ـ براثر فشار نیروهای امنیتی مراسم بزرگداشت اکبر محمدی در مسجد النبی تهران لغو گردید. حضور مامورین امنیتی در اطراف مسجد محسوس بود و ۲۵ نفر از افرادی که قصد شرکت در مراسم را داشتند توسط حفاظت اطلاعات ناجا بازداشت شدند. همچنین پدر و مادر اکبر محمدی توسط اداره اطلاعات آمل مورد بازجویی قرار گرفتند . وزارت اطلاعات در تماس با تعدادی از فعالین دانشجویی و برگزارکنندگان مراسم آنها را تهدید کرده بود در صورت برگزاری مراسم با شرکت کنندگان بشدت برخورد خواهد شد.(کمیته ¬ دانشجویی گزارشگران حقوق بشر ۱۹/۵/٨۵)
۶۱ ـ فرزاد کمانگر دبیر یکی از دبیر ستانهای شهرستان کامیاران و عضو « سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان » جهت بازجویی به اداره اطلاعات کامیاران احضار و پس از آن ناپدید شده است . ( سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ۲۹/٨/٨۵ )
فعالین سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی : احکام صادره شده توسط دادگاه ها
۶۲ ـ به گفته جواد طریری وکیل مدافع پرونده تعدادی از متهمان بمب گذاری در استان خوزستان ، ۱۹ نفر در شعبه ٣ دادگاه انقلاب اسلامی اهواز محاکمه شدند. احکام صادره به این شرح است : ۱۰ نفر از این متهمین به اتهام محاربه واقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل کتیبه « محی الدین آل ناصر » به اعدام در ملاء عام محکوم شدند. سه نفر به تحمل ۱۰ ، ۱۵ و ۲۰ سال حبس تعزیری در تبعید محکوم شدند. ٣ نفر دیگر به اتهام عضویت در جمعیت غیرقانونی با هدف برهم زدن امنیت کشور به ۵ سال حبس تعزیری و یکی دیگر به اتهام حمل مواد منفجره به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شدند. یک متهم به اتهام تبلیغ علیه نظام به یکسال حبس تعزیری محکوم گردید. ( ایلنا ٣/۵/٨۵ )
۶٣ ـ تقی رحمانی ، رضا علیجانی و هدی صابر از فعالین « ملی ـ مذهبی » به اتهام معاونت در تشکیل انجمن « سپهر اندیشه نوین » در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران و با تائید شعبه ٣۶ دادگاه تجدید نظر هرکدام به ٨ ماه حبس تعزیری محکوم شدند.( ایسنا ۶ /۵/ ٨۵)
۶۴ ـ پیمان نودینیان دبیر انجمن صنفی معلمان کردستان و فعال کانون دفاع از حقوق کودکان به علت فعالیت صنفی در جهت تغییر وضعیت فرهنگیان و نظام آموزشی ، بر اساس حکم صادره از سوی دادگاه سنندج به ۵ سال تبعید به استان کهکیلویه و بویر احمد محکوم گردید.
( کانون دفاع از حقوق کودکان ۶/۵/٨۵ )
۶۵ ـ چهار نفر از دراویش گنابادی به اتهام اخلال در نظم در دادگاه جزایی قم به پرداخت ٣۰۰۰۰۰ تومان جزای نقدی محکوم شدند.(ایلنا ۷/۵/٨۵)
۶۶ ـ مسلم باوی به اتهام عضویت در جمعیت غیرقانونی و مخالفت با نظام به قصد برهم زدن امنیت کشور ، شرکت در فعالیت تبلیغی علیه نظام و شرکت در حمل ، نگهداری و اختفاء مواد منفجره در شعبه ۱۰٣ دادگاه جزایی اهواز به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شد. این متهم در زمان دستگیری ۱۷ ساله بوده است. ( ایلنا ۱۰/۵/٨۵ )
۶۷ ـ خالد قاسمی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی ، در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی سقز به ۵ سال حبس تعزیری و ۲ سال تبعید به شهرستان قروه محکوم گردید.
( سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ۱۱/۵/٨۵ )
۶٨ ـ رضا صفری و امید کریم زاده که در جریان اعتراضات مردمی خردادماه در ارومیه بازداشت شده بودند، به جرم پخش اعلامیه ، ایجاد ناامنی و اغتشاش در دادگاه ارومیه به ترتیب به ۲و٣ سال حبس تعلیقی محکوم شدند. ( کمیته دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان ۱٣/۵/٨۵ )
۶۹ ـ شاهو رحمانی از بازداشت شدگان اعتراضات مردمی سنندج ، در تابستان ٨۴ به اتهام تخریب اموال عمومی در شعبه ۱۰۱ دادگاه جزایی سنندج به یکسال حبس تعزیری محکوم گردید. (وبلاگ موکریان ۱٣/۵/٨۵)
۷۰ ـ مهندس عباس امیر انتظام عضو شورای مرکزی « جبهه ملی ایران » که در مرخصی استعلاجی بسر می برد ، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق تبلیغ علیه نظام با شکایت مدعی العموم در شعبه ۶ دادگاه انقلاب تهران به پرداخت ٣۰۰ هزارتومان جزای نقدی بدل از حبس محکوم شد. ( ایلنا ۱۷/۵/٨۵ )
۷۱ ـ سید خلیل حسینی ، واحد هرمز آبادی ، حسن قربانی و حسین قربانی از بازداشت شدگان اردیبهشت ماه در شهرستان سردشت ، پس از ٣ ماه زندان هرکدام به حکم دادگاه به پرداخت ۵۰۰۰۰۰ تومان جزای نقدی محکوم شدند.(سازمان دفاع از حقوق بشر در کردستان ۱٨/۵/٨۵)
۷۲ ـ کاوه آزاد لطف پوری ، دبیر موسسه « شاهو » در سنندج ، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی توسط قوه قضائیه به ۲ سال زندان تعلیقی محکوم شد. ( ادوارنیوز ۲۲/۵/٨۵ )
۷٣ ـ کاوه جوانمرد به اتهام اقدام علیه امنیت ملی ، در شعبه دوم دادگاه انقلاب سنندج به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. همچنین نامبرده در شعبه ۱۰٣ دادگاه جزایی سنندج ، به اتهام تخریب اموال عمومی به ٨ ماه حبس تعزیری محکوم گردید. وی در جریان اعتراضات مردمی سنندج در تابستان ٨۴ مدتی در بازداشت بود. (وبلاگ موکریان ۲٣/۵/٨۵)
۷۴ ـ عبدالله مومنی سخنگوی سازمان « دانش آموختگان ایران اسلامی » ، به علت مخالفت با صدور حکم اعدام برای دکتر هاشم آغاجری در سال ٨۱ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و برگزاری تجمعات غیرقانونی در شعبه ٣۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران به ۵ سال حبس تعلیقی محکوم گردید. ( ایلنا ۲۴/۵/٨۵ )
۷۵ ـ جلیل آقاجانی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق «جاسوسی» در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران و با تائید شعبه ٣۲ دیوانعالی کشور محکوم به حبس ابد شد.(ایسنا ۲۹/۵/٨۵)
اخبار مربوط به زندانیان سیاسی :
۷۶ ـ سید مهدی سیدزاده عضو « کانون زندانیان سیاسی مسلمان قبل از انقلاب » ، که به اتهام تبلیغ علیه نظام ۲۷ روز پیش بازداشت شده بود با قرا وثیقه ۲۰ میلیون تومانی از زندان تبریز آزاد شد.(ایلنا ۲/۵/٨۵)
۷۷ ـ خلیل بهرامیان وکیل مدافع اکبر محمدی از دانشجویان زندانی که در جریان حوداث کوی دانشگاه تهران در سال ۷٨ بازداشت و به ۱۵ سال زندان محکوم شد، اعلام کرد: مقامات زندان اوین اعلام کردند ، چون اکبر محمدی در اعتصاب غذا است ممنوع الملاقات می باشد.
( ایلنا ٣/۵/٨۵ )
۷٨ ـ احمد باطبی از دانشجویان بازداشت شده در جریان اعتراضات کوی دانشگاه تهران در تیر ماه ۷٨ ، که در مرخصی بسر می برد مجددا توسط مامورین امنیتی بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منقل گردید. ( ادوارنیوز ٨/۵/٨۵ )
۷۹ـ اسماعیل ادیب حسامی ، موسی اصلانی ، علی رسول نژاد و خالد چوبینه از طرفداران احمد مفتی زاده پس از ۲٨ روز بازداشت از زندان بوکان آزاد شدند.(وبلاگ موکریان ۱۰/۵/٨۵)
٨۰ ـ پدر و مادر پیر ، رضا عباسی عضو « سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی » و از موسسین « کمیته دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان » که از ۵۰ روز پیش در بازداشت بسر می برد ، جهت بازجویی به اداره اطلاعات زنجان احضار شدند. آنها بارها بوسیله تلفن توسط مامورین اداره اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفته اند. همچنین بدستور قاضی نقیلو دادسرای انقلاب زنجان با صدور قرار کفالت برای رضا عباسی مخالفت می کند.(ادوارنیوز ۱۵/۵/٨۵ )
٨۱ ـ دکتر حسام فیروزی پزشک معالج احمد باطبی در خارج از زندان اعلام کرد ، با توجه به بیماریهای گوناگون احمد باطبی و نهمین روز اعتصاب غذای وی به پزشکان زندان هشدار می دهم در صورتی که اعتصاب غذای ایشان پایان نپذیرد و جهت ادامه درمان به خارج از زندان منتقل نگردد ، ایشان سرنوشتی همچون زنده یاد اکبر محمدی پیدا خواهد کرد. ، جان انسانی در خطر است و تا واقعه غیر انسانی دیگری رخ نداده به وضعیت احمد باطبی رسیدگی کنید. ( ادوارنیوز ۱۶/۵/٨۵ )
٨۲ ـ حجت بختیاری از زندانیان سیاسی ، که از سال ٨۱ به اتهام تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی در زندان اوین بسر می برد ، به اتهام ایجاد اغتشاش در زندان در شعبه ۱۱۷٨ مجتمع قضایی قدس تفهیم اتهام شد.(کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر ۱٨/۵/٨۵)
٨٣ ـ منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد ، پس از ۷ ماه زندان با قرار وثیقه ۱۵۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شد. ( ایلنا ۱٨/۵/٨۵ )
٨۴ ـ ماشالله عباسی ، کارشناس ارشد روابط عمومی و امور بین الملل وزارت کشور ، که به اتهام سیاسی و امنیتی بازداشت شده بود ، پس از تحمل ۴ ماه حبس انفرادی در بند ۲۰۹ ، به بند ٣۵۰ زندان اوین منتقل گردید . ( کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر ۲۱/۵/٨۵ )
٨۵ ـ سهراب جلالی به اتهام عضویت در یکی از احزاب اپوزسیون بیش از ۵ ماه است که در زندان سنندج بصورت بلاتکلیف در انتظار حکم دادگاه بسر می برد. (وبلاگ موکریان ۲۲/۵/٨۵)
٨۶ ـ محمد مجدزاده قائم مقامی دانشجوی دانشگاه تهران که به اتهام ایجاد اغتشاش و اقدام علیه امنیت ملی ٣۶ روز پیش توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود ؛ پس از انتقال از زندان اوین به بیمارستان با قرار وثیقه آزاد شد. ( ایلنا ۲۷/۵/٨۵ )
٨۷ ـ خلیل بهرامیان وکیل مدافع دانشجوی زندانی احمد باطبی اعلام کرد، مقامات زندان اوین اجازه ملاقات با موکل اش را نمی دهند. ( ایلنا ۲٨/۵/٨۵ )
اخبار کارگری :
٨٨ ـ به گفته عید علی کریمی دبیر اجرایی خانه کارگر استان قزوین ، ٣٣۰ کارگر قرار دادی شرکت تولیدی لوازم ماشین « مارلیگ سان قزوین » از کار اخراج شده اند. (ایلنا ۱/۵/٨۵ )
٨۹ ـ به گفته محمد یعقوبی دبیر اجرایی خانه کارگر استان گیلان ، ۴۵۰ کارگر شرکت « ایران الکتریک » بیش از ٣۶ ماه است که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند. (ایلنا ۱/۵/٨۵ )
۹۰ ـ به گفته حسن کامران نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی ، کارگران کارخانه « سیمین نو » اصفهان ۵ ماه است که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند. وی افزود: فردی بنام هراتی که چندین سال پیش ۹ میلیارد تومان جهت تهیه تسهیلات برای کارخانه دریافت کرده و به کانادا رفته بود ، قصد بازگشت و تصرف کارخانه را دارد . (ایلنا ۱/۵/٨۵ )
۹۱ ـ ۶۰ نفر از کارگران و رفتگران شهرداری قائمشهر ، به علت عدم دریافت مطالبات خود از قبیل بن کارگری ، حق اولاد ، حق مسکن ، و دستمزد واقعی دست به تجمع اعتراض آمیز زدند. این کارگران از ۴ صبح تا ۶ غروب کار می کنند. (ایلنا ۱/۵/٨۵ )
۹۲ ـ به گفته حسن تیز مغز مدیرکل سازمان کار و آموزش فنی و حرفه ای استان تهران در ٣ ماه اول سال جاری ۲۵۰۰۰ کارگر از کار اخراج شده اند. ( ایلنا ۲/۵/٨۵ )
۹٣ ـ در پی اعتصاب یک روزه کارگران شرکت تعاونی تولیدی و توزیعی « اروم پیام » ارومیه ، برای دریافت حقوق معوقه شان ، ۴ نفر از کارگران بعنوان عامل اعتصاب از کار اخراج شدند.
( ایلنا ۴/۵/٨۵ )
۹۴ ـ به گفته مجید احمدی گودینی رئیس کانون شوراهای اسلامی کار استان کرمانشاه ، بیش از ٣۰ کارگر کشتارگاه صنعتی « آفتاب تابان » ۱۰ ماه است که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند. این شرکت زیر پوشش بانک ملت می باشد.(ایلنا ۶/۵/٨۵ )
۹۵ ـ به گفته محمد یعقوبی دبیر اجرایی خانه کارگر استان گیلان ، ۱٨۰ کارگر شرکت « کنف کار رشت » ، ٣۰ ماه است که بلاتکلیف هستند. وی افزود: در سال جاری ۷۰۰۰ کارگر در استان گیلان از کار اخراج شده اند. (ایلنا ۶/۵/٨۵ )
۹۶ ـ به گفته درویش زاده ، مدیر حریق و نجات سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی تهران ، بر اثر ریزش دیوار در خیابان بوعلی در زمان گود برداری غیر اصولی ۵ کارگر کشته شدند. همچنین به گفته دکتر محمدرضا بمانیان شهردار منطقه یک تهران ، ، علت وقوع حادثه عدم رعایت موارد ایمنی توسط کارفرمایان می باشد. از جمله عدم اجرای سازه نگهبان در محل ساخت ، عدم استفاده از کلاه و کمربند ایمنی می توان نام برد . (ایسنا ۶/۵/٨۵ )
۹۷ ـ به گفته حسن برسم رئیس انجمن صنفی کوره پزخانه ها ی محمودآباد تهران،با تعطیلی ۱۰ کوره پزخانه فعال ، شاغلین در کوره پزخانه ها از ۷۰۰۰ نفر به ۱۵۰۰ نفر در سال جاری کاهش یافته است .( ایلنا ۷/۵/٨۵ )
۹٨ ـ کارخانه « آرد و گلو کز و نشاسته » در یاسوج تعطیل و ۲٣۰ کارگر شاغل در این کارخانه از کار اخراج شدند. .( ایلنا ۷/۵/٨۵ )
۹۹ ـ ۴۰ کارگر شاغل در شرکت خدماتی « چشمه ساز » یاسوج ، ۱٣ کارگر خدماتی بیمارستان رجایی یاسوج و ۴۰ کارگر خدماتی نظافت شهری شهرداری یاسوج ۲ تا ٣ ماه است که حقوق خود را دریافت نکرده اند. .( ایلنا ۷/۵/٨۵ )
۱۰۰ ـ به گفته پرویز رزمیان فر معاون عملیات سازمان آتش نشانی شهرداری تهران، به علت آوار برداری غیر اصولی در عمق ۱۰ متری بر اثر ریزش دیوار ۶ کارگر کشته شدند.(کیهان ٨/۵/٨۵)
۱۰۱ ـ شرکت تولیدی « البرز دارو » در قزوین تصمیم دارد تا پایان شهریور ۲۱۰ کارگر با سابقه ۱٨ تا ۲۵ سال را از کار اخراج و به جای آنها کارگران قرار دادی استخدام کند . این شرکت زیر پوشش بنیاد ۱۵ خرداد می باشد. (ایلنا ۹/۵/٨۵ )
۱۰۲ ـ به گفته اسماعیل حق پرستی دبیر اجرایی خانه کارگر استان تهران ، ۴۲ کارگر بیمارستان «ایران» ٨ ماه است که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند. وی ¬ افزود:از ابتدای سال ٨٣ تاکنون ۱۰۰ نفر از شاغلان این بیمارستان از کار اخراج شده اند. (ایلنا ۹/۵/٨۵)
۱۰٣ ـ به گفته اسماعیل حق پرستی دبیر اجرایی خانه کارگر استان تهران ، ٣۰ کارگر قرار دادی شرکت دارو سازی « لقمان » از کار اخراج شدند. (ایلنا ۱۰/۵/٨۵)
۱۰۴ ـ به گفته عبدالله دهقان دبیر اجرایی خانه کارگر شهرستان درود ، ۵۰ واحد سنگبری فعال در شهرستان درود تعطیل و ۷۰۰ کارگر شاغل در این کارخانه ها ¬ از کاراخراج شدند.
(ایلنا ۱۰/۵/٨۵)
۱۰۵ ـ به گفته اسماعیل حق پرستی دبیر اجرایی خانه کارگر استان تهران ، شرکت تولیدی « جوراب سپهر » تعطیل و ٣۰ کارگر شاغل در این شرکت از کار اخراج شدند. (ایلنا۱۱/۵/٨۵)
۱۰۶ ـ به گفته غلامرضا محمدی دبیر اجرایی خانه کارگر شهرستان طبس ، ۱۵ نفر از کارگران شرکت تولیدی سم کشاورزی « طبس شیمی » از کار اخراج شدند. همچنین ۲۷ میلیون تومان مطالبات کارگران پرداخت نشده است . (ایلنا۱۱/۵/٨۵)
۱۰۷ ـ به گفته حسین باقریان دبیر اجرایی خانه کارگر شهریار ، ٨۰ نفر از کارگران شاغل در شرکت تولیدی « آلفا شهریار » از کار اخراج شدند. (ایلنا۱۱/۵/٨۵)
۱۰٨ ـ به گفته دریا بیگی دبیر اجرایی خانه کارگر استان مازندران ، خصوصی سازی از راه اصلی خود خارج شده ، واگذاری کارخانجات به کسانیکه حتی یک ساعت در کارخانه مشغول به کار نبوده اند و دل برای تولید و کار نمی سوزانند منجر به آن شده که تنها در استان مازندران ۲۰۰۰۰ نیروی کار شغل خود را از دست بدهند. همچنین به گفته علیجان زاده فرماندار شهرستان قائمشهر ۱۱۰۰۰ متقاضی کار در این شهرستان وجود دارد.(ایلنا۱٣/۵/٨۵)
۱۰۹ـ به گفته اصغر برشان دبیر اجرایی خانه کارگر استان اصفهان ، ۵۰۰ کارگر شاغل در شرکت نساجی «سیمین نو» اصفهان بخشی از عیدی و پاداش سال ٨۴ و حقوق و مزایای ۴ ماه اخیر خود را دریافت نکرده اند. وی گفت: در زمان انتقال، زمین های کارخانه به قیمت متری ۲۰۰۰۰۰ تومان تا یک میلیون تومان به انبوه سازان فروخته شد و با بازخرید و بازنشستگی آمار کارگران این شرکت از ۱۴۰۰ نفر به ۵۰۰ نفر کاهش یافته است. ( ایلنا ۱٣/۵/٨۵ )
۱۱۰ ـ به گفته عوض سلطانی قائم مقام خانه کارگر پاکدشت ، از ابتدای سال جاری تاکنون ۵۰ واحد ریخته گری در شهرستان پاکدشت تعطیل و بیش ۱۰۰۰ کارگر از کار اخراج شدند.
(ایلنا ۱٣/۵/٨۵)
۱۱۱ ـ به گفته اسماعیل حق پرستی دبیر اجرایی خانه کارگر استان تهران ، ٣۷۰ کارگر شرکت مسافربری راه آهن « جاء » با ۲۰ سال سابقه از کار اخراج شدند. (ایلنا ۱٣/۵/٨۵)
۱۱۲ ـ به گفته حسین باقریان دبیر اجرایی خانه کارگر شهریار ، ۹۰ کارگر شاغل در شرکت « ام ک بتن » بیش از ۲ ماه است که حقوق خود را دریافت نکرده اند. (ایلنا ۱٣/۵/٨۵)
۱۱٣ ـ به گفته عوض سلطانی نایب رئیس انجمن صنفی کوره پزخانه ها ی خاتون آباد پاکدشت ، با تعطیلی ٨ کوره آجر پزی ۴۰۰۰ کارگر شاغل در این کوره پزخانه ها از کار اخراج شدند. ( ایلنا ۱۴/۵/٨۵ )
۱۱۴ ـ به گفته محمد جهانگیری مسئول شوراهای اسلامی شهریار و رباط کریم ، ۱۰۰ کارگر پیمانکاری شرکت تولیدی « بهمن » از کار اخراج شدند. همچنین ۴۰۰ کارگر شاغل در این شرکت با اجرای طرح بازنشستگی پیش از موعد بازنشسته شدند. (ایلنا ۱۴/۵/٨۵)
۱۱۵ ـ به گفته سعید ترابیان عضو سندیکای شرکت واحد اتوبو سرانی تهران ، با گذشت ۶ ماه از اعتصاب ، هنوز ۵۵ کارگر اخراجی در سرگردانی بسر می برند. این کارگران به منظور روشن شدن وضعیت کاری خود در مقابل اداره کار شرق تهران تجمع کرده بودند. جرم این کارگران اخراجی شرکت در اعتصاب می باشد.(ایلنا ۱۴/۵/٨۵)
۱۱۶ ـ به گفته عباس سالاری دبیر اجرایی خانه کارگر پاکدشت ، بدنبال اصلاحیه لایحه دستمزد تا کنون ٣۰۰ کارگر معترض به عملکرد غیر قانونی کار فرمایان از کار اخراج شده اند. سایر کارگران هم از بیم اخراج ، جرات اعتراض ندارند. (ایلنا ۱۵/۵/٨۵)
۱۱۷ ـ ۴۰ کارگر سد معبر شهرداری منطقه ۱٣ تهران ، بیش از ۲ ماه است که حقوق دریافت نکرده اند. این کارگران برای دریافت حقوق معوقه خود در مقابل شهرداری دست به اعتصاب زدند. (ایلنا ۱۵/۵/٨۵)
۱۱٨ ـ بیش از ۷۰ کارگر شاغل در شرکت تولیدی « شیشه ایمنی » گیلان، بیش از ۲ ماه است که حقوق دریافت نکرده اند ، ۶۰ کارگر شاغل در این شرکت مدتی پیش با استناد به ماده ۹ نوسازی صنایع از کار اخراج شدند. (ایلنا ۱۵/۵/٨۵)
۱۱۹ ـ به گفته علی مردان اصلاح طلب ، رئیس اداره آب و فاضلاب شهرستان کهکیلویه ، ۴٨ کارگر شاغل در این اداره مدت ۱۰ ماه است که حقوق دریافت نکرده اند. (ایلنا ۱۷/۵/٨۵)
۱۲۰ـ به گفته مرتضی مختاری فر دبیر اجرایی خانه کارگر استان لرستان ، مصوبه دستمزد سال ٨۵ و اصلاح آن از سوی وزارت کار با فاصله ٣ ماه موجب شد ، که ۴ تا ۵ هزار کارگر شاغل در استان لرستان از کار اخراج شوند. ( ایلنا ۲۰/۵/٨۵ )
۱۲۱ ـ به گفته عید علی کریمی دبیر اجرایی خانه کارگر استان قزوین ، با اصلاحیه دستمزد سال ٨۵ بیش از ۱۰۰۰ کارگر شاغل در واحدهای تولیدی و صنعتی از کار اخراج شدند.وی افزود: تنها در واحد تولیدی « مارلیگ سان قزوین » ٣٣۰ کارگر قرار دادی در پی اصلاحیه دستمزد و اعتراض به یکجانبه اجرایی شدن آن از کار اخراج شدند. (ایلنا ۲۰/۵/٨۵ )
۱۲۲ ـ به گفته محمدرضا خاتمی در کنگره « جبهه مشارکت ایران اسلامی » تصمیمات یک شبه و عقب نشینی های مشابه آن توسط دولت ، باعث گرانی های گسترده در سه ماهه اول سال جاری و بیکار شدن حدود ۲۰۰۰۰۰ نفر شده است . ( ایلنا ۲۰/۵/٨۵ )
۱۲٣ ـ به گفته غلامرضا محمدی دبیر اجرایی خانه کارگر شهرستان طبس ، در پی اجرای اصلاحیه دستمزد سال جاری، بیش از ٣۰۰ کارگر از کار اخراج شدند. (ایلنا۲۱/۵/٨۵)
۱۲۴ ـ ۱٨ نفر از کارگران واحد تنظیف کشتارگاه صنعتی کرمان بیش از ۵ ماه است که حقوق خود را دریافت نکرده اند.آب آشامیدنی این کارگران از استخر روباز محوطه تامین می شود که به علت آلودگی آب تعدادی از آنان چندین بار دچار مسمومیت شده اند. بدلیل وضعیت نامناسب بهداشتی محیط کار و نداشتن دستکش دستهای این کارگران دچار قارچ پوستی شده و ۲ نفر به بیماری تب مالت گرفتار و بدون دریافت هیچ گونه خسارتی خانه نشین شده اند. (ایلنا۲۲/۵/٨۵)
۱۲۵ ـ بیش از ٨۰ کارگر خدماتی ناحیه ۱ منطقه ۱۲ شهرداری تهران ، بیش از ۲ ماه است که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند. این کارگران تاکنون حق الاود ، حق مسکن و بن کارگری دریافت نکرده اند. (ایلنا۲٣/۵/٨۵)
۱۲۶ ـ به گفته عوض سلطانی قائم مقام خانه کارگر پاکدشت ، با تعطیلی ۶۰ واحد ریخته گری بیش از ۱۵۰۰ کارگر شاغل از کار اخراج شدند. (ایلنا۲٣/۵/٨۵)
۱۲۷ ـ بیش از ۱۰۰ نفر از کارگران شرکت نساجی مازندران ، بیش از ٣ ماه است که حقوق خود را دریافت نکرده اند. در این واحد تولیدی طی سالهای گذشته ۷۰۰۰ کارگر مشغول بکار بودند. ولی اکنون ۴۰۰ کارگر شاغل می باشند. ( ایلنا ۲۴/۵/٨۵ )
۱۲٨ ـ به گفته اسماعیل حق پرستی دبیر اجرایی خانه کارگر استان تهران ، ۷۰ کارگر شرکت « فرآور پارس » واقع در شرق تهران از کار اخراج شدند. (ایلنا ۲٨/۵/٨۵)
۱۲۹ ـ حقوق قانونی ۲۵۰۰۰ کارگر شاغل در راه آهن به واسطه فعالیت صدها شرکت پیمانکار تضییع می شود. کارگران شاغل در راه آهن موظف هستند که در روزهای تعطیل و جمعه سرکار خود باشند. همچنین امکاناتی چون سهمیه کفش ایمنی کار کاهش یافته و سهمیه شیر و بیسکویت پرسنل نیز قطع شده است . حق بیمه پرداختی کارگران از طرف راه آهن از ۲٣ درصد به ۲۰ درصد تقلیل یافته است . کارگران از ترس اخراج جرات اعتراض ندارند.
(ایلنا ۲٨/۵/٨۵)
۱٣۰ ـ به گفته محمد یعقوبی دبیر اجرایی خانه کارگر استان گیلان ، ۵۴۰ کارگر شرکت « چینی سازی گیلان » ۴ سال است که بلاتکلیف هستند. وی ادامه داد: این شرکت مهمترین صادر کننده چینی ایران در خاورمیانه بود ، که با اعمال سیاست خصوصی سازی کارخانه به بحران کشیده شد. نامبرده افزود : همچنین ۶۲۰ کارگر معدن « سنگرود » ۱٨ ماه است که حقوق دریافت نکرده اند. ( ایلنا ٣۱/۵/٨۵ )
محکومین به اعدام :
۱٣۱ ـ مصطفی ۲۴ ساله به جرم قتل محسن ۲۲ ساله در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی محکوم به اعدام شد. ( ایسنا ۱/۵/٨۵ )
۱٣۲ـ حمید به جرم قتل داود در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی و با تائید شعبه ٣٣ دیوانعالی کشور محکوم به اعدام شد.(ایسنا ۶/۵/٨۵)
۱٣٣ ـ محمدعلی سواری ، یحیی ناصری ، ناظم بریهی ، عبدالامام زائری و عبدالزهرا هیاچی به اتهام بمب گذاری در شعبه سوم دادگاه انقلاب اهواز و با تائید دیوان عالی کشور محکوم به اعدام در ملاء عام شدند. ( کیهان ٨/۵/٨۵ )
۱٣۴ ـ حمزه سواری یکی از متهمین پرونده انفجارهای اهواز ، به اتهام محاربه و اقدام علیه امنیت داخلی کشور به حکم دادگاه انقلاب اسلامی اهواز و تائید دیوان عالی کشور محکوم به اعدام شد. ( ایلنا ۹/۵/٨۵ )
۱٣۵ ـ علی به جرم قتل مریم ۲۵ ساله و کور کردن رسول در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی و با تائید شعبه ۴۲ دیوانعالی کشور محکوم به اعدام شد.(ایسنا ۹/۵/٨۵)
۱٣۶ـ رامین به جرم قتل صوفیا در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی و با تائید شعبه ٣۷ دیوانعالی کشور محکوم به اعدام شد.(ایسنا ۱۰/۵/٨۵)
۱٣۷ ـ محمد به جرم قتل پسر دایی اش در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی به اعدام و کور شدن چشم محکوم شد. (فارس ۱۰/۵/٨۵)
۱٣٨ ـ محسن ۲۱ ساله به جرم قتل پدر بزرگش عیسی قلی در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی محکوم به اعدام شد. ( ایسنا ۱۵/۵/٨۵ )
۱٣۹ ـ یک مرد به جرم قتل باجناقش در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی محکوم به اعدام شد. ( ایسنا ۱۵/۵/٨۵ )
۱۴۰ ـ رضا به جرم قتل عبدالرضا در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی برای دومین بار محکوم به اعدام شد. ( اعتماد ۱۹/۵/٨۵ )
۱۴۱ ـ کیارش ۲٣ ساله به جرم قتل محمود در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیز محمدی محکوم به اعدام شد. ( ایسنا ۲٣/۵/٨۵ )
قتل مردم توسط نیروهای امنیتی و انتظامی :
۱۴۲ ـ بر اثر تیراندازی مامورین نیروی انتظامی به ماشین مختار حسن پور ۲۵ ساله فرزند قادر حاج یوسف اهل روستای « هرمزآباد» از توابع شهرستان سردشت ، وی در میان شعله های آتش کشته شد. ( سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ٨/۵/٨۵ )
۱۴٣ ـ بر اثر تیراندازی نیروی انتظامی به یک خودرو در مسیر جاده پیرانشهر به سردشت راننده خودرو بنام علی محمودی کشته شد.(سازمان دفاع از حقوق بشر در کردستان ۱۹/۵/٨۵)
۱۴۴ ـ ابراهیم عبداللهی ۴۰ ساله اهل روستای « خلیفه ترخان » از توابع شهرستان قروه ، که در مسیر قروه به همدان در تردد بود بر اثر تیراندازی مامورین نیروی انتظامی کشته شد.
( سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ۲۴/۵/٨۵ )
۱۴۵ ـ بر اثر تیراندازی نیروی انتظامی در نوار مرزی شهرستان پیرانشهر هدایت دیماسی ۲۵ ساله کشته شد. ( سازمان دفاع از حقوق بشر در کردستان ٣۱/۵/٨۵ )
محکومین به سنگسار :
۱۴۶ ـ اشرف کلهری به اتهام مشارکت در قتل همسرش و رابطه نامشروع مدت ۵ سال است که در زندان اوین بسر می برد. وی به حکم قوه قضائیه محکوم به سنگسار شده است . به گفته خانم شادی صدر وکیل مدافع اشرف کلهری ، حکم موکل وی قرار است تا دو هفته دیگر اجرا شود. همچنین خانم شادی گفت : مدتی قبل حکم سنگسار دو نفر در مشهد اجرا شده است . ( اعتماد و رادیو دویچه وله ۱/۵/٨۵ )
مرگ مشکوک :
۱۴۷ ـ اکبر محمدی از دانشجویانی که در جریان حوادث کوی دانشگاه تهران در تیر ماه ۷٨ بازداشت و ابتدا محکوم به اعدام و سپس به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده بود ، بر اثر اعتصاب غذا در زندان اوین در گذشت. ( ایلنا ۹/۵/٨۵ )
۱۴٨ ـ اکبر محمدی طی نامه ای سرگشاده قبل از آغاز اعتصاب غذا اعلام نمود : به مدت ۷ سال است که در اسارت هستم و انواع فشارهای جسمی و روحی را طی این مدت تحمل کرده ¬ ام. به دلیل قرار گرفتن زیر انواع شکنجه های قرون وسطایی در طی بازجویی های اولیه به انواع بیماریها از جمله دیسک کمر مبتلا شده ام . در بخش دیگری از نامه آمده است: ظرف یک ماه گذشته که به زندان باز گشته ام ، مراجعات مکررم به بهداری زندان برای ادامه مداوا بی نتیجه مانده و هر بار با جواب سر بالا و پرخاش و توهین روبرو شدم . مسئولین مرگ با ذلت را برای من تدارک دیده اند . در بخش پایانی نامه آمده است: برای آزادی خود جهت مداوا و همچنین در اعتراض به نقض سیستماتیک حقوق بشر در حکومت جمهوری اسلامی و نیز برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی از تاریخ اول مرداد به صورت نامحدود دست به اعتصاب غذا خواهم زد. واضح است در صورت بروز هرگونه اتفاقی برای اینجانب ، مسئولیت مستقیم آن با سران حاکمیت است و آنان باید پاسخگو باشند. ( رادیو فردا ۱۵/۵/٨۵ )
احکام اجرا شده اعدام توسط دادگاهها :
۱۴۹ ـ مهدی « خ » ٣۶ ساله به جرم قتل محبوبه حسینی ۷ ساله ، بدستور قوه قضائیه در شهرستان بابل در ملاء عام به دار آویخته شد. ( فارس ۱۶/۵/٨۵ )
۱۵۰ ـ نجیبعلی کرزه ای به جرم شرکت در کشتار مورخ ۲٣ اردیبهشت ٨۵ مسیر جاده بم ـ کرمان بدستور قضات مجتمع جرایم امنیتی در محل وقوع حادثه « دارزین » در ملاء عام به دار آویخته شد. (همشهری ۱٨/۵/٨۵ )
۱۵۱ـ عبدالمالک «ف» ، شیردل « ش» و حمیدرضا « ص » به اتهام شرارت، ایجاد ناامنی و قاچاق مواد مخدر به حکم دادگاههای انقلاب زابل و زاهدان و با تائید دیوانعالی کشور در انظار عمومی مردم شهرستان زابل و در محوطه زندان زاهدان به دار آویخته شدند.(ایسنا ۲۴/۵/٨۵)
اخبار اجتماعی
۱۵۲ ـ به گفته اسحاق صلاحی کجور ، معاون هدفمندی یارانه ها و رفاه ، وزارت رفاه ۷۴۵۶۰۰۰ نفر از جمعیت کشور در زیر خط فقر مطلق بسر می برند. ( ایسنا ۴/۵/٨۵ )
۱۵٣ ـ رحمت « ا » ٣۷ ساله فرزند علی اصغر به علت تهیه و توزیع مشروبات الکلی در شعبه ۱۰۱ دادگاه جزایی گرگان و با تائید شعبه سوم دادگاه تجدید نظر استان به یکسال حبس ، ۷۴ ضربه شلاق تعزیری و ۴ سال تبعید به شهرستان نی ریز در استان یزد محکوم شد. حکم شلاق وی با حضور نمایندگان دادگستری ، دادستان ، قاضی و تعدادی از مسئولان استانی و شهرستانی در میدان وحدت گرگان در ملاء عام به مرحله اجرا در آمد. ( ایرنا ۴/۵/٨۵ )
۱۵۴ ـ به گفته سید محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه ، در سال گذشته حدود ۱۱ میلیون پرونده وارد دستگاه قضایی شده ، اگر موارد تجدید نظر را از این تعداد کم کنیم ، تعداد آن ٨ میلیون پرونده می شود . وی افزود اگر ٨ میلیون پرونده را تقسیم بر ۷۰ میلیون جمعیت کشور کنیم ، مشاهده می شود که از هر ۹ ایرانی یک نفر در دستگاه قضایی پرونده دارند.
( ایلنا ۲۲/۵/٨۵ )
۱۵۵ ـ مامورین نیروی انتظامی تهران بدون اطلاع قبلی با حمله به مجتمع مسکونی بهجت آباد واقع در خیابان زرتشت شرقی ، به جمع آوری دیش های ماهواره ای از روی پشت بامها اقدام کردند. ( ایلنا ۲٣/۵/٨۵ )
ihrnena@gmail.com ٣۱/۵/۱٣٨۵ ۲۲/٨/۲۰۰۶
فعالین ایرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی
انجمن فعالان حقوق بشر در ایران ـ کانادا : FaalanHRC@yahoo.ca
hoghoghebashar@rahaeii.com انجمن مدافعین حقوق بشر و دمکراسی در ایران – فرانسه
اتحاد برای دفاع ازحقوق بشر در ایران – واشنگتن – آمریکا : adhri۱@yahoo.com
اتحاد یه برای دمکراسی در ایران ـ ایتالیا : updi@libero.it
انجمن مدافعین حقوق بشر در ایران ـ بلژیک : kanon۲۵٣@hotmail.com
info@vzvmiran.de : کانون دفاع از حقوق بشر در ایران - آلمان
shafaei@azadegy.de شبکه فعالان حقوق بشر ایرانی در آلمان :
kdaddih@hotmail.com : کانون دفاع ازدمکراسی در ایران– هلند
info@komitedefa.org : کمیته دفاع از حقوق بشر در ایران – سوئد
defendhriran_ca@yahoo.com :کمیته دفاع از حقوق بشر در ایران – کالیفرنیا – آمریکا
noranali۲۰۰٣@yahoo.no کمیته نوران ( کمیته دفاع از حقوق بشر در ایران – نروژ) :
yebarak@yahoo.ca : سازمان ایرانیان غرب کانادا – ونکور – کانادا
demokrasi۹@yahoo.com کمیته دفاع از آزادی و دمکراسی در ایران – اطریش :
mnrecht@hotmail.com فعالین ایرانی حقوق بشر- سوئیس:
info@irantestimony.com : Irantestimony - فعالان دفاع از حقوق بشر