Saturday, August 26, 2006
ضرورت جانبداری از مبارزات ضدامپرياليستی
ا. آذرنگ
٢ شهریور ۸٥
«سام وب» [صدر حزب کمونيست آمریکا] در مقاله اخیر خود با عنوان « خاورمیانه در بحران »، کوشیده است که از موضع باصطلاح صلح جویانه در کنار هیچیک از دو طرف درگیر در جنگ لبنان قرارنگیرد. اما نوشته او عملا تبلیغ موضعی لیبرالي و تهی از محتوای مارکسیستي-لنینیستی است، که با مواضع رسمي و جهان بیني حرب کمونيست آمریکا، و بیانیه مشترک بیش از هفتاد حزب کمونيست و کارگري جهان ( بیانیه اي که خود «وب» نیز آن را امضاء کرده است) مغایرت دارد و با اعتراض اعضاء و هواداران آن حزب روبرو شده است.
با توجه به اینکه نظرات و بحث هاي مشابهي نیز از جانب محافل و افرادی در جنبش کمونيستي و کارگري ایران تبلیغ ميشوند، مجموعه ای شامل مقاله «وب»، نقدی بر آن و همچنین گفتگویی با حسن نصرالله، رهبر جنبش حزب الله لبنان، پیرامون مبارزه ضد امپرياليستی و ضرورت اتحاد مبارزان مارکسیست و مسلمان در اختیار خوانندگان قرار میگیرد.
****
منبع: مارکسیسم- لنينيسم امروز
نویسنده: بیل میلز (8 اوت 2006)
«سام وب» در مقاله خود «خاورمیانه در بحران» اشتباه خطرناکی در شناخت جنگ کنونی لبنان مرتکب شده است. بدتر ازآن، مقاله وی نمودار چرخش به راست و دوری از مواضع گذشته و جاری حزب کمونيست آمریکاست. در مقاله مذکور ناتوانی در بکاربستن اصول اولیه مارکسیسم-لنینیسم و اسلوب تحلیلی آن بچشم میخورد که ضمن منزوي ساختن حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا در جنش کمونيستی جهان، باعث سر درگمي فعالین ضد جنگ حزب شده و از نظر ایدئولوژیک کل جنبش ضد جنگ ایالات متحده را تضعیف می کند.
«وب» دیدگاه معمول کمونيستی مبنی بر اینکه تضاد کلیدي در خاورمیانه تضاد بین امپرياليسم و مخالفان آن است را کنار میگذارد. بطور مثال، «گاس هال» و حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا جنگ 1967 را «تجاوز آمريکايی- اسرائيلی علیه مردم مصر سوریه و اردن» ارزیابی کردند. گاس هال آنزمان بیان کرد: «موضوع اصلی استقلال ملی است و نیروهای در گیر نیروهای امپریالیستی و ضد امپریالیستی هستند.» در چهل سال گذشته هیچ چیز اساسی تغییر نکرده است که این ارزیابی از عمده ترین تضاد سیاسی در منطقه را دستخوش بازبینی و تغییر دهد. «وب» همچنین [در تحلیل خود] به همدستي عامدانه آمریکا با محافل حاکمه اسراییل در یورش بیرحمانه به فلسطينی ها و لبنایي ها کم بها میدهد. «وب» نمک بر زخم پاشیده و در حالیکه حزب الله و دیگر لبنانی ها زیر بمب هاي لیزري آمريکايی که هواپیماهاي اسرائيلی برسرشان فرو می ریزند، مقاومت می کنند ادعا می کند: «مشکل بتوان نتیجه گرفت که اقدامات حزب الله ضد امپرياليستی است.»
ماهیت امر اینستکه «وب» تحلیل لیبرالی «هیچ طرف بیگناه نیست» را جایگزین تحلیلی کمونیستی، ضد امپریالیستی ساخته است. محکوم کردن «روحانیت راستگرا» از جانب «وب» گرم گرفتن با ایدئولوژي کنوني دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است که برای توجیه تجاوز امپرياليستی، «آنتی تروریسم» را بجاي« آنتی کمونیسم» قرار داده اند. «وب» چنین استدلال میکند که انتقاد و حتی محکوم کردن حزب الله و حماس بدلیل آنکه «جنبشهای رهایی بخش ملی، آنطور که ما درک میکنیم، نیستند» و بخاطر «خویشاوندی» آنها با راست سنتی جایز است. چنین چیزی حقیقت ندارد. حزب الله و حماس احزاب توده ای هستند که در نهادهاي مقننه و مجریه نماینده دارند و داراي میلیشایي هستند که با مبارزات دلاورانه علیه سیاست توسعه طلبانه دولت اسراییل و امپرياليسم آمریکا و برای استقلال ملی فلسطین و لبنان، حمایت خلقهای خود را بدست آورده اند.
دیدگاه «وب» در مورد چنگ لبنان همانند تحلیل وی از جنگ عراق است که در آن در مورد نقش جهادگران در مقاومت میهنی گسترده بر ضد اشغال آمریکا اغراق میکند. کمونيست ها هیچگاه جنبشهاي مشروع ضد امپرياليستی را تابع آزمایشهای کوته بینانه قرار نداده اند، از حمایت مارکس و انگلس از فنیانهاي ایرلندي قرن نوزدهم گرفته تا حمایت حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا از انقلاب 1979 ایران. در سال 1776 نیز انقلابیون آمريکايی برهبري برده داري بنام واشينگتن محتملاً در برابر محک«وب» مردود می شدند. جنبش جهانی کمونيستی، همواره از جنبشهاي ضد امپرياليستی، چه تحت رهبري پاسیفیست ها (گاندي در هندوستان) ، خرده بورژوازي ملی گرا (ایرلند در 1916)، بورژوازي ملی (سن یات سن در چین، ناصر در مصر)، دموکراتهاي انقلابی (چاوز در ونزوئلا) ؛ و چه برهبري کمونیستها (هوشي مین در ویتنام) پشتيبانی کرده است. کمونیستهاي فرانسه در مقاومت ضد فاشيستی با لیبرالهاي دوگلی همکاري کردند تا کشور خویش را از یوغ امپرياليسم آلمان آزاد سازند. می توان از نمونه هاي بسیار دیگري نام برد و این فهرست را در چندین صفحه ادامه داد. کمونیستها براي پشتيبانی از اینگونه مبارزین در نبردشان بر ضد امپرياليسم، لازم نیست با تمام نقطه نظرات آنها موافق باشند.
«وب» بدون تردید حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا را بخشی از جنبش جهانی کمونيستی می داند، اما چون این جنبش آنقدر که او می خواهد راستگرا نیست، او بیانیه مشترک با چندین حزب سیاسی را امضاء ميکند (نگاه کنید به شبکه همبستگی) - بیانیه اي که در آن از کینه او نسبت به حزب الله اثري نیست. اما، او بعداً بیانیه شخصی خود را صادر می کند. چنین عملی در گذشته نیز از او سر زده است. در سال 2005 زمانی که حزب کمونيست ایالات متحده آمریکا پیش نویس برنامه جدید حزب را منتشر کرد، او دیدگاه خود را در نوشته ای تحت عنوان «بازتابی بر سوسیالیسم » بیرون داد که در سمت راست سند پیشنهادی حزب قرارداشت. آخرین نوشته اپورتونیستی او بنام «خاورمیانه در بحران» بطور کامل در الجزیره پخش شد و هم اکنون در سراسر شبکه اینترنتي قراردارد. شکی نیست که بخش بزرگي از جهان، دیدگاه او را مواضع ما قلمداد خواهد کرد. این عمل او، که ناقض دموکراسی درون حزبی است، بی شباهت به بیانیه های بوش حین امضای قوانین مصوبه کنگره که مورد علاقه او نیستند نمیباشد. بوش لایحه ها را امضا میکند ولی در بیانیه ای اظهار میکند که قانون را آنطور که او تفسیر میکند به اجرا در خواهدآورد.
در کام اژدها، حزب کمونيست آمریکا باید همچون صخره ای ضدامپریالیستی باشد نه بیدی که با بادی بلرزد. حزب کمونيست آمریکا میبایست باردیگر قاطعانه بر کارنامه شرافتمندانه و شجاعانه خود در پشتيبانی از مبارزه ضد امپریالیستی تاکید کند. حزب باید از مطالبات مطروحه از سوی هفتادویک حزب کمونيست و کارگری ( بر اساس آخرین شمارش) در25 ژوئیه حمایت کند:
* پایان فوری حملات نظامی و خروج ارتش اسراییل* احترام به استقلال ملی و تمامیت ارضي در برابر هرگونه مداخله نظامی تحت هر پوششی* آزادی فوري زندانیان سياسی* برچیدن کامل شهرک هاي یهودي نشین اسراییلی و خروج ارتش اسراییل از سرزمین هاي اشغال شده در سال 1967* تشکیل یک دولت فلسطينی (در نوار غزه و کرانة غربی) با پایتخت آن در بیت المقدس شرقی، در کنار اسراییل و* حل عادلانه مسأله پناهندگان، بر اساس قطعنامه هاي سازمان ملل
http://www.mltoday.com
***
خداحافظ جهان یک قطبي: مصاحبه با نصرالله
منبع: کانتر پانچ (برگرفته از اورنسل، روزنامه حزب کارگر ترکیه)
پرسش: وضعیت کنوني روابط شما با جنبش سوسیالیستي چگونه است؟
نصرالله: جنبش سوسیالیستي، که براي مدت قابل توجهي از مبارزه بین المللي دور بوده است، حداقل دوباره حمایت معنوي از ما را از سر گرفته است. مشخص ترین نمونه این، هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا است. چاوز با فراخواندن سفیر خود از اسرائیل، کاري را کرد که بیشتر دولت هاي اسلامي نتوانستند انجام دهند. علاوه براین، او حمایت خود از مقاومت ما را اطلاع داد. این براي ما یک منبع نیروي معنوي عظیمی بوده است.
ما واکنش مشابهي را از جنبش انقلابی ترکیه مشاهده مي کنیم. ما برادران سوسیالیستي از ترکیه داشتیم که براي مبارزه با اسرائیل در دهه 1960 به فلسطین رفتند. و یکي از آنها که هنوز در خاطره و در قلب من باقي است، دنیز گزمیس است!
[ دنیز گزمیس(1972-1947) یکي از انقلابیون مارکسیست- لنینیست ترکیه بود. او در اواخر دهه 1960 یک تظاهرات دانشجویي را رهبري کرد، در اواخر سال 1969 به اردوگاه آموزشي الفتح در لبنان رفت، و پس از بازگشت به ترکیه، گروه او چهار گروهبان ارتش آمریکا را به اسارت گرفت. پس از آزادي سربازان، گزمیس دستگیر و به جرم توطئه براي سرنگون کردن دولت ترکیه محاکمه شد و در روز 6 ماه مه 1972، به همراه دو تن از رفقایش در زندان مرکزي آنکارا به دار آویخته شد.]
پرسش: دنیز چه اهمیتي براي شما دارد؟
نصرالله: ما اکنون به دنیز هاي جدیدي احتیاج داریم. صفوف ما علیه ستمکاران، همیشه به روي دنیز ها باز است. دنیز همیشه در قلبهای مردم فلسطین و لبنان جاي دارد. هیچکس نباید در این تردید داشته باشد. متاسفانه آن نبرد مشترک و همبستگي که دنیزها از خود علیه دشمن مشترک باقي گذاشتند، دیگر وجود ندارد. آنچه ما مي خواهیم این است که برادران سوسیالیست ما در لبنان، شانه به شانه علیه امپرياليسم و صهیونیسم مبارزه کنند. این نبرد، فقط نبرد ما نیست. این نبرد مشترک همه ستمدیدگان سراسر جهان است. فراموش نکنید اگر خلق هاي فلسطین و لبنان این جنگ را ببازند، این بمعني شکست همه مردم ستمدیده جهان خواهد بود. انقلابیون باید در مبارزه ما علیه امپرياليسم، مسئولیت بعهده بگیرند و در قلوب مردم ما در فلسطین و لبنان، یکبار دیگر دنیز شوند.
پرسش: در خیابان هاي بیروت پوسترهاي چه گوارا، چاوز و احمدي نژاد را در کنار هم مي توان دید. آیا اینها علائم یک قطب بندي جدید است؟
نصرالله: ما به رهبران و مردم آمریکاي لاتین درود مي فرستیم. آنها قهرمانانه در برابر دزدان آمريکايی مقاومت کرده اند و براي ما سرچشمه قدرت معنوي بوده اند. آنها رهبري خلق هاي ستمدیده را بعهده دارند. بروید بیرون و در خیابان هاي ما بگردید! خواهید دید مردم ما چگونه از چاوز و ارنستو چه گوارا استقبال مي کنند. تقریباً در هر خانه، پوستر چه یا چاوز را خواهید دید.
چیزي که ما به دوستان سوسیالیست مان که خواهان مبارزه مشترک براي برادري و آزادي هستند مي گوییم این است: اگر مي خواهید بگویید « مذهب افیون توده ها است» اصلاً نیایید. ما با این تحلیل موافق نیستیم. بزرگترین دلیل اثبات آن هم در خیابان ها ي ما است که تصاویر چاوز، چه گوارا، صدر و خامنه اي در کنار هم قرار دارند. این رهبران یکصدا به مردم ما درود مي فرستند. مادام که ما به اعتقادات شما احترام مي گذاريم، و شما به اعتقاد ما احترام مي گذارید، هیچ قدرت امپرياليستی نیست که نتوانیم شکستش دهیم!
پرسش: برگردیم به تهدیدات در منطقه، دولت هاي غربي که در پي «تغییر رژیم» در دمشق و تهران هستند، فشارهاي خود را بر آنها تشدید کرده اند. برخي منابع بر این نظرند که حمله به لبنان، پیش درآمد حمله به سوریه است. به نظر شما، آیا امکان یک جنگ منطقه اي وجود دارد؟
نصرالله: مراکز قدرت امپرياليستی مي خواهند کل منطقه ما را همدست خود کنند. آنها انتظار دارند ما در برابرشان زانو بزنیم. سوریه، ایران و حزب الله، با این مخالفند. دلیل تحریکات در ارتباط با رفیق حریري، نخست وزیر پیشبن لبنان و فعالیت ها براي خروج ارتش سوریه از لبنان- و حتا فراتر از آن- آرزوي بیرحمانه آنها براي حمله به تهران و دمشق کلاً در این است.
سوریه، با ایران و حزب الله مطمئناً در برابر این مقاومت خواهند کرد. ما براي میهن و آزادي مان مقاومت خواهیم کرد. ما براي اینکه در برابر آنها زانو نزنیم، مقاومت خواهیم کرد. امپریالیست هاي غرب مي خواهند از لبنان کوزووي دوم را در منطقه ما بسازند. آنها بدنبال ایجاد درگیري بین گروه ها هستند. اما ما این حیله را خنثی کرده ایم. در خیابان هاي ما، در سراسر لبنان، با مسیحیان، سني ها و شیعیان آن، پرچم حزب الله در اهتزاز است. یکبار دیگر مي گویم، «جهان یک قطبي» در تاریخ پشت سر گذاشته شده است. اکنون ما وجود داریم، ایران وجود دارد، سوریه وجود دارد، ونزوئلا، کوبا و کره شمالي وجود دارند. خلق هاي مقاوم فلسطین، عراق و افغانستان وجود دارند! تا زمانی که امپرياليسم و اشغال وجود دارد، این خلق ها به مقاومت ادامه خواهند داد. آنها مي توانند صلح را فراموش کنند. آنها اگر صلح مي خواهند، باید به آزادي خلق ها احترام بگذارند و باید همدستان دشمن را کنار بگذارند. بیاري خدا، پیروزي از آن ما خواهد بود.
آنها قادر نخواهند بود کشور ما را به کوزووي منطقه تبدیل کنند. مردم ما اکنون از همه چیز آگاهي دارند و فریب حیله هاي امپرياليستی را نخواهند خورد. ما قطعاً به آنها اجازه نخواهیم داد به ایران و سوریه حمله کنند. ما تا آخرین قطره خون خود براي آزادیمان مبارزه خواهیم کرد. هیچکس نباید در اینمورد شک داشته باشد. آنها ادعا مي کنند ایران سلاح اتمي در اختیار دارد. بر عکس، بیشتر سلاح هاي اتمي در دست اسرائیل و آمریکا است. علاوه براین، سلاح هاي اتمي بهانه اي است براي سرکار آوردن رژیم هاي دست نشانده در منطقه.
پرسش: ادعا هایي وجود دارد مبني بر اینکه حزب الله از تهران هدایت مي شود. نظر شما در اینمورد چیست؟
نصرالله: این یک دروغ بزرگ است. ما یک سازمان مستقل لبنانی هستیم. ما از کسي دستور نمي گیریم. اما، این بدین معني نیست که ما وارد اتحادها نخواهیم شد. ما در کنار ایران و سوریه قرار داریم. آنها برادران ما هستند. ما تا آخرین قطره خون خود با هر حمله اي به تهران یا دمشق مقابله خواهیم کرد، همانطور که تا آخرین قطره خون خود با حمله به لبنان مقابله مي کنیم. ما از مقاومت جهانی در مقابل تروریسم جهانی امپرياليستی حراست مي کنیم.
پرسش: آیا موضوع دیگري وجود دارد که مایل به طرح آن باشید؟
نصرالله: صلح نمي تواند یکجانبه باشد. تازمانی که در جهان امپرياليسم وجود دارد، صلح پایدار غیر ممکن است. تا موقعي که عراق، افغانستان و فلسطین تحت اشغال قرار دارند، این جنگ پایان نخواهد یافت.
توضیح: این مصاحبه کمي پیش از اعلام آتش بس، انجام شد. براي دیدن متن گفتگو به انگلیسي و ترکي به نشاني هاي زیر مراجعه نمایید:
http://mathaba.net/z.htm?http://www.counterpunch.org/nasrallah08172006.html
http://mathaba.net/z.htm?http://www.counterpunch.org/nasrallah08172006.html
خاورمیانه در بحران
منبع: دموکراسي هفتگي مردم ( فوق العاده اینترنتي، 26 ژوئیه 2006)
نویسنده: سام وب
در حالي که من[این سطور را] مي نویسم، نیروهاي اسرائیلي در حال تجاوز به مرز جنوبي لبنان هستند. بدون تردید این تشدید، موجب افزایش خطر یک جنگ گسترده خواهد شد، جنگي که مي تواند دیگر بازیگران دولتي و غیر دولتي در آن منطقه را در گیر کرده و پاي میلیون ها انسان را به جنگ بکشد.
ژنرال هاي اسرائیلي، البته چنین احتمالي را رد مي کنند، اما آنها با این کار این واقعیت را نادیده مي گیرند که درگیري هاي مسلحانه را اغلب نمي توان از مراکز فرماندهي هدایت کرد. تاریخ به ما مي آموزد که جنگ منطق خاص خود را دارد و بسادگي مي تواند زیرک ترین سیاستگذار- چه سیاستمداران و چه ژنرال ها- را هاج و واج کند. با این وجود، برغم اعتراض فزاینده جهانی، جنگ با حمایت همه جانبه بوش و بلر ادامه دارد.
این جنگ مرگبار و ویرانگر موجب کشته شدن صدها نفر ، مجروح شدن هزاران نفر، وآوراره شدن صدها هزار نفر شده است. ویراني تاسیسات زیربنایي، از خانه ها گرفته تا بیمارستان ها، از سیستم هاي حمل و نقل و ارتباطات گرفته تا شبکه برق رساني، بسیار عظیم است.
بخش عمده مرگ و ویراني، البته، در لبنان است. در اوائل این هفته، فواد سینیورا، نخست وزیر لبنان گفت بمباران لبنان را 50 سال به عقب برگردانده است. در این کشور کوچک، که نه خیلي پیش از این، طي جنگ داخلي و 18 سال اشغال بوسیله ارتش اسرائیل نابود شده بود، جریان عادي زندگي از هم پاشیده است. مرده ها دفن مي شوند. بازگشت ریتم زندگي به این کشور ویران شده، آهسته خواهد بود. زمان حتا خیلي بیشتري لازم است تا تصویر این خونریزي غیر ضروري از حافظه جمعي مردم لبنان محو شود. مردم اسرائیل نیز کشته هاي خود را دفن و از زخمي هاي خود مراقبت مي کنند. گرچه هر زندگي- عرب یا یهودي- گرانبها است، اما تا آنجا که به تاثیرات این جنگ بر دو کشور مربوط مي شود، از برابري نمي تواند حرفي در میان باشد. مگر مي شود؟ در زمینه قدرت نظامی، حزب الله به گرد پاي اسرائیل هم نمي رسد. نسخه برداري از سیاست هاي دولت بوش
در اجراي این حمله جنایتکارانه به لبنان، اسرائیلي ها فقط از سیاست بي محابا و شیوه هاي تنبیهي دولت بوش- مانند یک جانبه گرایي، استفاده حداکثر از نیروي نظامی، مجازات جمعي مردم بیگناه، و خصومت با دیپلوماسي، چند جانبه گرایي و نهادها و قوانین المللي نسخه برداري نمي کنند. آنها پیشرفته ترین و قدرتمندترین سلاح ها و فن آوري هاي نظامی را- که نیروهاي نظامی اسرائیل را به یکي از مهیب ترین ماشین هاي نظامی در جهان تبدیل کرده است، همراه با همه چیز، منجمله سلاح هاي اتمي، که هیچ کشور دیگري در خاور میانه آن را ندارد- وارد نبرد کنوني کرده اند. علاوه براین، همه اینها با شنیع ترین اشکال نژادپرستي و نخوت قدرت بزرگ اشباع شده اند. گام هاي ضروريبا توجه به این خطرات، آن چه ضرورري است عبارت است از توقف فوري درگیري ها از همه طرف، امداد رساني فوري به همه قربانیان جنگ- در لبنان، در ساحل غربي و غزه، و در اسرائیل- و اعزام نیروي حافظ صلح بین المللي تحت سرپرستي سازمان ملل متحد. این بسود همه مردم آن منطقه- اسرائیلي، عرب، کرد، فارس و غیره، و مردم معتقد به ادیان مختلف منجمله شیعه، سني، مسیحي و یهودي- است. آتش بس، که دولت ما بیشرمانه تاکنون مانع آن شده است، اجازه خواهد داد به اختلافات موجود که موجب جرقه خوردن این درگیري شده اند، آنطور که باید و شاید مورد توجه دیپلوماتیک و سياسی قرار گیرند.
بوش و رایس ادعا مي کنند آتش بس زود رس بسود حزب الله خواهد بود، اما من با این ادعا موافق نیستم. هیچکس، منجمله مردم اسرائیل، در یک درگیري طولاني و شدت یابنده، به صلح و امنیت نخواهند رسید. در واقع، هر روز که جنگ ادامه یابد، فقط به شعله ور شدن احساسات در همه طرف خواهد انجامید، تاخیر در یک راه حل مثبت براي موضوعات فوري مورد اختلاف، یعني نابود کردن همیشگي هر نوع امید به صلح عادلانه و پایدار در خاورمیانه. یکبار دیگر[مي گویم] تش بس، کمک هاي انساني، و یک نیروي صلح بین الملي تنها راه عمل معقول است.
لازم است بین مکانیسم هاي شروع کننده این درگیري و علل بنیادین آن تمایز قائل شود. اگر ما به مقامات آمريکايی و اسرائیلي- و رسانه هاي بزرگ- گوش کنیم، از ما خواسته مي شود این را باور کنیم که جنگ بسادگي باید به عملیات حزب الله محدود مي شود. در هیچ جاي نوشته هاي آنها اشاره اي به اشغال و تصرف چند دهه اي ساحل غربي و غزه یا لبنان دیده نمي شود. انکار سیستماتیک حق فلسطينی ها و کارزار اساسی براي نابود کردن نهادهاي سياسی و مدني و زیر ساخت اقتصادي ساحل غربي و غزه نادیده گرفته مي شود. برخورد تحقیر آمیز مقامات اسرائیلي نسبت به نمایندگان سياسی مردم فلسطین- سازمان آزادیبخش فلسطین، فتح و حماس نادیده گرفته مي شود.
هیچگاه به تحقیر روزانه اي که مردم فلسطین مجبور به تحمل آن هستند، یا تلاش هاي اسرائیل براي سرکوب خواست دموکراتیک آنها، اشاره اي نمي شود. ترور رهبران فلسطينی و دیگر رهبران عرب بدست ارتش و سازمان اطلاعاتي اسرائیل از انظار عموم دور نگهداشته مي شود. تصویر دستگیري هاي غیرقانوني، شکنجه، و بازداشت نامحدود هزاران فلسطينی، منجمله هزاران کودک، کاملاً غایب است. و بندرت به این اشاره مي شود که ظهور حماس عمدتاً بعلت آشتي ناپذیري دولت اسرائیل در برابر نیروهاي سياسی سکولار و میانه رو، و در درجه اول سازمان آزادیبخش فلسطین، است.
به ما گفته مي شود خود را جاي مردم اسرائیل بگذاریم و باید اینکار را بکنیم، اما ما باید خود را بجاي فلسطينی ها هم بگذاریم. اگر اینکار را بکنیم، نه تنها مثل اسرائیلي ها احساس مورد تهدید بودن، خشم و ترس خواهیم کرد، بلکه توهین، تحقیر، بحساب نیامدن، محرومیت اقتصادي، انکار سیستماتیک ابندایي ترین حقوق، بي توجهي جامعه بین الملي، معیارهاي دوگانه در اجراي قطعنامه هاي سازمان ملل، وفقدان جایي که قلمرو آن تعیین و تصمین شده باشد، جایي که همه جهان آن را بعنوان « میهن» ما برسمیت مي شناسد را نیز تجربه خواهیم کرد. بنابراین، هر راه حل بحران باید بر سر میز مذاکره- و نه در میدان جنگ و نه بطور یکجانبه- به موضوع اساسی استقلال ملی فلسطین و دیگر موضوعات قدیمي و همچنین به مکانیسم هاي شروع کننده اي بپردازد، که رویهمرفته به تنش ها، خشم، و درگیري هاي مرگباري دامن مي زنند که آنها را در زندگي روزمره در سراسر خاورمیانه مي توان دید.راه حل نظامی وجود نداردبدون چنین رویکردي، چرخه خشونت- همراه با آرامش نسبي گاه بگاهي که با جنگ سختي که در آن یک طرف ممکن است توهم پیروزي را تا شروع دور بعدي جنگ بدست آورد- ادامه خواهد یافت. اگر بیش از 50 سال خشونت و ضد- خشونت درسي آموخته باشد، این است که راه حل نظامی براي درگیري اسرائیلي- فلسطينی وجود ندارد.
البته، رسیدن به چنین راه حلي آسان نخواهد بود. موانع بسیاري در همه طرف وجود دارد، از نومحافظه کاران دولت بوش گرفته تا انتخاب بخش راستگراي طبقه حاکم اسرائیل، و راستگرایي مذهبي و سکولار هاي افراطي در جهان عرب و جهان اسلام.
همین ها را درباره پایان دادن به اشغال عراق مي توان گفت- یک جنگ آمريکايی دیگر که موجب مرگ و هرج و مرج، و تشدید تنش در منطقه شده است، تنشي که تا اشغال وجود دارد، ادمه خواهد یافت. با این وجود، نیروهاي عاقل مي توانند فایق شوند؛ نیروهاي عاقل مي توانند صلح را بدست آورند؛ و نیروهاي عاقل مي توانند یک راه حل عادلانه براي درگیري اسرائیلي- فلسطينی پیدا کرده و خروج نیروهاي آمريکايی از عراق را تحمیل کنند.
گسل هاي جدید
جنگ کنوني علیه حزب الله در لبنان، موجب اشکار شدن گسل هاي جدیدي بین دولت هاي عرب، بین ایران و برخي از همسیگان عرب آن، و بین کشورها و خلق هاي شیعه و سني شده است. جاي تعجب نیست که دولت بوش در صدد بههر برداري از این شکاف ها است و تا حدي هم موفق بوده است.
با این وجود، دولت بوش اشتباه مي کند اگر تصور کند این گسل هاي جدید در برابر حمله بیرحمانه ارتش اسرائیل علیه مردم لبنان، باقي خواهند ماند. در واقع، هر روز که مي گذرد، در خاورمیانه و در جامعه جهانی- منجمله در بین متحدین آمریکا - مخالفت افزایش خواهد یافت. تقریباً همه- به استثناي بسیاري از اعضاي کنگره، حمهوریخواه و دموکرات - اکنون بدرجاتي از سیاست سنگدلانه و حساب شده بوش و رایس، فاصله مي گیرند، سیاستي که در واقع از ادامه بمباران خونین و ویراني لبنان حمایت مي کند. اگر ارتش اسرائیل در لبنان دست به یک جنگ تمام عیار زمیني بزند، چیزي که من محتمل نمي داینم، این ائتلاف نخ نما که تا کنون از عملیات نظامی اسرائیل حمایت کرده است، از جوانب مختلف شکاف بر خواهد داشت.
البته، امکان یک حمله تمام عیار را نمي توان یکسره رد کرد. در چنین مواردي معمولاً سرهاي عاقل تر غالب نمي شوند، از جانب راست ترین محافل در اسرائیل و ایالات متحده براي درگیر کردن سوریه و ایران، فشار وارد مي شود. نیوت گینگریچ، سحنگوي پیشین مجلس نمایندگان [آمریکا] و ویلیام کریستول، سردبیر نشریه دست راستي « ویکلي استاندارد» براي یک حمله همه جانبه وسیع جهت تغییر اساسی مبلمان در خاورمیانه بسود امپرياليسم آمریکا، تبلیغ مي کنند- این ثابت مي کند ادعاي پر سر و صداي دموکراتیزه کردن خاورمیانه چیزي نیست مگر پوششی براي ایجاد دولت هاي دست نشانده در منطقه، در جهت تضمین کنترل بر ذخائر و منافع نفتي و قدرت سياسی- جغرافیایي که از چنان کنترلي بدست مي آید.
در محافل حاکمه آمریکا و اسرائیل، یاس و احتمالاً خشم بسیاري نسبت به واکنش دولت و مردم لبنان وجود دارد. دولت بوش امیدوار بود آنها جهت نابود کردن حضور فیزیکي و سياسی حزب الله، حتا اگر لازمه آن یک جنگ داخلي دیگر در خاک لبنان باشد، به جبهه اسرائیل- آمریکا ملحق شوند. اگر دولت نیکسون در ویتنام« براي نجات روستاها، آنها را بمباران کرد» دولت بوش آماده است در لبنان« براي نجات کشور، جنگ داخلي راه بیاندازد.»
باد کردن تهدید دولت بوش و دولت اولمرت- پرتز، براي توجیه این عملیات، دو ترفند ایدئولوژیک بکار گرفته شده در تجاوز به عراق را دوباره بکار انداخته اند. اولین ترفند،« باد کردن تهدید» است. بعبارت دیگر، حزب الله و حماس بمثابه خطري نسبت به موجودیت اسرائیل معرفي مي شوند. وقتي مردم این برداشت را قبول کنند، آنوقت است که یک پاسخ نظامی نامتناسب، کاملاً منطقي به نظر مي رسد
اما هیچ خطري متوجه موجودیت اسرائیل نیست. درست است که حزب الله و حماس در حرف، حق اسرائیل براي بودن را انکار مي کنند، و علیه اسرائیلي هاي بیگناه دست به اقدامات جنایتکارانه مي زنند، اما، با توجه به عدم توازن عظیمي که در ظرفیت هاي نظامی وجود دارد، هیچکدام از آنها استطاعت نظامی ریختن حکومت اسرائیل به دریا را ندارند. اگر در خاورمیانه خطري متوجه هستي کسي باشد، آن خطر در درجه اول متوجه مردم فلسطین است.
ترفند ایدئولوژیک دیگر، یک کاسه کردن اپوزیسیون در یک بلوک واحد بدون خط است، اپوزیسیوني که هدف اصلي آن فرود آوردن ترور بر باقي جهان است. از ما مي خواهند باور کنیم که این بلوک دولت ها و جنبش ها بطور اخص، و خلق هاي عرب و مسلمان بطور اعم، تقریباً از یک نفرت ژنتیک و تمایل لگام گسیخته، جهت نابود کردن شیوه زندگي و آزادي ما برخوردارند، و همه اینها خارج از تاریخ، سیاست، برخورد منافع حکومتي و محلي، و ناخشنودي و نابرابري هاي دیرین وجود دارد. دولت بوش با این کار مردم خاورمیانه را از انسانیت شان تهي کرده و بستر لازم براي دیپلوماسي، مذاکره، و حل مسالمت آمیز اختلافات دیرین را از میان برمي دارد. دولت بوش با این کار به خود نیز پوششی براي تعقیب سیاست سلطه جهانی بلامنازع، و دادن چراغ سبز به متحدان استراتژیک خود، مانند اسرائیل مي دهد، تا بي محابا توان نظامی خود را در خاورمیانه اعمال کنند- البته از یاد نبریم که کلیشه سازي نژادپرستانه افراطي و طبقه بندي نژادي و محدود کردن دموکراسي در سرزمین ما را نیز تقویت مي کند. با توجه به قدرت هراس انگیز فن آوري ها و سلاح هاي نظامی جدید- غیراتمي و اتمي- بشریت باید این نگرش ساختگي و دروغین به جهان را طرد کند و به دولت بوش، و از این حیث، به همه دولت ها و جنبش هاي جهان یک منطق جدید صلح، عدالت و احترام به حق حاکمیت ملی را تحمیل کند.مارکسیسم و مبارزه با امپرياليسم نقش حزب الله ( و همچنین حماس) در خور انتقاد و حتا محکومیت است. البته، این کار باید در یک بستر مشخص انجام شود، اما درک ما از تمایز بین خلق استعمار کننده و خلق تحت استعمار، درک ما از تمایز بین حکومت تحت اشغال و حکومت اشغالگر، و درک ما از نابرابري نیرو و تاثیرات آن، نباید ما را در ارتباط با عملیات بي ملاحظه و مرگبار حزب الله به سکوت یا بیطرفي وادارد.
نه حزب الله (نه حماس) جنبش رهایي بخش- بر اساس شناخت ما از این جنبش ها- نیست. خویشاوندي سياسی آنها با رژیم ها و جنبش هاي راست است نه با چپ. هیچکدام پیرامون انتقال ساختارهاي اجتماعي- اقتصادي و تشکیل یک حکومت سکولار دموکراتیک حزف نمي زنند. ما هم در بسیاري موارد، نه از تاکتیک هاي آنها حمایت مي کنیم و نه از نقش آنها در کشورهایي که در آنجا فعالند.
آیا آنها در برابر اشغال و استعمار مقاومت مي کنند؟ آیا آنها براي امپرياليسم آمریکا دردسر درست مي کنند؟ بعضي ها مي گویند بله. اما رها کردن موضوع در اینجا، بي دقتي است. من نمي توانم تصور کنم حزب الله کاملاً نمي دانست واکنش محافل حاکمه اسرائیل و دولت بوش در قبال گرفتن و زنداني کردن سربازان اسرائیلي چه خواهد بود. آنها در حالیکه احتمالاً یک سري پاسخ به عملیات خود را پیش بیني مي کردند، اما باید با توجه به سفاکي طبقه حاکمه اسرائیل مي دانستند که اسرائیل پاسخ نظامی شدیدي خواهد داد. در هر صورت، عملیات آنها تحریک آمیز بود.
این یک رویکرد مارکسیستي نیست، اما نه حزب الله مارکسیستي است و نه حماس، و نه جنبش هاي مذهبي راستگر ا را مي توان مارکسیست یا چپ تقسیم بندي کرد. در واقع، در بیشتر کشورها، آنها در حال ستیزه جویي با احزاب و جنبش هاي مارکسیستي هستند. بعنوان مثال، در عرق و ایران، سازمان هاي مذهبي راستگرا کمونيست ها و دیگر نیروهاي چپ، مترقي، و دموکراتیک را ترور کردند.
مارکسیسم هیچگاه بطور انتزاعي تاکتیک ها را بررسي نمي کند. تاکتیک ها و کارآیي آنها را شرایط مشخص تعیین مي کنند. آنها در بطن مجموعه اي از روندهاي سياسی، اقتصادي و اجتماعي قرار دارند. آنها را نمي توان مستقل از یک ارزیابي هشیارانه و عیني از نیروهاي طبقاتي و اجتماعي در سطح ملی و بین المللي بطور مبسوط شرح داد. مارکسیسم هیچ شکل مبارزه را بطور مطلق براي همه شرایط مناسب نمي داند. با این وصف، گرایشي در بخشي از چپ وجود دارد که بدون توجه به شرایط، مبارزه مسلحانه را تنها شکل معتبر، مشروع، و رزمنده براي مبارزه ضد امپرياليستی مي داند. این تقریباً به آن مي ماند که نفس دست بردن به اسلحه، بدون توجه به مناسبت تاکتیکي و تاثیرات آن، مورد ستایش قرار گیرد. در حالیکه مردم تحت ستم، حق استفاده از اسلحه را دارند، ما از این تاکتیک در هر شرایطي حمایت نمي کنیم و خود را مقید نمي دانیم از دیگراني که از آن استفاده مي کنند، حمایت کنیم. ما تحت هیچ شرایطي از کشتن غیرنظامیان بیگناه حمایت نمي کنیم.
مبارزه مسلحانه تنها موقعي مناسب است که همه اشکال مبارزه توده اي مسالمت آمیز بکار گرفته شده باشد، تنها موقعي که به پیشرفت جنبش دموکراتیک، طبقاتي و ضد امپرياليستی کمک کند، و تنها اگر اکثریت مردم از ابزار درگیري نظامی حمایت کنند. هر جنبشي- طبقه کارگر، دموکراتیک، ضد امپرياليستی، و انقلابی- باید تاکتیک ها را از نقطه نظر زیر بررسي کند: آیا آنها به پیشرفت مبارزه، تقویت و وحدت آن کمک مي کنند؟ آیا آنها زمینه بهتري فراهم مي کنند که جنبش بتواند با استفاده از آن، در مبارزه خود علیه امپرياليسم، پیش برود؟
اگر این محک بکار گرفته شود، مشکل بتوان نتیجه گرفت عملیات حزب الله ضد امپرياليستی است. آیا مبارزه براي استقلال فلسطينی ها تقویت شده است؟ آیا نیروهاي امپرياليسم در وضعیت دفاعي گذاشته شده اند؟ آیا این جنگ شرایط بهتري براي پایان دادن به اشغال عراق ایجاد خواهد کرد؟ آیا این جنگ توسعه و وضعیت مستقل لبنان و دیگر حکومت ها خاورمیانه را تسهیل خواهد کرد؟ آیا این جنگ نیروهاي ارتجاعي در اسرائیل و جاهاي دیگر خاورمیانه را تضعیف خواهد کرد؟ ایا این جنگ دولت بوش- تامین کننده اصلي خشونت- را تضعیف خواهد کرد؟ آیا جهان را امن تر خواهد کرد؟به اعتقاد من، عملیات حزب الله، به هیچوجه به مبارزه علیه امپرياليسم آمریکا یا اشغال و توسعه طلبي اسرائیل، کمک نکرده است. حزب الله پاس راحتي به محافل حاکم در اسرائیل و آمریکا داد. و تعجب آور نبود که آنها از آن استفاده کردند و براي تامین سلطه سياسی خود بر منطقه دست به تهاجم زدند. در جهان معاصر شرایط مبارزه تغییر کرده است، و در نتیجه عرصه را بر مبارزه مسلحانه تنگ و تنگ تر کرده است.
دولت بوش و سیاست هاي آن مانع اصلي بر سر راه صلح است. امپرياليسم آمریکا، بطور مستقیم و غیرمستقیم، بر سر خاورمیانه و سراسر جهان مرگ و ویراني آورده است. اما جنبش چپ و مترقي نمي تواند نسبت به تحریکات- بدون توجه به اینکه از کجاي طیف سياسی مي آیند وبدون توجه به اینکه چقدر رزمنده و «انقلابی» بگوش مي رسند- سکوت کند. وظیفه این نیست که فقط در برابر امپرياليسم ایستاد، بلکه وظیفه، شکست دادن آن است. و چپ به تنهایي نمي تواند این را انجام دهد- این به استراتژي و تاکتیکي نیاز دارد که بتواند میلیون ها و میلیون ها انسان را در مبارزه علیه امپرياليسم به حرکت درآورد. گام اول، جلب حمایت میلیون ها نفر براي تحمیل آتش بس به همه طرفین، پایان دادن به اشغال لبنان، ساحل غربي و نوار غزه، و تامین صلح عادلانه اي است که حقوق ملی و امنیتي همه خلق هاي منطقه را تضمین کند.
http://www.pww.org/article/view/9588/