Tuesday, November 28, 2006


سنگسار و اعدام در ایران.... دموکراسی در پارلمان سوئد

Pouyan49@yahoo.se
پویان انصاری
سنگسار و اعدام در ایران.... دموکراسی در پارلمان سوئد

اخیرأ گروهی از طرف جمهوری اسلامی ایران، به سر پرستی خانمی بنام "الهام امین زاده" نماینده مجلس شورای اسلامی و معاون کمیته روابط بین المللی مجلس شورای اسلامی و عضو سیاست خارجی مجلس اسلامی به پارلمان سوئد آمده اند تا بحث در مورد آزادی و دموکراسی را به پیش برند!
این گروه که قرار است با پیام دوستی، به چند کشور اروپایی دیگر هم سفر کنند مُشتی اراجیف را تحویل نمایندگان کشورهایی می دهند که خود سالهاست از وضعیت ایران و رژیم جنایتکارش با خبرند!
ما تعداد از ایرانیان که متأسفانه زیاد هم نیستیم در این جهان نابرابر در شرایط وحشتناکی قرار گرفته ایم. اکثر ایرانیان تبعیدی که به خواب رفته اند (درحقیقت خودشان را به خواب زده اند) و ما اصطلاحا به آنها واژه "مردم" را اطلاق می کنیم، گویا فراموش کرده اند که از کجا به کجا آمده اند! گویا یادشان رفته است که چرا از جهنم نظام جنایتکار جمهوری اسلامی فرار کرده اند! گویا یادشان رفته است که برای نجات جان خود و زنده ماندن چه دلائلی به اداره مهاجرت ارائه داده اند! و گویا خیلی چیزهای دیگر ....... یادشان رفته است.
البته این خبر رسانی باید توسط ایرانیانی که حول و حوش ِ پارلمان سوئد می چرخنند و از طریق رسانه های جمعی به گوش ایرانیان خارج از کشور برسد ولی گویا آنها هم خود را به خواب زده اند.
سئوال اینجاست، چرا مردم ما در اینجا بخصوص زنان، نباید در مقابل ورود این جنایتکاران به پا خیزند و با حضور خود در پارلمان، سقف را بر سر نماینده کشوری زن ستیز خراب کنند، راستی آنها را چه می شود؟ در کجا ایستاده اند؟ و به چه کاری مشغول هستند؟ آیا وقت نوشتن یک نامه اعتراضی را ندارند و نمی توانند در چند خط خطاب به نمایندگان پارلمان سوئد، حضور اوباش و اراذلی مانند " الهام امین زاده " را مورد سئوال قرار دهند؟
خانمهای عزیز خارج از کشور، اینجا استکهلم است، پارک لاله نیست، از چماق حزب الله خبری نیست، زیر حکومت نعلین و عبا با سپاه پاسدارانش زندگی نمی کنید؟چرا مُهر سکوت به لب زده اید و از حضور"الهام امین زاده " نماینده فرهنگی "یا یا روسری تو سری " حرفی نمی زنید؟ جالب است درست در زمانیکه نماینده رژیم جهل و نکبت از وفور دموکراسی در ایران! دم می زند دهها زن در همانجا در انتظار اعدام و سنگسار هستند .
البته می شود فهمید که چرا پارلمان سوئد از چنین جنایتکارانی دعوت می کند! ولی سکوت شما مردم را نه.
هرچندکه کم هستیم ولی در مقابل این رژیم زن ستیز می ایستیم و در حد توانایی خود، از نوشتن گرفته تا تظاهرات خیابانی.... در میدان خواهیم بود.
ما به پیروزی مبارزات مردم ایران اعتقاد داریم و می دانیم که مردم در بندمان تا پیروزی نهایی به مبارزه خود ادامه می دهند.
27 نوامبر 2006- استکهلم

Thursday, November 23, 2006


در افغانستان چه میگذرد؟


بازتکثیر از وبلاگ جمهوری شورایی

خواننده گرامی!

متنی که در زیر میخوانید، گزارش شکایت مردم یکی از روستاهای افغانستان به رئیس جمهور این کشور، حمید کرزای است. در این گزارش، نماینده روستاییان محروم شرح میدهد، که چگونه سربازان آمریکایی و مأمورین دولتی افغانی همراه آنها، به سراغ مردم رفته، و به چه شیوه ضد انسانی، به خانه گردی، بازجویی و شکنجه، گروگانگیری، دزدی اموال مردم، ایجاد رعب و وحشت و سرانجام قتل یک روستایی بیگناه و ناشنوا، دست زده اند. این گزارش و اخباری از این دست، باید هرچه بیشتر به عناصر ضد کمونیست و مشتاق تهاجم امپریالیستی به کشور نشان دهد، این سرباز جامعه " متمدن" غربی، یک هیولا و" دموکراسی" ادعایی آنها، عین بربریت است.

- منبع گزارش، در زیر قید شده است. نکات درون علامت [ ]، علامت گذاریهای دستوری، و تأکیدات از طریق خط کشی، از وبلاگ جمهوری شورایی است.
-----------------------------------------

نامه سرگشاده نماینده اهالی قریه میاخیل به کارزایبنام خداوند دادگر و توانانامه سرگشاده حاوی ندای دادخواهانه اهالی قریه میاخیل ولسوالی موسهیعنوانی رئیس جمهور جمهوری اسلامی افغانستانجلالتمآب رئیس جمهور! به نمایندگی از اهالی قریه میاخیل ولسوالی موسهی ولایت کابل سلام و احتراماتم را بپذیرید.طی این نامه، توجه تانرا به حادثه اسفبار و اهانت آمیزی معطوف میدارم، که احساسات مردم منطقه را شدیدا جریحه دار ساخته است. امیدوارم تا در[ این]، زمینه اقدام عاجل و جدی نمایید.حوالی ساعت دو بجه شب چهارشنبه 24/25 عقرب سال جاری، در حالیکه باران بشدت میبارید، سروصدا در بیرون خانه، مرا از خواب بیدار کرد. هنگامیکه من سراسیمه و خواب آلود به حویلی برآمدم، ناگهان عساکر خارجی و داخلی، با مشت و لگد و قنداق تفنگ هایشان، به سر و بدنم فرو ریختند. تا خواستم واقف احوال گردم، آنها در حالیکه با خریطه سیاهی، سر و رویم را پوشانیده و دستانم را محکم از پشت بستند، سرم را بزمین و دیوار کوفته و پیهم از من میپرسیدند، تا محل اخفای گلبدین، حقانی و سلاحها را برایشان نشان بدهم. وقتی من اظهار بی اطلاعی کردم، آنان وحشیانه تر از پیش، مرا مورد لت و کوب قرار دادند.مدتی نگذشته بود، که همه مردان و زنان را از خانه ها بیرون آورده، و در حالیکه 15 تن از مردان را همانند من، مورد بازپرس و شکنجه قرار دادند، با سگهای هولناکتر از خود شان، به تلاشی [جستجوی] خانه ها پرداختند. آنها بعد از آنکه آرد و روغن و شیر و ماست را بهم ریخته، دروازه و کلکینهای چند را شکستند، حتی یک طفل شیرخواره را نیز زیر باران و در بین گل و لای، از قنداق کشیده، تلاشی کردند. هنگام تلاشی، آنها تیلیفونهای موبایل، پول نقد و جواهرات را با خود برده و شیشه موترها را، در جستجوی اسناد درهم شکستند.در جریان بازپرسی و شکنجه، محمد عزیز فرزند جمعه گل ( مشهور به ملک ) را حلقه آویز نموده و بعدا با شلیک دو مرمی به سرش، به شهادت رسانیدند. در جریان شکنجه، دست و پای این دهقان 27 ساله را، که از نعمت شنوایی عاجز بود، شکستانده و بدنش را با سر برچه، زخمی ساخته بودند. این مبارزین ضد تروریزم و مدافعین آزادی، قبل از روشنایی صبح، در حالیکه دروازه های دخولی منازل ما را، ماین فرش[ مین گذاری] نموده، فضا را با چراغ های مخصوص روشن ساخته بودند، سایر مردان را چشم و روی بسته رها کرده، و چهارتن، هر یک امان الله و سید آقا فرزندان محمد اکبر، عزت الله فرزند محمد اکرم و امرالله مشهور به قند فرزند محمد شریف را با خود بردند، که شخص اخیر، تکلیف عصبی ( بیمار روانی ) داشته، و همه تا هنوز لا درک اند[ قادر به درک نیستند]. نکته دردناک اینست، که آنها بخاطر شهادت محمد عزیز، معذرت خواستند، زیرا " او بیگناه بود". روز بعد وقتی به ولسوالی موسهی عارض و شاکی شدیم، ایشان اظهار بی اطلاعی نمودند، در حالیکه مدیر امنیت ولسوالی[ به روستا آمده]، به جمع آوری روپوشها، دستبند ها و چراغها پرداخته، و یک گروپ ماین پاکی [ مین روب]، ماین ها را دور کردند. همان روز جهت شرح حال، بمقام ولایت کابل شتافتیم. والی کابل بخاطر کشف واقعیت، قوماندان فرانسوی، ایتالوی و جرمنی آیساف را احضار نمود، که آنها نیز از وقوع چنین حادثه ای اظهار بی اطلاعی نموده، و این عمل را احتمالا کار امریکائیان دانستند. والی کابل تعهد هر نوع همکاری و جبران خساره را نمود، که تا حال از آن خبری نیست.ما که پیوسته و تحت هرگونه شرایطی، متعهد به خدمت صادقانه به مردم و میهن عزیز خویش بوده، و از پالیسی های مردمی و صلحجویانه دولت اسلامی افغانستان، پشتیبانی و حمایت نموده ایم، از شما احترامانه تقاضا مینماییم تا:• در صورت اثبات ادعا، دریافت مدرکی و یا حتی پیدا نمودن یک پوچک مرمی [ پوکه فشنگ]، حاضر به پذیرش هر نوع مجازات هستیم.• در صورت عدم اثبات ادعا، خواهان اعاده حیثیت و جبران خساره میباشیم.• در صورت بی التفاتی از عواقب وخیم این حادثه جنایتبار، غیر انسانی و منافی با ارزشهای افغانی، هشدار میدهیم.از توجه و اقدام عاجل تان در[ این] زمینه، قبلا و قلبا سپاسگذارم.با عرض احترام،محمد ابراهیم میاخیل( بنمایندگی از اهالی قریه میاخیل ولسوالی موسهی ولایت کابل )نقلی از این نامه به کمیسیون های سمع شکایات مشرانو جرگه و ولسی جرگه، کمیسیون مستقل حقوق بشر، کمیسیون تحکیم صلح و رسانه های اطلاعات جمعی، فرستاده شده است.
----------------------------------------------
به نقل از سایت ایران امروز، در نشانی زیر:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/world/print/11081 /
Wed 22 11 2006 18:45
اقتباس از سايت کابل پرس
بازتکثیر از وبلاگ جمهوری شورایی
www.j-shoraii.blogspot.com -----------------------------------------------------



Tuesday, November 21, 2006

مناظره احمد رضا طاهر و پروفسور نوام چامسکی
مقاله ای (انگلیسی) تحت عنوان: "حاکمیت جهانی: چه حکومتی شایسته آن است؟" توسط احمد رضا طاهری در ژورنال علوم انسانی آکادمیک بلوچ به چاپ رسید. این مقاله تا حدودی دیدی انتقادی بر کار تحقیقی پروفسور نوام چامسکی بنام: "کشورهای روگ" یا (کشورهایی که قانون بین الملل را زیر پا میگذارند)، است...

متن پایین پاسخ انتقادی پروفسور نوام چامسکی، استاد دانشگاه هارواد، به احمد رضا طاهری (طی ایی میلی) برای احمد رضا طاهری ارسال شده است، به این شرح:



This is an answer from Professor Noam Chomsky to Ahmad Reza Taheri, who has recently written an article based on “Rogue States,” a work conducted by Professor Noam Chomsky of Harvard University. The Article written by Ahmad Reza Taheri is: Global Sovereignty: Who deserves it?


Thanks for sending me the interesting article. The fundamental premise is Hobbesian in inspiration: that the world needs "an experienced global sovereign to look after and monitor other states so that would not allow other rogue states to commit whatsoever against her will and repeat the mistakes in which she herself had committed in the past."

I don't agree. The fundamental premise is, in my opinion, groundless. There are far better forms of social and political organization, domestically and internationally: the forms that were proposed and partially developed in the early post-war system, for example, torn to shreds primarily by the world's most powerful state, which, you argue (on premises that I think are untenable), should be the global sovereign.

On your assumption, if Nazi Germany had won the second world war, then we should support its claim to rule the world. It was by far the technologically most advanced power, was the center of the sciences, the arts, philosophy, the peak of western civilization, and having the won the war it would be the only choice to be the global sovereign. And the domestic analogue of your Hobbesian principle is that we should pick the most powerful and experienced person and make him dictator, so that he can guarantee order and ensure that his past crimes not be repeated. Perhaps the leading Mafia don, or a Hitler or a Stalin.

I do not really see much point to discussing the possibility that the Taliban, or Iraq, or Iran, or in fact any other state in the existing world or the world as it is likely to evolve as far as we can predict, might conceivably be a global sovereign. That abstracts much too far from reality, in my opinion.

Incidentally, you ignore quite a lot that is highly relevant. On the hideous crimes of Saddam, for example, you overlook the fact that they were quite consciously abetted by the United States, which precisely did want to murder people -- on both sides in fact. I also incidentally think your argument on intention is flawed, for reasons I have discussed in print. If we walk down the street knowing that we will crush ants, we do not intend to kill them, but we do not care because we regard them as less than human. The same is true when we carry out actions that are sure to kill many civilians, but who cares? Bombing slums in Panama for example (while sending in elite units on dangerous missions, some being killed, to pick up wanted targets in rich communities), or destroying half the pharmaceutical supplies in Sudan, knowing that tens of thousands will probably die (as they did), but who cares -- merely to take some of the minor footnotes to the crimes of the "experienced global sovereign." That raises a general moral issue: which stance is more grotesque, killing people intentionally (as when the US supplied its friend Saddam with armaments, including means to develop WMD), or killing them because we do not even regard them as human (the entire history of aspiring "global sovereigns," your candidate being the leading recent example). You regard intentional killing as worse than killing because we regard the victims as sub-human. That is dubious, to say the least.

I wish I had time to discuss this further, but I am afraid I do not. I spend many hours a day responding to questions and queries, and much as I'd like to, cannot become involved in lengthy discussions.
Noam Chomsky

محکومیت ضرب و شتم و بازداشت منصور اسانلو

اکبر تک دهقان

30 آبان 1385- 21 نوامبر 2006

صبح روز یکشنبه، 28 آبان، رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد، منصور اسانلو، در خیابانی در شرق تهران بازداشت شد. در جریان این تهاجم سرکوبگرانه، منصور اسانلو و دو عضو دیگر هیئت رئیسه سندیکا، منصور حیات غیبی و ابراهیم مددی، که دست به اعتراض زده، در برابر بازداشت همکار خود مقاومت نموده بودند، بشدت مورد ضرب و شتم واقع شده، مجروح میگردند. آخرین اطلاعات رسیده، از انتقال منصور اسانلو به شکنجه گاه اوین، سخن میگوید. اقدام مأموران دولتی در بازداشت اسانلو، حلقه ای از سلسله اقدامات سرکوبگرانه ای است که طی چندهفته اخیر، سراسر کشور را فرا گرفته است.

رژیم اسلامی، پابپای تشدید بحران هسته ای و رقابتهای منطقه ای، بر شدت سرکوب اعتراضات داخلی افزوده است. در هفته های گذشته، دهها نفر در مناطق مختلف کشور اعدام شده، هم اینک نیز چندین نفر، از جمله 10 زندانی سیاسی در اهواز در معرض اعدام قرار دارند. تهاجم به منصور اسانلو و بازداشت او، جزئی از اقدامات عملی گسترده، برای تثبیت هرچه بیشتر این ماشین آدمکشی را بازتاب داده، صرفاً با موضوع ایجاد رعب و وحشت علیه فعالین صنفی، قابل توضیح نیست. آنچه هم اکنون بویژه روی میدهد، آغاز اعدامهای وسیع زندانیان سیاسی است، که پس از کشتارهای دهه 60، برای اولین بار صورت میگیرد.

سرکوبگری افسار گسیخته حکومت اسلامی، وارد دوره ای کیفیتاً متفاوت گردیده است. روشن است، نتایج انتخابات اخیر در آمریکا از یک طرف، و انتقال مرکز ثقل بحران هسته ای به امکان رویایی اسرائیل و رژیم اسلامی از سوی دیگر، حدت یابی اختناق سیاسی وارتکاب جنایات جدید را، مساعد تر ساخته است. رژیم اسلامی امروزه صریح و روشن، از تولید انبوه ابزارهای تأسیسات اتمی خود صحبت کرده، سال آینده را، سال تسلط قطعی بر تکنولوژی و امکانات عملی تولید سلاح هسته ای اعلام نموده است.

اعتراضات روزمره صنفی در چهارچوب تاکنونی، ظرفیت و توانایی تأثیرگذاری، و امکان جلب اعتماد توده های وسیع تر مردم را از دست داده است. دوره نضج گیری و رشد اولیه مبارزات سازمانیافته در شرایط پس از دهه 60 به پایان رسیده، و رژیم اسلامی نیز، از ناتوانی جنبش اعتراضی برای ارتقاء به اشکال مؤثرتر، حداکثر استفاده را نموده است. تشکلهای محدود شده، پراکنده و بعضاً محفلی، نامه نگاری، محبوس شدن در محیط اینترنت، عدم دخالت در مسایل سیاسی و تأکید صرف بر درخواستهای صنفی، دیگر فاقد کارآیی لازم بوده، شانسی برای توقف تاخت و تاز این رژیم پلید ندارند. بویژه اینکه این به اصطلاح محیط بحثهای پالتاکی نیز، خود به دسته جات رفرمیست نزدیک به دولتهای غربی تعلق داشته، در حفظ دامنه صنفی و غیرمؤثر اعتراضات در کشور، ذینفع هستند. بدتر از آن، نسل جدید دانشجویان کمونیست نیز، به دام بحثهای" ایدوئولوژیک" هزاران بار تکرار شده محافل ضد انقلابی شبه چپ در خارج افتاده، عملاً از هر گونه دخالتگری سیاسی بازمانده اند.

مبارزات صنفی پراکنده در کشور، بطور اجتناب ناپذیری، باید راه یک مبارزه سیاسی متشکل را بپیماید. تحرکات اعتراضی جاری در میان کارگران، دانشجویان، معلمان، مدافعین حقوق شهروندی، زنان، زندانیان سیاسی و کارکنان فکری آزاد( نویسنده گان، روزنامه نگاران، هنرمندان)، هم اینک از حداقل سازمانیافتگی صنفی برخوردار بوده، به همآهنگی و عمل مشترک سیاسی نیاز دارند. در غیر این صورت، امکانات اندک موجود نیز، حداقل در کوتاه مدت، از دست خواهند رفت.

بخش فعال جامعه ایران در موقعیتی است، که بمثابه یک نیروی مستقل، در مقابل رژیم جنایتکار حاکم قد علم کرده، اهداف سیاسی خود را، برای انجام تغییرات بنیادی در کشوراعلام نماید. کشاندن عرصه مبارزه به حوزه قدرت سیاسی، نه فقط شرایط دشوارتری را برای مبارزین و مخالفین محتمل میکند، بلکه در کنار آن، آزاد شدن ظرفیتها و امکانات بیشتری برای پیشروی و خروج از بن بست کنونی را نیز، امکانپذیر میسازد.

------------------------------------------

شماره حساب بانکی برای کمک مالی به کارگران اخراجی شرکت واحد تهران

بانک ملی ایران- تهران شعبه پل تهران نو، کد بانک 134، حساب قرض الحسنه شماره 732280 به نام آقایان: داوود نظری، ابراهیم مددی و ناصر غلامی. از هر بانکی در خارج از کشور میتوان با پرکردن فرم مخصوص، مستقیماً به شماره حساب فوق، پول واریز کرد.

------------------------------------------

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است، که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.

------------------------------------------

طرح اولیه قطعنامه هایی برای ارائه به کنگره شوراها

www.behkish.blogfa.com

آرشیو شهریور 1385، در 7 قسمت متوالی.

------------------------------------------

www.j-shoraii.blogspot.com www.4bahman64.blogfa.com

www.behkish.blogfa.com www.omid1917.blogfa.com

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


Monday, November 20, 2006

خطر کشتار زندانیان سیاسی در اهواز


اکبر تک دهقان
28 آبان 1385- 19 اکتبر 2006

همانگونه که پیش از این نیز گزارش شده بود، رژیم اسلامی در حال دست یازیدن به جنایتی دیگر، علیه زندانیان سیاسی در شهر اهواز است. گروه جدید، 10 نفر از زندانیان سیاسی، در سنین عمدتاً زیر 20 سال را شامل گشته، و به جمعی 22 نفری از بازداشت شده گان انفجارات اهواز در سال گذشته، مربوط است. تاکنون از مجموع بازداشت شده گان پرونده مزبور، 2 زندانی به شیوه ای جنایتکارانه و در ملاء عام، به دار آویخته شده اند.

مردم عرب در خوزستان، در چنبره بربرمنشی رژیم اسلامی و تشویق به تروریسم کور جریانات غیردموکراتیک گرفتار شده، از کمترین امکانات حمایت از حقوق اولیه خود، برخوردار نیستند. گروههای منتسب به مردم عرب، علاوه بر نقش مخرب خود، جنایات رژیم را، به مستمسکی برای صدور اطلاعیه های سرکوبگرانه نسبت به سایر مردم ایران و جریانات اپوزیسیون قرار داده، فضای اقدامات سیاسی در این زمینه را مسموم نموده، دامنه و امکانات دفاع از حقوق بازداشت شده گان را محدودتر میسازند.

دسته جات ارتجاعی- قومی در خوزستان، نقطه اتکاء خود را، دولتهای غربی و سازمانهای بین المللی مدافع " اقوام" قرار داده، مواضعی خصمانه نسبت به سازمانهای سیاسی کشور، اتخاذ میکنند. برخی از این گروهها، آشکارا، حتی موجودیت کشور را انکار کرده، برای حق دموکراتیک مردم ایران به حفظ همبستگی و زندگی صلح آمیز در کنار یکدیگر، ارزشی قائل نیستند. اطلاعیه های پرخاشگرانه و زبان غیر سیاسی- غیر دموکراتیک این جریانات، به تأمین حقوق شهروندی مردم عرب خدمت نکرده، زیان میرسانند. اعتراضات و بیانیه های برخی از محافل ذکر شده، بیش از آنکه، متوجه رژیم فاشیستی اسلامی باشد، متوجه مردم تحت ترور، شهروندان " فارس زبان" و اکثریت تبعیدیان بجان آمده از سلطه این رژیم پلید است.

سازمانهایی که خود را مدافع حقوق دموکراتیک شهروندان عرب میدانند، باید قبل از هر چیز، نه بدنبال متحدینی قوم پرست و سرکوبگر در این دولت و آن پارلمان، بلکه به حمایت مردم ایران، در داخل و خارج مراجعه کنند. پشتیبانی جریانات محافظه کار و لیبرال در اروپا از این گروهها و عدم حضور این سازمانها در مجامع ایرانی، نشانه بی اعتنایی آنها به الزامات مبارزه مشترک در یک کشور است. از این رو، میتوان بخشی از ستمی را که بر شهروندان عرب در کشور اعمال میگردد، در نتایج ناشی از اقدامات جریانات راست افراطی محلی و مدعیان دروغین دفاع از مردم عرب، جستجو کرد. در این میان اما نباید فراموش کرد، که برخی سازمانهای کردستانی و یکی از سایتهای خبری دوم خردادی چپ نما در خارج از کشور، خواسته و یا ناخواسته و به انحاء گوناگون، به تقویت دسته جات فوق کمک کرده اند.

مردم فقیر و تحت سرکوب، بویژه حاشیه نشینان اهواز، از قربانیان دائمی جنایات رژیم اسلامی هستند. شرایط زندگی مردم در خوزستان، نظیر سایر مناطق کشور، نه فقط بهتر نشده، بلکه بمراتب، غیر انسانی تر از گذشته گردیده است. اعتراضات بحق توده های تحت ستم در این منطقه، با خشونت و سرکوبگری فاشیستی رژیم اسلامی پاسخ گرفته، آثار اینهمه تبعیض و بی عدالتی، مداوماً بر روی هم انباشته شده، گرایش به شورشهای کور و اقدامات تروریستی ناشی از استیصال، بویژه در میان جوانان را، شدت بخشیده است. دسته جات ارتجاعی، این وضعیت غیر قابل تحمل را به پله پرشی برای پیشبرد اهداف قرون وسطایی، نظیر " هویت خواهی" نژادی ماقبل سرمایه داری و ملت تراشی بدوی مبدل ساخته اند. این سازمانها، بر موضوعات غیر واقعی، فاقد اهمیت سیاسی و صرفاً تحریک آمیز، نظیر حفظ بافت عربی منطقه و جلوگیری از مهاجرت " فارسها" به خوزستان متمرکز شده، بی وقفه بر کوره نفرت و کینه توزی قومی میدمند. در نشریات و اطلاعیه های این جریانات، کلمه ای در تأیید و تشویق ضرورت همبستگی مردم خوزستان از تعلقات فرهنگی گوناگون، وجود نداشته، اتکاء بر ناسیونالیسم نژاد پرستانه، اشرافیت عربی عصر حجری، و نفرت پراکنی علیه شهروندان غیر عرب زبان را، به شیوه کار سیاسی خود ارتقاء داده اند. آنها با توسل به مقولات تماماً جعلی و دلبخواهی، نظیر " رژیم اشغالگر ایران"، " اشغال الاحواز"، " ملت عرب احواز"، حتی " مصنوعی" نامیدن یکی از اولین ملتهای شرق در تاریخ معاصر جهان، میان خود و میلیونها نفر از مردم خوزستان و کشور، دره ای فاصله ایجاد کرده، بدیهی ترین نرمهای مبارزه سیاسی و همسویی با سنتهای جنبشهای دموکراتیک در ایران را، انکار میکنند. ناسیونالیستهای محلی تازه بدوران رسیده، این امر بدیهی را در نظر نمی گیرند، که جامعه ایران، با چنین روحیاتی و تلقیات ناسیونالیسم ارتجاعی عربی بیگانه بوده، آن را مساوی فرهنگ ضد بشری اسلامی رژیم حاکم قرار میدهد؛ صرفنظر از اینکه، تسلط این شیوه تفکر و عمل سیاسی بر اقدامات ملل و دولتهای عربی در خاورمیانه، آنهم طی 80 سال، قادر نشد دولت اسرائیل را حتی بمیزان 80 سانتی متر، به عقب براند.

شهروندان مبارز در سراسر کشور، در صورتی که خود تشخیص داده، در سازمانهایی دموکراتیک- انقلابی، منضبط و با برنامه متشکل شده باشند، حق دارند، در برابر تهاجم این رژیم ددمنش، بطرق مناسب از جمله مسلحانه، از خود دفاع کنند. اما آنچه که تحت عنوان مبارزه مسلحانه در خوزستان جریان دارد، سوءاستفاده از روحیه یأس و استیصال جوانان بجان آمده، توسط دسته جات غیر دموکراتیک منتسب به شهروندان عرب، بوِیژه در خارج از کشور، بمنظور دستیابی به اهدافی ارتجاعی است. از این رو، اکثریت مردم ایران، همچنین سازمانهای سیاسی مردمی، از سربلند کردن تروریسم کور در خوزستان، تحت عنوان مقاومت مسلحانه، دفاع نکردند و نباید دفاع کنند. مبارزین جوان در خوزستان، بدون مبنا قرار دادن تفاوتهای زبانی، باید به ایجاد تشکلهای سیاسی خود دست زده، هرگونه رابطه ای را با دارودسته های ناسیونالیست محلی، قطع نمایند. نسل جوان در خوزستان، عرب وغیرعرب، میتواند بطور مستقل وظایف سیاسی خود را، بمثابه بخشی از شهروندان تحت ترور در این کشور بعهده گرفته، در مقابل جنایات این رژیم تبهکار، دست به مبارزه بزند. اما یک مقاومت مردمی، با انفجارات، ترور بیگناهان و شهروندان معمولی هیچ قرابتی نداشته، بلکه باید از پرنسیپهای دموکراتیک و انسانی، پیروی کند. سازمانهای ارتجاعی در خوزستان اما، مداوماً و علناً برای تبدیل کشور به یک عراق دیگر عمل کرده، تروریسم کور و عملیات انتحاری نوع جهاد و حماس را تشویق کرده، از حداقلی از پایبندی به تعهدات دموکراتیک، نسبت به سرنوشت مردم و کشور، تبعیت نمیکنند.

اقدام رژیم ترور اسلامی، در بازداشت و صدور حکم اعدام برای شهروندان جوان اهوازی، فاقد هر گونه مشروعیت دموکراتیک بوده، از ماهیت تروریست و سرکوبگری این رژیم خون آشام، ناشی میشود. بازداشت شده گان کنونی در اهواز، قربانیان توحش این رژِیم پلید گشته، باید با تمام قوا، از اجرای این احکام ضد انسانی علیه آنان، جلوگیری شود. مطمئناً فعالین کارگری، دانشجویی، معلمان، وکلای مدافع آزادیخواه و مدافعین حقوق بشر در تهران، قادر به بیشترین تأثیرگذاری در این زمینه خواهند بود. آنچه هم اینک بویژه مهم است، تلاش عملی و توسل به هر امکانی، برای به تأخیر انداختن ارتکاب این جنایت، از این طریق، بدست آوردن فرصت کافی برای بسیج حداکثر نیرو، بمنظور لغو کامل احکام فوق است.
--------------------------------------------
مقالات اخیر در رابطه با سرکوبگری رژیم در خوزستان و سیستان و بلوچستان، در وبلاگ جمهوری شورایی
http://j-shoraii.blogspot.com/2006/10/blog-post_28.html
http://j-shoraii.blogspot.com/2006/11/blog-post_12.html
---------------------------------------------
شماره حساب بانکی برای کمک مالی به کارگران اخراجی شرکت واحد تهران
بانک ملی ایران- تهران شعبه پل تهران نو، کد بانک 134، حساب قرض الحسنه شماره 732280 به نام آقایان: داوود نظری، ابراهیم مددی و ناصر غلامی. از هر بانکی در خارج از کشور میتوان با پرکردن فرم مخصوص، مستقیماً به شماره حساب فوق، پول واریز کرد.
---------------------------------------------
سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است، که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
---------------------------------------------
طرح اولیه قطعنامه هایی برای ارائه به کنگره شوراها
www.behkish.blogfa.com
آرشیو شهریور 1385، در 7 قسمت متوالی.
----------------------------------------------
www.j-shoraii.blogspot.com damawand158@yahoo.de نشانی جدید ای- میل.
www.kapital.blogfa.com www.behkish.blogfa.com www.omid1917.blogfa.com
www.4bahman64.blogfa.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


Thursday, November 16, 2006


تظاهرات در لندن
مردم آزاده ،احزاب و فعالین سیاسی
کانون اهوازیان عرب لندن به همراهی احزاب وسازمانهای عضو
* کنگره ملیتهای ایران ، بلوچ اکشن کمیتی* به خاطر اعدامها و کشتار اخیر در اهواز و بلوچستان از تمامی احزاب ،سازمانها ، فعالین سیاسی و.....
دعوت به تظاهرات در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در لندن (هایستریت کنزینگتون) مینماید.
با شرکت خود در این تظاهرات به دفاع از مردم عرب،بلوچ،کرد... و سایر هموطنان در بند در ایران جنایات رژیم را افشاء نمائید.
وقت : 18/11/2006 روز شنبه 12.30

کنگره ملیتهای ایران- لندن


نامه ی زندانيان سياسی بند 350 اوين
*دستی از رده ی بالای مديريت زندان برای ايجاد تنش و تشنج در اين بند برنامه ريزی می کنند و به همين منظور باندى از اوباش و اراذل رجائى شهر و مراكز ديگر را براى آزار و اذيت زندانيان سياسی به قسمت كارگرى 350 ظرف سه روز گذشته منتقل كرده اند.
روشنگری: به دنبال درگيری خونين در زندان اوين و توطئه مديريت زندان برای سرکوب زندانيان سياسی, زندانيان سياسی در نامه ای خطاب به ملت ايران اقدام به اطلاع رسانی و تشريح جريان کرده اند. متن کامل اين نامه به نقل از وبلاگ "سلام دموکرات" به شرح زير است: ملت غيور ايران! مدتی است که ما زندانيان سياسی بند 350 اوين متوجه گشته ايم که دستی از رده ی بالای مديريت زندان برای ايجاد تنش و تشنج در اين بند برنامه ريزی می کنند و به همين منظور باندى از اوباش و اراذل رجائى شهر و مراكز ديگر را براى آزار و اذيت زندانيان سياسی به قسمت كارگرى 350 ظرف سه روز گذشته منتقل كرده اند. سركرده اين باند، شرور بد سابقه اى است بنام سيد جليل قريب كه با اسماعيل افتخارى (اسمال تيغ زن) كه از قبل در 350 بوده است براى اقدامات خود هماهنگ شده اند. ظرف سه روز گذشته به انحاء مختلف قريب و نوچه هاى او سعى در ايجاد درگيرى و تنش كرده اند كه زندانيان سياسى متقابلأ كوشيده اند از بروز تنش و دادن بهانه به دست حضرات جلوگيرى كنند. روز دوشنبه رئيس بند 350 (حيدرلو) بوسيله زندانيان سياسى دعوت شد و مطالب در اطاق ناصر زرافشان و با حضور زندانيان سياسى با صراحت و شفافيت در ميان گذاشته شد و او قول داد مسئله را حل و فصل كند. اما ظاهرأ توانائى يا تمايل به اين كار را ندارد. صبح سه شنبه مأمورين براى بردن سعيد شاه قلعه يكى از زندانيان به انفرادى وارد بند شدند. زرافشان براى پى جوئى دليل انتقال سعيد به دفتر رئيس 350 رفت. در آنجا در خود دفتر رئيس بند مورد حمله جليل قريب و همدستان او قرار گرفت كه منجر به درگيرى او وساير زندانيان سياسى با اوباش مزبور شد و در اين ماجرا يكى از زندانيان سياسى بنام هاشم شاهين نيا مجروح شد. پس از اين ماجرا، دو معاون زندان (كيان پور و جواد مؤمنى و سرپرست حفاظت اطلاعات و كارمندان او... و .... به بند آمدند و زندانيان مسائل را با آنان در ميان گذاشتند ولى نامبردگان توانائى يا تمايل اقدامى را در اين زمينه از خود نشان ندادند. جليل قريب سركرده اراذل مدعى است كه به كيان پور معاون جديدالورود زندان پشتگرم است و دستورات او را اجرا مى كند. نظر به اينكه رابطه زندانيان سياسى ظرف اين دو ماهه با رئيس زندان رابطه اى مبتنى بر احترام متقابل و بدون مشكل بوده است، زندانيان سياسى منتظرند تا با رياست زندان اوين ملاقات و ببينند آيا مشكل در خود اوين قابل حل هست يا نه، ولى طى دو روز گذشته ظاهرأ بدليل غيبت رياست زندان و درگيرى هاى كارى او در خارج موفق به مذاكره با نامبرده براى اخذ تصميم در مورد وضعيت خود نشده اند و در حال حاضر منتظر ملاقات با نامبرده هستند تا حجت را بر مسئولين زندان تمام كرده و بتوانند در مورد وضع خود تصميم بگيرند

Sunday, November 12, 2006

جنایات افسارگسیخته علیه مردم سیستان و بلوچستان

اکبر تک دهقان
21 آبان 1385- 12 نوامبر 2006

رژیم اسلامی، شرایط کشمکش با قدرتهای بین المللی، بویژه مقطع انجام مانورهای نظامی اخیر در خلیج فارس را، به فرصتی برای آدم کشی علنی علیه زندانیان سیاسی، شهروندان بیگناه و قربانیان فقر و بیکاری در سیستان و بلوچستان*1، مبدل ساخت. هدف عوامل تبهکار رژیم از این اقدامات، ایجاد رعب و وحشت، و جلوگیری از جلب هرچه بیشتر نسل جوان در این منطقه، به مبارزه رودرو علیه این ماشین ددمنشی است. مأموران رژیم اسلامی، تنها طی 5 ماه گذشته، 240 نفر را در سیستان و بلوچستان، تحت عناوین جعلی و سراپا مشکوک " آدم ربا، شرور و قاچاقچی"، اعدام و یا در درگیریهای مختلف، به قتل رسانده است. اینهمه آدم کشی این رژیم پلید، در زمانی کوتاه آنهم، در تمام مناطق کشور، بی سابقه است؛ تنها در هفته منتهی به 16 آبان سال جاری، 11 نفر در شهرهای زاهدان، زابل و ایرانشهر، به دار آویخته شده اند. در این میان بویژه، زندانیان سیاسی وابسته به یک سازمان مبارز مسلح، بنام " سازمان جندالله ایران"، با شقاوت تمام، طعمه سلاخی مأمورین رژیم گردیده، پی در پی اعدام شدند.

پیش از ظهر روز 14 آبان*2، زندانی سیاسی جوان محمد اسکانی، در مرکز شهر ایرانشهر، توسط دژخیمان رژیم اسلامی و در ملاء عام به دار آویخته شد. هیچگونه گزارشی، از جریان محاکمه او منتشر نشده و حق داشتن وکیل نیز، از او دریغ گردید؛ او به اتهام شرکت در یک عملیات مسلحانه، علیه محافظین رئیس جمهور رژیم، طی سفر استانی چندی پیش جنایتکار حاکم، بازداشت شده بود. همراه با زندانی نامبرده، شهروند دیگری، بنام نجیب الله قیمومی نیز، بجرم حمل مواد مخدر به دار آویخته شد. این واقعیتی است که گزارشات بسیاری، بر وجود همدستی میان مأمورین دولتهای ایران، پاکستان و افغانستان، در تولید و حمل ونقل مواد مخدر دلالت کرده، بخش اعظم این مواد نیز، از این طریق، به اروپا صادر میگردد. رژیم اسلامی اما، برای ایجاد جو رعب و وحشت در منطقه، دست به اعدام مردمی فقیر و نیازمند، که کمترین موازین دموکراتیک نیز در بازداشت و محاکمه آنان رعایت نمیگردد، میزند.

چرخه آدم کشی اسلامی، درست یک روز پس از جنایت بالا، 6 زندانی سیاسی، از وابستگان به " سازمان جندالله ایران" را در شهر زاهدان و در ملاء عام، از طریق به دار آویختن، به قتل رساند. اتهامات وارده به اعدام شده گان، در هیچ دادگاه صالحه ای بررسی نشده، حتی جرمی تحت عنوان " به آتش کشیدن یک خود رو پلیس"، بهانه ای برای این ارتکاب این جنایت علیه زندانیان، اعلام گردیده است. این در حالی است که رفتار این سازمان با زندانیان وابسته به رژِیم، بکلی متفاوت از رفتار مأمورین حکومت اسلامی با زندانیان سیاسی وابسته به این جریان است. حتی در یکی از آخرین عملیات نظامی، علیرغم جان باختن یکی از فعالین این جریان، فرد مجروح شده وابسته به رژیم، بدون کمترین تعدی از سوی افراد این گروه، بمنظور ایجاد امکان برای انجام معالجات سریع برای نجات او، در محل درگیری باقی گذارده شد.

سازمان جندالله ایران، علیرغم تبلیغات ارتجاعی رژیم اسلامی، با زندانیان تحت اختیار خود، در چهارچوب موازین بین المللی رفتار نموده، در موارد متعددی آنان را آزاد ساخته است. مأمورین وزارت کشور رژیم اسلامی، با جلوگیری از تماس آزاد شده گان با مطبوعات و افشاء حقایق، دست به دروغپردازی، پیرامون به اصطلاح بدرفتاری مسئولین این گروه، با زندانیان آزاد شده زده است. سازمان مذکور طی انتشار اطلاعیه ای در 25 مرداد سال جاری، این موضوع را روشن ساخته، ادعای پوچ مأمورین دولتی را محکوم نموده است.

مبارزین سیاسی در سیستان و بلوچستان، خود باید شیوه های مقابله با رژیم حاکم را یافته و به آن عمل نمایند. اگر مبارزه مسلحانه، قادر به بسیج نیرو و ایجاد سدی در برابر تاخت و تاز دستگاه ترور اسلامی علیه مردم است، در اینصورت، بدون هیچ تردیدی باید به آن توسل جسته، مرعوب عبارت پردازیهای حرافان مقیم کافه های پاریس و برلین نشد. این حق دموکراتیک هر شهروندی است، که در برابر جنایات مأموران یک رژیم فاشیستی، مصمم ایستاده، گلوله را با گلوله پاسخ دهد. اینکه، این روش مبارزه باید تحت چه شکل سازمانی و تا چه دوره ای، ادامه یابد، بازهم شهروندان تحت سلطه این رژیم جنایتکار، خود در شرایط مشخصی که در آن قرار دارند، تعیین میکنند. بخش بزرگی از نیروی اپوزیسیون مقیم خارج از کشور، در زندگی محفلی و غیر مولد غرق شده، فاقد صلاحیت تعیین استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی برای مردم بجان آمده، بویژه نسل جوان کشور است. از این رو، برای مقاومت سیاسی و نظامی علیه رژیم حاکم، برای مردم ایران، جز تکیه تام و تمام به تشخیص و توانایی خود، راه دیگری باقی نمانده است.

برای مبارزین جوان در سیستان و بلوچستان، که تردیدی در حقانیت دموکراتیک خواستهای آنان وجود ندارد، مسلماً درک شرایط حساس کشور، ابداً مشکل نیست: رژیم اسلامی، تاکنون دهها هزار نفر از مبارزین را، در سراسر کشور و بیش از همه در تهران، بجوخه اعدام سپرده، نسل انقلاب بهمن و عناصر مبارز از دوره مبارزات ضد سلطنتی را نیز، بطور کامل نابود ساخته است. صدها هزار نفر از نسل جوان گذشته نیز، از طریق کشتار در جبهه های جنگ، قربانی تبهکاریهای این رژیم آدمخوار گشته اند. کسی نیست که خود و یا بستگان نزدیکش، مشمول زندان و شلاق و شکنجه و تحقیر و ترور روزمره در کوچه و خیابان، و طعمه چوبه دار و تیرباران این رژیم درنده خو، نشده باشد. جامعه ایران و اکثریت مردم، فرسوده، عصبی و پرخاشگر نسبت به یکدیگر گردیده، سطح اعتماد، تعهد سیاسی و اخلاقیات انسانی تنزل یافته، برخاستن ققنوس کار و تلاش و امید و یک اقدام بزرگ، از زیر تلی از خاکستر این بربرمنشی بیسابقه، به آهستگی پیش رفته، به زمان نیاز دارد؛ جامعه هنوز به نیروی خود، برای تغییر این شرایط جهنمی پی نبرده، از زیر آوار کابوس کشتارهای هولناک قد راست نکرده، بخود اعتماد نمیکند. همه سازمانهای سیاسی، تقریباً نابود شده، صرفاً گروههای محفلی و غیر فعال در خارج از کشور، به حیات گیاهی خود، در بهترین حالت، در دنیایی مالیخولیایی، شعارپردازیهای دن کیشوت گونه و شوهای ملال آور، تحت عنوان " کنگره" و " کنفرانس" و " پلنوم"، ادامه میدهند؛ غیر انسانی تر از آن، حتی برخی عناصر راست افراطی، تحت پوشش " کمونیسم" و" کارگر"، تلاشهای فکری و سیاسی نسل جدید دانشجویان کمونیست را، به لجن کشیده، با تمسخر و تحقیر امیدها و آرزوهای انسانی نسلی در حال شکوفایی، رویش اولین جوانه های کار و تلاش انقلابی در جامعه ایران را، به شیوه ای ضد انقلابی و ارتجاعی، تخطئه میکنند.

وضعیت اقتصادی و شرایط زندگی مردم، جز فلاکت، با عبارت دیگری قابل توصیف نیست. فقر و اعتیاد و بیکاری، کلیه فروشی و تن فروشی، در سراسر کشور بیداد میکند. در استانی نظیر اصفهان، در سال گذشته، نزدیک به 18 درصد جمعیت استان، در زندان بسر میبردند. بنا به آمار موثق، بیش از یک سوم جمعیت کل کشور، تحت فشارهای شدید روانی قرار داشته، براساس نرمهای رایج، به مراقبت روحی و کمک فکری نیاز دارند. تنها طی تصادفات راننده گی، سالانه تا 30000 نفر کشته و چندین برابر، زخمی و معلول میشوند. در چنین جامعه ای که به یک بشکه باروت شبیه است، برخی جریانات ارتجاعی- قومی، متصل به این دولت و آن حزب، برای دستیابی به اهدافی قرون وسطایی، دست به تبلیغاتی دروغین، بقصد تشدید خصومت میان مردم میزنند. چنین گروههای فاقد کمترین سطحی از شعور سیاسی، ادعا میکنند، گویا مردم به اصطلاح فارس زبان و جریانات اپوزیسیون سراسری، نسبت به جنایات رژیم در مناطقی نظیر سیستان و بلوچستان، بی اعتنایی میکنند. با دقت در وضعیت اقتصادی، سیاسی و روحی این " مردم" و این " اپوزیسیون"، که در بالا، گوشه ای از پرده آن کنار رفت، روشن میشود، چنین ادعاهایی، تا چه میزان غیر مسئولانه و بی پایه است. نه فقط مبارزین آزادیخواه در سیستان و بلوچستان، بلکه هر شهروند دلسوزی، جدا از تمایلات سیاسی و مذهبی خود، باید علیه چنین تبلیغات ارتجاعی ایستاده، همبستگی و منافع مشترک اکثریت مردم ایران را، برای پشت سر گذاردن شرایط غیر قابل تحمل ناشی از سلطه یک رژیم فاشیستی، مقدم بر هر گونه منافع فرقه ای و ناچیز، از نوع منافع دسته جات بالا قرار دهد.
----------------------------------------
توضیحات
*1- اطلاعاتی پیرامون استان سیستان و بلوچستان
در محل آدرس جستجوگر خود، نشانی fa.wikipedia.org را وارد نموده، کلیک کنید. صفحه اصلی فارسی دانشنامه " ویکی پدیا "، باز میشود. در سمت راست، در محل نشانیها، عبارت" سیستان و بلوچستان" را وارد نمایید. اطلاعات مفید و جدیدی در این زمینه، دریافت خواهید نمود.
یک منبع دولتی
http://www.irtp.com/farsi/references/index/ostan/sistan/index.htm
یک منبع دولتی
http://sistanbaluchestan.frw.org.ir/
وبلاگ انجمن دانشجویان بلوچ در زابل- یک وبلاگ جمعی
وبلاگی حاوی مطالبی متنوع، بویژه تصاویری زیبا از جفرافیای سیستان و بلوچستان
http://anjumanbaloch.blogfa.com/

*2- گزارش دیگری در
http://www.turkmenilim.org/، تاریخ ارتکاب این جنایت مأموران حکومت اسلامی را، روز شنبه 13 آبان، ذکر کرده است. منبع مورد استفاده برای این مطلب در اینجا، سایت پهره http://pahreh.blogspot.com/2006/11/10-1481385.html بوده، که نزدیک به نیروهای سیاسی، در سیستان و بلوچستان میباشد
-----------------------------------------------------------------------------------------
شماره حساب بانکی برای کمک مالی به کارگران اخراجی شرکت واحد تهران
بانک ملی ایران- تهران شعبه پل تهران نو، کد بانک 134، حساب قرض الحسنه شماره 732280 به نام آقایان: داوود نظری، ابراهیم مددی و ناصر غلامی. از هر بانکی در خارج از کشور میتوان با پرکردن فرم مخصوص، مستقیماً به شماره حساب فوق، پول واریز کرد.
-----------------------------------------------------------------------------------------
سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است، که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
-------------------------------------------
طرح اولیه قطعنامه هایی برای ارائه به کنگره شوراها
www.behkish.blogfa.com
آرشیو شهریور 1385، در 7 قسمت متوالی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
www.j-shoraii.blogspot.com damawand158@yahoo.de نشانی جدید ای- میل.
www.kapital.blogfa.com www.behkish.blogfa.com www.omid1917.blogfa.com
http://www.4bahman.blogfa.com/

Saturday, November 11, 2006

انتخابات شوراها و مناطق ملی
رژیم شیعه ایران از تمامی طرفندها برای به دست گرفتن قدرت استفاده خواهد کرد مخصوصاً در این دوره که ناوهای جنگی خارجیها در آبهای مرزی ایران پهلو گرفته و دایره بحث محاصره اقتصادی هر روز تنگتر میشود. با در نظر گرفتن همه ی این مشکلات ما باید تلاش کنیم خود را به هر طرفندی پاسخگو باشیم. هر شخصیتی را از کاندید شدن باز داشتند باید به شکل مسالمت آمیز اعتراض کنیم وقتی اعتراض ما کمک نکرد حتماً به کاندیدهای آلترناتیو رای دهیم. در این دوره انتخابات ما باید از تمامی امکان خود برای به دست گرفتن شوراهای شهرهای کلاله ، گنبد و بندر ترکمن از هیچ کوششی دریغ نکنیم.

هر روز خبرهای تازه ای از طرفندهای رژیم در رابطه با رد صلاحیت کاندیدهای انتخابات شوراها در رسانه های گروهی به چاپ میرسد. آنگونه که رسانه ها گزارش میکنند تمامی افرادی که در خط رهبری و تمایلی به رقصیدن با ساز جنگ و محاصره اقتصادی ندارند تصفیه خواهند شد. در ترکمنصحرا ما مشکلی با انتخابات خبرگان رهبری نداریم، چونکه ترکمنها نه کاندیدی دارند و نه خبرگان رهبری نقشی مثبت در زندگی مردم ما دارد. به همین دلیل برای ترکمنها بهتر این است که برای نشان دادن نارضایتی خود به خبرگان رهبری رای ندهند. ولی انتخابات شوراها برای ما ترکمنها مثل بقیه ی ایران مخصوصاً مناطق ملی نشین بسیار مهم میباشد. شرکت در انتخابات شوراها نشان دادن یک پارچگی خود در مقابل رژیم میباشد. اگر در تهران مردم با بینش سیاسی مختلف از کاندید شدن باز ماند در شهرهای مناطق ملی افراد ملی و با نفوذ خط خواهد خورد ، چونکه رهبران ایران به خوبی میدانند در مناطق ملی مردم حزبی و یا گروهی رائی نمیدهند بلکه با در نظر گرفتن ویژه گیهای ملی و منافع ملی و منطقه ای خود به پای صندوقهای رای میروند. انتخابات شوراها در مناطق ملی بر خلاف انتخابات خبرگان، انتخابات رئیس جمهوری و انتخابات مجلس، نمایش قدرت همبستگی ملی بوده و این دوره هم همینگونه خواهد بود.
در این رابطه فرماندار سابق یکی از شهرهای استان خوزستان به خبرنگار سایت روز اینگونه پاسخ می دهد:" انتخابات شوراها با مجلس یا ریاست جمهوری یک تفاوت اساسی دارد و آن این است که انتخابات شوراها بیشتر ماهیتی قومی قبیله ای دارد تا حزبی و جناحی. بنابراین اگر کاندیدایی در انتخابات مجلس ردصلاحیت شد و احزاب حامی اش به انتشار بیانیه و یا تحصن در مجلس بسنده کردند این وضعیت در انتخابات شوراها تاحدودی فرق می کند. در دور گذشته بود وقتی خبر تقلب در انتخابات پخش شد و صلاحیت چند کاندیدای معروف و سرشناس اهواز رد شد، شهر جوری به هم ریخت که نيروی های انتظامی و امنيتی حالت فوق العاده اعلام داشتند. اين مقام می گويد " درگیری ها آنقدر زیاد شد که اگر کمی بی تدبیری به خرج می دادیم کنترل شهر از دستمان خارج می شد و معلوم نبود چه وضعیتی پیش آید."
اين مقام در دولت احمدی نژاد هیچ سمت دولتی ای ندارد و فقظ عضو کمیسیون ماده 5 شورای شهر است می افزاید:" کاندیداهای شهرها وجهه ای قومی دارند و برخی ها آنقدر محبوب هستند و ریشه در برخی از لایه های جامعه دارند که اگر خبر ردصلاحیتشان به گوش طرفدارانشان برسد معلوم نیست چه بلایی بر سر شهر می آورند. از این رو بنا شده روی ردصلاحیت کاندیداها بیشتر توجه شود. به همین دلیل است که صلاحیت بسیاری از کاندیداهای اصلاح طلب که علاوه بر حمایت های حزبی از حمایت قشرهای مختلف شهرشان نیز بهره مند هستند موکول شده به روز آخر."تفسیریکه فرماندار یکی از شهرهای خوزستان میدهد بسیار واقعی است. رژیم شیعه ایران از تمامی طرفندها برای به دست گرفتن قدرت استفاده خواهد کرد مخصوصاً در این دوره که ناوهای جنگی خارجیها در آبهای مرزی ایران پهلو گرفته و دایره بحث محاصره اقتصادی هر روز تنگتر میشود. با در نظر گرفتن همه ی این مشکلات ما باید تلاش کنیم خود را به هر طرفندی پاسخگو باشیم. هر شخصیتی را از کاندید شدن باز داشتند باید به شکل مسالمت آمیز اعتراض کنیم وقتی اعتراض ما کمک نکرد حتماً به کاندیدهای آلترناتیو رای دهیم. در این دوره انتخابات ما باید از تمامی امکان خود برای به دست گرفتن شوراهای شهرهای کلاله ، گنبد و بندر ترکمن از هیچ کوششی دریغ نکنیم.
18 آبان 1385
بازگشت
--------------------------------------------------------------------------------
منبع: ترکمن ایلیم

Wednesday, November 08, 2006

دیکتاتوری که مرگش ،حتی مرگ می آفریند
سامناک آقایی
سرانجام بعد از مدتی نسبتا طولانی و در یک دادگاه فرسایشی که در طول محاکمه متهمان حزب ساقط شده بعث به رهبری صدام چنین بار کار به تعطیلی جلسات دادگاه و حتی عوض کردن دو قاضی نیز کشیده شده بود، برای صدام و هفت تن از دارودسته اش حکم صادر شد. این حکم تنها حکم یکی از جنایات صدام و همکارانش می باشد که در آن صدام دستور کشتن بیش از 142 تن از شهروندان شیعه عراقی را صادر می کند. این اتهام صدام یکی از اتهاماتی بود که صدام متهم به آن شده بود. البته دادگاه بغداد، صدام را تنها برای 12 اتهام از مجموع 500 اتهامی که علیه او ثبت شده بود فرا خوانده بود و این اتهامی که صدام را با حکم اعدام با چوبه دار روبرو کرد نیز یکی از اتهامات کوچک صدام و همراهانش از این 12 اتهام اصلی بوده است.
هنوز بسیار معتقدند که باید صدام به خاطر تمامی این 12 اتهام محاکمه شود. در محاکمه صدام کوچکترین اشاره ای به جنایت وی علیه ایران و استفاده از بمب شیمایی در جنگ هشت ساله نشده است. همچنین صدام به جرم نسل کشی علیه کرد ها نیز بااینکه چند جلسه محاکمه شد ولی در این مورد نیز حکمی دریافت نکرده است.
از این ها که بگذریم می رسیم به واکنش های عجیب و در خور توجه تعدادی از مقامات عراقی و جهان و گروه های از مردم عراق.بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران و آمریکا از صدور این حکم علیه صدام استقبال کردند. ایران را می توان دوست نزدیک چند سال آخر حیات حکومت صدام نامید که بعد از جنگ اول خلیج دوست این آقای دیکتاتور شده بود و به یک باره آن همه اسیر و خسارات و تلفات و شهید را تنها به خاطر دشمنی او با آمریکا از یاد برد. آمریکائی ها نیز با این که در جنگ هشت ساله از حامیان اصلی صدام بودند اما به محض پایان جنگ با ایران از همان روزهایی که در کاخ های صدام عکس های لنین و استالین را دیدند و حضور روسها و چینی ها را بیشتراز خود دیدند، دشمنی هایشان را آغاز نمودند دشمنی هائی که سرانجام اکنون صدام را به یک قدمی چوبه دار رسانده است.
اما از دیروز که حکم مرگ برای صدام صادر شده است بسیاری از مردم بویژه شیعیان جنوب به ابراز شادی پرداخته اند و درمقابل تعدادی از گروهای عرب نیز در شهر تکریت علیه این حکم اقدام به تظاهرات اعتراضی کرده اند و این گروه های عرب سننی چندی پیش نیز با انتشار بیاننامه ها و برگزاری گردهمائی های کوچکی نه تنها خواهان آزادی صدام بودند بلکه علنا خواستار برگشتن صدام به قدرت بودند که با تذکر شدید دولت مالکی روبرو شدند.
اتحادیه اروپا نیز با اجرای حکم اعدام صدام مخالفت کرد و چند سازمان حقوق بشری جهانی و چند گروه دیگر نیز همینطور . اما از همه این مخالفت ها و موافقین اعدام صدام به نظر جلال طالبانی که رسیدم خیلی تعجب کردم. آقای طالبانی با اینکه دادگاه صدام را عادلانه خواند اما از اعدام صدام چندان راضی به نظر نمی رسید. این آقای طالبانی همان جلال طالبانی است که روزگاری از سوی همین صدام حسین شناسنامه اش باطل اعلام شد وآقای دیکتاتور نامش را از شهروندی عراق پاک کرده بود و بماند که صدام با کردهای تحت رهبری طالبانی چه ها که نکرد.
اکنون آقای طلبانی که در مسند قدرت قرار گرفته است مثل این که از مخالفان مرگ صدام است البته این مخالفت نه از این است که آقای طالبانی فکر کند که صدام شایسته مرگ نیست بلکه از روی مخالفتش با اجرای حکم اعدام است و یا شاید آقای طالبانی از معدود کسانی باشد که بشتر از هر کس دیگری می داند که صدام چقدر دیکتاتور و جنایت پیشه است و شاید فکر می کند که صدام دیکتاوری است که حتی مرگش هم مرگ می آفریند. به همین دلیل صدام با همه دیکتاتورهای دیگر فرق دارد.

Tuesday, November 07, 2006

اورتگا، انقلابي و دموكرات
نويسنده: مرضيه خادم شريف
دانيل اورتگا رهبر حزب ساندينسيتا پس از گذشت 16 سال از زمان رياست جمهوري اش هنوز در تلاش است تا بتواند در انتخابات رياست جمهوري اين كشور كه قرار است در نوامبر سال 2006 برگزار شود شركت كند و بار ديگر قدرت را به دست آورد. او رهبر انقلاب 1979 نيكاراگوئه است. اورتگا كه در آخرين روزهاي رياستش با اتهامات فساد مواجه شده بود، در سه دوره بعدي انتخابات رياست جمهوري نيكاراگوئه شركت كرد ولي نتوانست آراي عمومي را جلب كند و محبوبيتي به دست آورد. درواقع، شركت در انتخابات رياست جمهوري يكي از فعاليت هاي اصلي اورتگا پس از پايان قدرتش محسوب مي شود و وي هنوز در تلاش است تا بتواند يك بار ديگر بر مسند قدرت تكيه زند. اورتگا رهبر جبهه ليبرال ملي ساندينسيتا است و اين حزب 43 كرسي پارلمان نيكاراگوئه را داراست. نظرسنجي هاي عمومي نشان مي دهد اورتگا يكي از چند نامزد انتخابات داراي شانس در رياست جمهوري سال 2006 است. اورتگا در پايان دوران رياست جمهوري اش با وضع قانوني كه به «پينياتا» معروف است دارايي هايي را كه دولت ساندينسيتا مصادره كرده بود و ارزش آن به ميليون ها و حتي ميلياردها دلار مي رسيد به اموال شخصي خود و تعدادي از مقامات ساندينسيتا تبديل كرد. حتي در آن زمان گفته مي شد كه اورتگا بودجه بانك ملي را به حساب شخصي خود واريز كرده بود. در سال 2001 اتهامات عليه اورتگا شدت گرفت و نادختري اش، «زويلا مريكا ناروايز» به طور عمومي اعلام كرد كه اورتگا او را مورد آزار و اذيت جنسي قرار داده است. در پي اين اتهامات بسياري از اعضاي مهم ساندينيست ها از اين حزب خارج شدند و دست از حمايت اورتگا برداشتند. به تازگي نيز كارلوس گوآدموز خبرنگاري كه گزارش كاملي از فساد و انتقادات عليه اورتگا را به چاپ رسانده بود، كشته شد. بسياري ديگر از مخالفان اورتگا به مرگ تهديد شده اند ولي هنوز مشخص نيست كه اورتگا شخصادر اين فعاليت ها نقش داشته باشد. دانيل اورتگا ساودرا در 11 نوامبر 1945 متولد شد. والدينش از مخالفان فعال رژيم «آناستاسيو سوموزا» بودند. وي با دستگيري در سن 15 سالگي فعاليت هاي سياسي خود را آغاز كرد. او در سال 1963 وارد دانشگاه ماناگوآ، آمريكاي مركزي شد و به جبهه ليبرال ملي ساندينسيتا پيوست و در مدت كوتاهي توانست به مقام رهبري اين حزب دست يابد. اورتگا پس از چندي دستگير شد و تا 1974 در زندان به سر برد و به دنبال گروگانگيري مقامات دولتي توسط حزب ساندينسيتا آزاد شد. پس از آزادي به كوبا كه منبع مهم كمك هاي مالي به ساندينسيتا بود، رفت. در ژوييه 1979، حزب ساندينسيتا توانست سوموزا را سرنگون كند و اورتگا يكي از پنج عضو ارشد گروه «بازسازي ملي جونتا» يا همان هيات رهبري انقلاب 1979 شد. در 1984 اورتگا در انتخابات ملي شركت كرد و با كسب 63 درصد از آرا بار ديگر به رياست جمهوري نيكاراگوئه برگزيده شد. در 10 ژانويه 1985 به طور رسمي كابينه دولت را در دست گرفت و تا 25 آوريل 1990 رييس جمهور اين كشور بود. به رغم كمك مالي سه ميليارد دلاري از سوي اتحاديه جماهير شوروي سابق بدهي اين كشور در دوران اورتگا به 11 ميليارد دلار رسيد و سرانجام در انتخابات شكست خورد. با وجود اتهامات و عدم محبوبيت به دليل فسادهاي مالي گذشته اورتگا هنوز اميدوار است پيروز انتخابات آينده نيكاراگوئه باشد. طرفداران او معتقدند كه اتهامات مالي، توطئه آمريكايي ها براي ساقط كردن دولت ساندينسيتا بوده است. فارغ از اين اتهامات، اورتگا به عنوان انقلابي اي معروف است كه حاضر شد موقعي كه در ميان مردم محبوب نيست و راي آن ها را همراه ندارد، از قدرت به طور مسالمت آميز كناره گيري كند

Saturday, November 04, 2006


دوباره «ما
ص. نوابی
• دیگر بس است چپ های جوان را از خواندن نوشته های لنین منع کردن و به خواندن کائوتسکی و برنشتین ترغیب کردن. لنین به ما می آموزد که چگونه از تجربه ها بیاموزیم و بجنگیم. لنین به ما می آموزد که حمله را نه با دفاع که با حمله پاسخ بگوییم. لنین به ما می آموزد که از شکست سرخورده و ناامید نشویم و با پیروزی های ناتمام و کوچک از تک و تا نیفتیم ...

چپ «توطئه نگر»، «سرمایه ستیز»، «حذف کننده »، «فحاش و مطلق نگر»، «لجن پراکن»، «خشونت طلب»، «خطرناک برای دموکراسی و حقوق بشر» بازگشته است، «شبح لنین بر فراز ایران به پرواز درآمده است» و لیبرال ها از هر سو ندای «به هوش باشید» سر داده اند. پرسش: چه شده است؟ پاسخ: «چپ های جوان» که از «تجربیات پدر و مادرهای خود نیاموخته اند... سخن می گویند»! لیبرالیسم ایران وحشت زده هشدار می دهد، بی محابا تاریخ را تحریف میکند، با خشن ترین رقبای غارتگر و سرمایه دار خود برای نابودی این شبح متحد می شود، دروغ می گوید، تهمت می زند... چرا؟ چه شده است؟ چپ ایران «سخن می گوید»! بیش از صد و پنجاه سال از آن زمان می گذرد که مارکس سر بالا گرفت و از "شبح کمونیسم" که بر سراسر اروپا پنجه افکنده است سخن گفت. مانیفست کمونیست را نوشت و در آن برنامه کمونیستها را شرح داد و به صاحبان سرمایه گفت: حالا که می خواهید از این شبح بترسید، این شبح را بشناسید و بیشتر بترسید. بیش از صد و پنجاه سال از انتشار مانیفست می گذرد و شبح کمونیسم روز به روز بر سرزمین های جدید پنجه افکنده است: روسیه تزاری، خاورمیانه، خاور دور، آمریکای لاتین و... اشباح جدید اضافه شده اند: شبح لنین، شبح کاسترو، شبح جنگ علیه امپریالیسم، شبح جنگ علیه جنگ، شبح اتحاد کارگران، شبح انترناسیونال کمونیستی، شبح انقلاب، شبح کوتاهی دستها از ونزوئلا و کوبا و... در این سالها جنبش کارگران در سراسر جهان گاه پیش رفته است و موفقیتهای چشمگیر به چنگ آورده و گاه به عقب رانده شده، سنگرهای بسیار را از دست داده، کشته شده، زندانی شده، شلاق خورده، دستبند قپانی خورده، از سقف آویزان شده، دروغ شنیده و تهمت شنیده و آزار دیده و تکفیر شده. اما هرگاه که جبهه سرمایه مرگ این شبح و اشباح را اعلام کرده (که همیشه این اعلام با رقص و پایکوبی و "به سلامتی سرمایه نوشیدن" همراه بوده است) چندی نگذشته این «مرده» زنده شده، ایستاده، پرچم به دست گرفته، سرود خونین خود را سرداده و سلاح خود را صیقل داده است. پیروزی های اردوگاه کار، گاه مقیاسی جهانی داشته است (مانند خرد شدن جبهه فاشیسم زیر مشت سنگین پرولتاریای روسیه) و گاه مقیاسی محلی (مانند به گل نشستن پنتاگون در ویتنام و خلیج خوکها و در شکست کودتای قرن بیست و یکمی در ونزوئلا). شکستهای این جبهه نیز گاه گسترده بوده است (مانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و بلوک شرق) و گاه درکشوری جداگانه رخ داده است (مانند موفقیت کودتای خونین آمریکا در شیلی و لگد مال شدن آرمانهای انقلاب ایران). این پیروزی ها و شکست ها اگرچه روند رهایی انسان از مزدوری سرمایه را گاه تند و گاهی کند کرده اند اما نه آن پیروزی ها توانسته است به پیروزی نهایی بیانجامد و نه شکستها موجب مرگ این شبح شده است: تا زمانی که تولید بر اساس کار مزدوری و سرمایه است، تا زمانی که کشورها به کشورهای سلطه گر و تحت سلطه، تجاوزگر و مورد تجاوز، غارت کننده و غارت شونده تقسیم شده اند لاجرم نبرد طبقاتی و نبرد علیه امپریالیسم و امپریالیستها نیز زنده است. تا زمانی که جامعه طبقاتی زنده است، این شبح نیز زنده است. دیگر بس است اعلام مرگ این شبح! چرا که این شبح شکسته شدن سکوت موقت خود را اعلام کرده است. در تمام این سالها که «پدر و مادرهای» این چپ های جوان «سخن» نگفته اند، مبارزه کار و سرمایه در دورافتاده ترین کارخانه ها و دخمه های رنج، جریان داشته است. در برابر هر هجوم اقتصادی لیبرالیسم این غول به بند کشیده شده تکانی خورده و بنیان نظم پوسیده را لرزانده است. اندک اندک کمر راست کرده و دقیقا مساله اینجاست: وحشت لیبرالیسم ایران، از این «چپ های جوان» نیست. لیبرالیسم می داند که لرزیدن زمین به زیر پایش نزدیک است. سخن گفتن خیابان ها نزدیک است. دور نیست که مشت کارخانه ها افراشته شود و دور نیست که سازمان کارخانه به جای رای دادن به نمایندگان تپل و حراف حزب لیبرال به رهایی خود رای دهد. این «چپ های جوان» تنها بشارت دهنده ی آن خیزش اند! چرا این چپ های جوان «سخن می گویند»؟ چون «در غیبت یک جریان قوی لیبرال، «چپ» در دانشگاهها مجدداً جان گرفته است.» چرا جان گرفته اند؟ چون «لیبرالها در ایران هیچ گاه تشکیلات و رسانه نداشتند» چرا لیبرالیسم ایران وحشت کرده است؟ چون «انتظار این بود که این چپهای نوظهور ایرانی با آموختن از تجربه ایران و جهان، همان راهی را طی کنند که مارکسیستهای غربی به سوی تجربه‌ای لیبرالیزه شده از سوسیال دمکراسی طی کردند.» چون «امید این بود که چپهای جوان اگرچه مارکس می‌خوانند اما به برخی از آراء او به خصوص آراء برخی از مفسرین او مانند لنین به دیده تردید و انتقاد بنگرند.» چون آنها همان نفرت پدر و مادرهای خود را نسبت به امپریالیسم با خود حمل می کنند و چون «آنها گاه کلمه به کلمه، جمله به جمله با لنین هم صدا می‌شوند». انتظار لیبرالهای ایران انتظار بیهوده ای بوده است. لیبرال های ایران که نه تنها تشکیلات و رسانه که سالهاست در ایران دولت هم دارند انتظار بیهوده ای از این چپ های جوان دانشگاهی داشته اند. انتظار آنها بیهوده بوده است چرا که اتفاقا چپ های جوان ایران از «تجربه ایران و جهان» خوب درس گرفته اند. انتظار آنها از آن روزی انتظار بیهوده ای شد که یلتسین، این رهبر «دموکرات ها» با مشاهده ی مقاومت قوه قانون گذاری در برابر سیاستهایش دستور گلوله باران پارلمان روسیه را به توپخانه صادر کرد و صدها نفر از نمایندگان مجلس و شهروندان را کشت و بازداشت کرد. امید آنها از آن روزی امید بیهوده ای شد که افسانه «پایان تاریخ» با اعلان جنگ دولت آمریکا علیه کل بشریت پایان یافت. از آن روزی که چپ های جوان دانشگاهی ایران دانستند که ۶۵۰ هزار نفر عراقی در جریان «لیبرالیزه شدن» این کشور جان خود را از دست داده اند. لیبرالهای ایران بیهوده انتظار داشته اند که چپ جوان دانشگاهی پرچمدار نفرت از امپریالیسم و مبارزه با امپریالیسم نباشد. انتظار لیبرال ها از آن روزی انتظار بیهوده ای شد که اوامر بانک جهانی مو به مو در ایران اجرا گشت و ثمری جز بیکاری گسترده و تورم ۵۰ درصدی نداشت. از آن روزی که چپ های جوان دانشگاهی دانستند که در دنیای لیبرال سیاست یعنی انتخاب بین «دموکرات» و «جمهوریخواه». از آن روزی که دانستند سیاسیون لیبرال در برابر نقض قانون اساسی با لبخند چرکین سکوت می کنند: اگر این اصل، اصل ۴۴ قانون اساسی و مانع خصوصی سازی باشد. از آزادی سخن نمی گویند: اگر صحبت آزادی سندیکاها باشد. از زندانی سیاسی سخن نمی گویند اگر زندانی سوسیالیست باشد. از آن روزی که دانستند لیبرالیسم یعنی ماشین رای جمع کنی. از آن روزی که دانستند لیبرالها ترجیح می دهند چپ «سخن» نگوید تا انتخاب مردم بین بد و بدتر باشد، نه بین بد و بدتر و «ما»! «چپ» در دانشگاه به آن دلیل جان گرفته است که لیبرالیسم ایران آن قدر «قوی» نبوده است که واقعیت ها را بپوشاند، آنقدر قوی نبوده است که جلوی «سخن گفتن» این چپ «نوظهور» را بگیرد. بله. « ما» دوباره جان گرفته ایم. دوباره سخن می گوییم. لیبرالیسم ایران نباید از ما بترسد چرا که معدودیم. نباید از ما بترسد چرا که بر عکس جریان لیبرال رسانه ای نداریم. و در همین حال باید از ما بترسد چرا که در این سال ها لیبرالیسم آزمایش خود را پس داده است. پوپر و هایک را کاشته است و سرمایه درو کرده است، وزیر و وکیل شده است، نسخه پیچیده است و اقتصاد پر از انگل ما را بیمارتر و ناتوان تر کرده است، «دموکراسی» فرمایشی و تبعیض آمیز بوروژوایی را معنا کرده است. با «خاصان» همداستان شده است. باید از ما بترسد چرا که «ما» از زبان زحمتکشان ایران حرف می زنیم. باید از ما بترسد چرا که ما همدست توده ایم! دیگر بس است چپ های جوان را از خواندن نوشته های لنین منع کردن و به خواندن کائوتسکی و برنشتین ترغیب کردن. لنین به ما می آموزد که چگونه از تجربه ها بیاموزیم و بجنگیم. لنین به ما می آموزد که حمله را نه با دفاع که با حمله پاسخ بگوییم. لنین به ما می آموزد که از شکست سرخورده و ناامید نشویم و با پیروزی های ناتمام و کوچک از تک و تا نیفتیم. لنین به ما می آموزد که دنباله روی سرمایه نباشیم: قدرت خود را در میان توده های زحمت بجوییم و بیابیم، دشمنِ دشمنان زحمتکشان و متحد دوستانشان باشیم، خواسته آنها را بخواهیم و آنها را برای رسیدن به خواسته هایشان آگاه و متشکل کنیم. جایی که باید به پیش برویم سستی نکنیم و عنان کار را به دست اغیار ندهیم. لیبراسیم ایران از شبح لنین لرز کرده است چرا که می داند آموزه های او وقتی فراگرفته شود، سوسیالیسم به آلترناتیوی بالفعل بدل خواهد شد. و درست به همین دلیل است که چپ جوان دانشگاهی ایران لنین می خواند و «کلمه به کلمه، جمله به جمله با لنین هم صدا می‌شود»! دیگر بس است دعوت چپ های جوان دانشگاهی به سوسیال دموکراسی! خود شما باید سوسیال دموکرات می شدید تا ماشین رای جمع کنی تان به گل ننشیند. شما کائوتسکی و برنشتین بخوانید. «سوسیال دموکرات» شدن را برای لیبرال ها نسخه بپبچبد چرا که شبح لنین- عقاب جنبش سوسیالیستی- دوباره بر فراز خاک ایران به پرواز درآمده است: «ما» آلترناتیو سوسیالیستی هستیم! پانوشت ۱- این نوشته جوابیه نیست. تنها اعلامیه ای است به بهانه نوشته آقای "رشید اسماعیلی" با عنوان «شبح لنین بر فراز ایران» در سایت ادوار نیوز منبع: وبلاگ قوقولی قوقو

Friday, November 03, 2006

نيازهاى ما انسانها چيست و حكومتهاى خاورميانه اى با آن چه مىكنند؟
كاوه شيرزاد سخنگوى حزب دمكرات ايران
واقعيت اينست كه بينش حاكم بر نظامهايى از جمله جمهورى اسلامى و بسيارى از مذهبيون خاورميانه اى بر مبنى زير پاگذارى نيازهاى ذوقى انسان، به ستيزه جويى با نظم، شادى، زيبايى و رفاه پرداخته و در يك خود فريبى آشكار نظم، شادى، زيبايى و رفاه را از مظاهر به انحراف كشيده شدن انسانها و به گناه كشيده شدن آنها مى‌دانند اكبر گنجى در مانيفيست سوم خود به نقل از آبراهام مزلو روانشناس برجسته سالهاى ١۹۷٠ تا ١۹٠٨ سلسله مراتب نيازهاى انسان را بترتيب شامل هفت مرحله زير نام مى برد: ١ ) نيازهاى جسمانى يا فيزيولوژيك ( غذا، آب، هوا، خواب، رابطه جنسى )٢ ) نيازهاى ايمنى ( امنيت، ثبات، حمايت، نظم و رهايى از ترس و اضطراب )٣ ) نيازهاى محبت و احساس تعلق ( به ديگران پيوستند، پذيرفته شدن، تعلق داشتن )۴ ) نيازهاى عزت نفس ( اجرا و دستيابى، نشان دادن كفايت در كارها، مورد تاييد و شناخت ديگران واقع شدن )۵ ) نيازهاى شناختى ( دانستن، فهميدن و كاويدن )۶ ) نيازهاى ذوقى ( تقارن، نظم و زيبايى )۷ ) نياز به خود شكوفايى ( رسيدن به تحقق نفس و شكوفا ساختن توانايى بالقوه )حال سوال اينست كه براستى چه بلايى بر سر اين نيازها در يك نظام ايدولوژيك مانند جمهورى اسلامى يا قالب حكومتهاى خاورميانه اى خواهد آمد؟ قبل از پاسخ به اين سوال لازم است اشاره كنم در اين نوشتار قصد ندارم سركوب بسيارى از نيازهاى انسان را در يك نظام ايدولوژيك خصوصا از نوع مذهبى آن به نمايش بگذارم بلكه هدف آنست كه به يكى از اساسى ترين پايه هاى فكرى چنين نظام هايى يعنى " زيبايى ستيزى و رفاه گريزى " اشاره كنم كه شالوده اصلى تروريسم، خشونت و عقب ماندگى در چنين جوامعى است.واقعيت اينست كه بينش حاكم بر چنين نظامهايى از جمله جمهورى اسلامى و بسيارى از مذهبيون خاورميانه اى بر مبنى زير پاگذارى نيازهاى ذوقى انسان، به ستيزه جويى با نظم، شادى، زيبايى و رفاه پرداخته و در يك خود فريبى آشكار نظم، شادى، زيبايى و رفاه را از مظاهر به انحراف كشيده شدن انسانها و به گناه كشيده شدن آنها مى دانند.جلوگيرى از رقص ( حركات موزون )، آواز، موسيقى، جشن و شادى، اعمال محدوديت در پوشش ( حجاب ) يا تشويق به پوششهاى به اصطلاح سنگين ( ريش گذاشتن، ساده پوشى، مد ستيزى « تنوع خواهى » لباس آستين بلند پوشيدن و. . . ) و ترويج خشك احساسى ( نخنديدن يا آرام خنديدن، تو روى كسى مستقيم نگاه نكردن، نشان ندادن احساسات طبيعى و واقعى و. . . ) را مى توان تنها گوشه اى از اين مبارزه آنان بر عليه زيبايى، نظم، شادى و رفاه نام برد.در واقع چنين ايده ها و چنين بينشهايى با فرض فرومايگى و پستى انسانهاى " گويا بى اراده و سست انديش " كه هر آن ممكن است به گناه و فساد كشيده شوند يا از اصالت انسانى خود دور شوند به قيام عليه زيبايى، نظم، رفاه و آسايش پرداخته و به توجيح زندگى سخت و دشوار، تحت عنوان سادگى و نجابت ( خشك احساسى ) مى پردازند تا مردم را بجاى رهاندن از فقر، بيچارگى و زشتى ها؛ به آنها خوى داده تا آنها بهتر و راحتر چنين شرايطى را تحمل كنند، گويا بجاى حل ناملايمات، چگونگى كنار آمدن با آن را توصيعه مى كنند.براستى چنين ايده هايى تئوريزه شده براى مردم بدبخت و بيچاره ايى هستند كه در دستيابى به نيازهاى خود چنان سرخورده و مايوس شده اند كه خواهان پشت پا زدن به تمام اين نيازها هستند، بنابراين چنين ايده ها و تصوراتى به جايى مى روند كه چنين باشد و اگر چنين نبود چنين شود. استبداد پذيرى، آسايش گريزى، بدبختى طلبى، ستيزه جويى، مرفه ستيزى و تروريسم ( مرگ طلبى ) تماما از مظاهر چنين بيشنها و ايده هايى است كه بر ملتهاى خاورميانه اى حاكم شده تا آنها در يك دور باطل زيبايى ستيزى و فقر و بدبختى فرو رفته تا ترس، اضطراب، نگرانى، بى حمايتى و نا امنى به قستى از زندگى آنان بدل گردد.www.kavehsh.mihanblog.comkavehshirzad@yahoo.com

Wednesday, November 01, 2006

چرا به مقاومت مسلحانه رو آورده ایم
اقدامات خصم گینانه و ضد مردمی و ضد اسلامی سر دمداران نظام ولایت فقیه علیه شهروندان اهل سنت و ترور و اعدام های بی رویه و از پیش برنامه ریزی شده رهبران اهل سنت کسانی که هیچ جرمی جز حقگویی و استبداد ستیزی نداشتند از قبیل :
مولوی عبدالملک، مولوی عبدالناصر جمشید زهی، دکتر احمد میرین، شیخ صالح ضیائی ، ملا محمد ربیعی،عبدالعزیز کاظمی، مولوی نورالدین قریبی، مولوی موسی کرمپور،دکترمظفریان، مفتی زاده ، مولوی قدرت الله جعفری،مولوی عبد الوهاب خوافی و... و موارد نقض آشکار حقوق شهروندی از قبیل :
خفقان استفاده از شکنجه و زور، نبود آزادیهای سیاسی، مدنی، عدم آزادی عقیده و بیان دستگیری های بی مورد و پرونده سازی که صرفاً به جهت سرکوب و ارعاب جوانان سنت صورت می گیرد،و راه اندازی دادگاه های تفتیش عقاید و هتک حرمت ها ترویج و تحمل عقاید پوچ صفویه بر جامعه اهل سنت اجحاف و تبعیض های مذهبی نژادی اقدامات وحشیانه و حرکتهای تند روانه و خشونت آمیز عماّل رژیم برخاسته از کور مذهبی و...، باعث سرخوردگی و ناامیدی جوانان سنی مذهب از سر دمداران رژیم گردیده است و عده ای را که دارای حماسه و غیرت دینی هستند به سنگرها کشانده و به دفاع از هویت و مقدسات مذهبی خویش وا داشته است.
با وجودیکه اهل سنت ایران بیش از یک سوم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، نه تنها دارای پستهای کلیدی نیستند بلکه از حقوق مسلّم یک شهروند هم بر خوردار نیستند و در معرض انواع نابودی ها قرار گرفته اند.
واقعیت آن است که مردم ما روشهای دموکراتیک،مدنی و صلح طلبانه را برای رسیدن به خواسته هایشان بر هر شیوه و اقدام دیگری ترجیح میدهند،اما دو دوره حکومت خون بار و اختناق آمیز رفسنجانی با فاجعه قتل های زنجیره ای و ده ها جنایت دیگر سپری گردید و خاتمی هم با وجودیکه در هر دو دوره ریاست جمهوری مرهون آرای اهل سنت بود اما با سیاست مزدورانه خود کاری از پیش نبرد و در مورد رفع تبعیض ها وتنگناها اقدامی نکرد و جامعه ی ایران به اصلاحات دروغین و کذایی وی پشت پا وبا هوو کردن وی در دانشگاه تهران به سخنانش خاتمه دادند، و احمدی نژاد این عروسک منتصب ولی خودکامه فقیه خامنه ای که از آستین خودکامگان بیرون کشیده شده است، همچون اسلاف صفویه خویش از هم اکنون چنگ و دندان نشان میدهد و با پرخاشگری و تنش آفرینی و موضع به ظاهر تند سیاست خارجی از یک طرف و ایجاد رعب و وحشت و برقراری حکومت پلیسی در داخل به ویژه در شهرهای مرزی سنی نشین، ماهیت تروریستی و واقعی خودش را به نمایش گذاشته است.
سر دمداران رژیم از بدو انقلاب تاکنون بر فشارها و تبعیض ها افزوده اند و روز بروز حصارهای تنیده شده انحصار طلبان بیشتر و بیشتر گردیده و ملت ایران به ویژه اهل سنت، نه تنها به حقوق مسلم خویش نرسیده اند بلکه بسیاری از رهبران و جوانان خودشان را نیز از دست داده اند، حال اگر مردم برای رسیدن به خواسته هایشان از خود واکنش خشمگینانه ای نشان می دهند، سر نخ آن در بیرون از مرزهای ایران نهفته نیست بلکه در عملکرد چندین ساله خود کامگانیست که بنام دین، دین و دینداران را کوبیدند و در بیداد گاههای خویش تفتیش عقاید راه انداخته اند و در منابر و تکایا و رسانه های گروهی به مقدسات مذهبی بیش از یک ملیارد مسلمان اهل سنت توهین روا می دارند و حق حقوق مردم را پایمال کرده اند و با استبداد مطلق بر گرده ملت حکمروایی می کنند. و در کل، این فشارهای بی وقفه عمال خون آشام رژیم و توهین های یا وه گویان صفویه است که جوانان ما را برای رسیدن به حق و حقوقشان و دفاع از مقدسات مذهبیشان، به سوی شیوه های خشن و قهر آمیز و مقاومت مسلحانه وا داشته است که مسئولیت آن تماماً بر عهده عمال رژیم و شیوه های تبعیضانه سر دمداران اقتدار گرای نظام است. لازم بیاد آوری است که ما با حماسه دینی قیام نموده ایم تا با استعانت از خداوند آینده مکتب بر حق خودمان را تضمین نمائیم، بنابراین مبارزه ما با ظلم و تهاجمات فرهنگی و عقیدتی گروهک ضالّه حجتیه، یک مبارزه شخصی و یا مادی نیست بلکه یک وظیفه دینی و میهنی و یک جریان نیرومند معنوی و عقیدتی است که مسلماًً تا محو کامل اندیشه های شیطانی گروهک حجتیه به مبارزه همه جانبه ی خویش ادامه خواهیم داد

This page is powered by Blogger. Isn't yours?