Saturday, November 04, 2006


دوباره «ما
ص. نوابی
• دیگر بس است چپ های جوان را از خواندن نوشته های لنین منع کردن و به خواندن کائوتسکی و برنشتین ترغیب کردن. لنین به ما می آموزد که چگونه از تجربه ها بیاموزیم و بجنگیم. لنین به ما می آموزد که حمله را نه با دفاع که با حمله پاسخ بگوییم. لنین به ما می آموزد که از شکست سرخورده و ناامید نشویم و با پیروزی های ناتمام و کوچک از تک و تا نیفتیم ...

چپ «توطئه نگر»، «سرمایه ستیز»، «حذف کننده »، «فحاش و مطلق نگر»، «لجن پراکن»، «خشونت طلب»، «خطرناک برای دموکراسی و حقوق بشر» بازگشته است، «شبح لنین بر فراز ایران به پرواز درآمده است» و لیبرال ها از هر سو ندای «به هوش باشید» سر داده اند. پرسش: چه شده است؟ پاسخ: «چپ های جوان» که از «تجربیات پدر و مادرهای خود نیاموخته اند... سخن می گویند»! لیبرالیسم ایران وحشت زده هشدار می دهد، بی محابا تاریخ را تحریف میکند، با خشن ترین رقبای غارتگر و سرمایه دار خود برای نابودی این شبح متحد می شود، دروغ می گوید، تهمت می زند... چرا؟ چه شده است؟ چپ ایران «سخن می گوید»! بیش از صد و پنجاه سال از آن زمان می گذرد که مارکس سر بالا گرفت و از "شبح کمونیسم" که بر سراسر اروپا پنجه افکنده است سخن گفت. مانیفست کمونیست را نوشت و در آن برنامه کمونیستها را شرح داد و به صاحبان سرمایه گفت: حالا که می خواهید از این شبح بترسید، این شبح را بشناسید و بیشتر بترسید. بیش از صد و پنجاه سال از انتشار مانیفست می گذرد و شبح کمونیسم روز به روز بر سرزمین های جدید پنجه افکنده است: روسیه تزاری، خاورمیانه، خاور دور، آمریکای لاتین و... اشباح جدید اضافه شده اند: شبح لنین، شبح کاسترو، شبح جنگ علیه امپریالیسم، شبح جنگ علیه جنگ، شبح اتحاد کارگران، شبح انترناسیونال کمونیستی، شبح انقلاب، شبح کوتاهی دستها از ونزوئلا و کوبا و... در این سالها جنبش کارگران در سراسر جهان گاه پیش رفته است و موفقیتهای چشمگیر به چنگ آورده و گاه به عقب رانده شده، سنگرهای بسیار را از دست داده، کشته شده، زندانی شده، شلاق خورده، دستبند قپانی خورده، از سقف آویزان شده، دروغ شنیده و تهمت شنیده و آزار دیده و تکفیر شده. اما هرگاه که جبهه سرمایه مرگ این شبح و اشباح را اعلام کرده (که همیشه این اعلام با رقص و پایکوبی و "به سلامتی سرمایه نوشیدن" همراه بوده است) چندی نگذشته این «مرده» زنده شده، ایستاده، پرچم به دست گرفته، سرود خونین خود را سرداده و سلاح خود را صیقل داده است. پیروزی های اردوگاه کار، گاه مقیاسی جهانی داشته است (مانند خرد شدن جبهه فاشیسم زیر مشت سنگین پرولتاریای روسیه) و گاه مقیاسی محلی (مانند به گل نشستن پنتاگون در ویتنام و خلیج خوکها و در شکست کودتای قرن بیست و یکمی در ونزوئلا). شکستهای این جبهه نیز گاه گسترده بوده است (مانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و بلوک شرق) و گاه درکشوری جداگانه رخ داده است (مانند موفقیت کودتای خونین آمریکا در شیلی و لگد مال شدن آرمانهای انقلاب ایران). این پیروزی ها و شکست ها اگرچه روند رهایی انسان از مزدوری سرمایه را گاه تند و گاهی کند کرده اند اما نه آن پیروزی ها توانسته است به پیروزی نهایی بیانجامد و نه شکستها موجب مرگ این شبح شده است: تا زمانی که تولید بر اساس کار مزدوری و سرمایه است، تا زمانی که کشورها به کشورهای سلطه گر و تحت سلطه، تجاوزگر و مورد تجاوز، غارت کننده و غارت شونده تقسیم شده اند لاجرم نبرد طبقاتی و نبرد علیه امپریالیسم و امپریالیستها نیز زنده است. تا زمانی که جامعه طبقاتی زنده است، این شبح نیز زنده است. دیگر بس است اعلام مرگ این شبح! چرا که این شبح شکسته شدن سکوت موقت خود را اعلام کرده است. در تمام این سالها که «پدر و مادرهای» این چپ های جوان «سخن» نگفته اند، مبارزه کار و سرمایه در دورافتاده ترین کارخانه ها و دخمه های رنج، جریان داشته است. در برابر هر هجوم اقتصادی لیبرالیسم این غول به بند کشیده شده تکانی خورده و بنیان نظم پوسیده را لرزانده است. اندک اندک کمر راست کرده و دقیقا مساله اینجاست: وحشت لیبرالیسم ایران، از این «چپ های جوان» نیست. لیبرالیسم می داند که لرزیدن زمین به زیر پایش نزدیک است. سخن گفتن خیابان ها نزدیک است. دور نیست که مشت کارخانه ها افراشته شود و دور نیست که سازمان کارخانه به جای رای دادن به نمایندگان تپل و حراف حزب لیبرال به رهایی خود رای دهد. این «چپ های جوان» تنها بشارت دهنده ی آن خیزش اند! چرا این چپ های جوان «سخن می گویند»؟ چون «در غیبت یک جریان قوی لیبرال، «چپ» در دانشگاهها مجدداً جان گرفته است.» چرا جان گرفته اند؟ چون «لیبرالها در ایران هیچ گاه تشکیلات و رسانه نداشتند» چرا لیبرالیسم ایران وحشت کرده است؟ چون «انتظار این بود که این چپهای نوظهور ایرانی با آموختن از تجربه ایران و جهان، همان راهی را طی کنند که مارکسیستهای غربی به سوی تجربه‌ای لیبرالیزه شده از سوسیال دمکراسی طی کردند.» چون «امید این بود که چپهای جوان اگرچه مارکس می‌خوانند اما به برخی از آراء او به خصوص آراء برخی از مفسرین او مانند لنین به دیده تردید و انتقاد بنگرند.» چون آنها همان نفرت پدر و مادرهای خود را نسبت به امپریالیسم با خود حمل می کنند و چون «آنها گاه کلمه به کلمه، جمله به جمله با لنین هم صدا می‌شوند». انتظار لیبرالهای ایران انتظار بیهوده ای بوده است. لیبرال های ایران که نه تنها تشکیلات و رسانه که سالهاست در ایران دولت هم دارند انتظار بیهوده ای از این چپ های جوان دانشگاهی داشته اند. انتظار آنها بیهوده بوده است چرا که اتفاقا چپ های جوان ایران از «تجربه ایران و جهان» خوب درس گرفته اند. انتظار آنها از آن روزی انتظار بیهوده ای شد که یلتسین، این رهبر «دموکرات ها» با مشاهده ی مقاومت قوه قانون گذاری در برابر سیاستهایش دستور گلوله باران پارلمان روسیه را به توپخانه صادر کرد و صدها نفر از نمایندگان مجلس و شهروندان را کشت و بازداشت کرد. امید آنها از آن روزی امید بیهوده ای شد که افسانه «پایان تاریخ» با اعلان جنگ دولت آمریکا علیه کل بشریت پایان یافت. از آن روزی که چپ های جوان دانشگاهی ایران دانستند که ۶۵۰ هزار نفر عراقی در جریان «لیبرالیزه شدن» این کشور جان خود را از دست داده اند. لیبرالهای ایران بیهوده انتظار داشته اند که چپ جوان دانشگاهی پرچمدار نفرت از امپریالیسم و مبارزه با امپریالیسم نباشد. انتظار لیبرال ها از آن روزی انتظار بیهوده ای شد که اوامر بانک جهانی مو به مو در ایران اجرا گشت و ثمری جز بیکاری گسترده و تورم ۵۰ درصدی نداشت. از آن روزی که چپ های جوان دانشگاهی دانستند که در دنیای لیبرال سیاست یعنی انتخاب بین «دموکرات» و «جمهوریخواه». از آن روزی که دانستند سیاسیون لیبرال در برابر نقض قانون اساسی با لبخند چرکین سکوت می کنند: اگر این اصل، اصل ۴۴ قانون اساسی و مانع خصوصی سازی باشد. از آزادی سخن نمی گویند: اگر صحبت آزادی سندیکاها باشد. از زندانی سیاسی سخن نمی گویند اگر زندانی سوسیالیست باشد. از آن روزی که دانستند لیبرالیسم یعنی ماشین رای جمع کنی. از آن روزی که دانستند لیبرالها ترجیح می دهند چپ «سخن» نگوید تا انتخاب مردم بین بد و بدتر باشد، نه بین بد و بدتر و «ما»! «چپ» در دانشگاه به آن دلیل جان گرفته است که لیبرالیسم ایران آن قدر «قوی» نبوده است که واقعیت ها را بپوشاند، آنقدر قوی نبوده است که جلوی «سخن گفتن» این چپ «نوظهور» را بگیرد. بله. « ما» دوباره جان گرفته ایم. دوباره سخن می گوییم. لیبرالیسم ایران نباید از ما بترسد چرا که معدودیم. نباید از ما بترسد چرا که بر عکس جریان لیبرال رسانه ای نداریم. و در همین حال باید از ما بترسد چرا که در این سال ها لیبرالیسم آزمایش خود را پس داده است. پوپر و هایک را کاشته است و سرمایه درو کرده است، وزیر و وکیل شده است، نسخه پیچیده است و اقتصاد پر از انگل ما را بیمارتر و ناتوان تر کرده است، «دموکراسی» فرمایشی و تبعیض آمیز بوروژوایی را معنا کرده است. با «خاصان» همداستان شده است. باید از ما بترسد چرا که «ما» از زبان زحمتکشان ایران حرف می زنیم. باید از ما بترسد چرا که ما همدست توده ایم! دیگر بس است چپ های جوان را از خواندن نوشته های لنین منع کردن و به خواندن کائوتسکی و برنشتین ترغیب کردن. لنین به ما می آموزد که چگونه از تجربه ها بیاموزیم و بجنگیم. لنین به ما می آموزد که حمله را نه با دفاع که با حمله پاسخ بگوییم. لنین به ما می آموزد که از شکست سرخورده و ناامید نشویم و با پیروزی های ناتمام و کوچک از تک و تا نیفتیم. لنین به ما می آموزد که دنباله روی سرمایه نباشیم: قدرت خود را در میان توده های زحمت بجوییم و بیابیم، دشمنِ دشمنان زحمتکشان و متحد دوستانشان باشیم، خواسته آنها را بخواهیم و آنها را برای رسیدن به خواسته هایشان آگاه و متشکل کنیم. جایی که باید به پیش برویم سستی نکنیم و عنان کار را به دست اغیار ندهیم. لیبراسیم ایران از شبح لنین لرز کرده است چرا که می داند آموزه های او وقتی فراگرفته شود، سوسیالیسم به آلترناتیوی بالفعل بدل خواهد شد. و درست به همین دلیل است که چپ جوان دانشگاهی ایران لنین می خواند و «کلمه به کلمه، جمله به جمله با لنین هم صدا می‌شود»! دیگر بس است دعوت چپ های جوان دانشگاهی به سوسیال دموکراسی! خود شما باید سوسیال دموکرات می شدید تا ماشین رای جمع کنی تان به گل ننشیند. شما کائوتسکی و برنشتین بخوانید. «سوسیال دموکرات» شدن را برای لیبرال ها نسخه بپبچبد چرا که شبح لنین- عقاب جنبش سوسیالیستی- دوباره بر فراز خاک ایران به پرواز درآمده است: «ما» آلترناتیو سوسیالیستی هستیم! پانوشت ۱- این نوشته جوابیه نیست. تنها اعلامیه ای است به بهانه نوشته آقای "رشید اسماعیلی" با عنوان «شبح لنین بر فراز ایران» در سایت ادوار نیوز منبع: وبلاگ قوقولی قوقو

Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?