Thursday, December 07, 2006

هراس مدعیان روشنفکری فارس از طرح مطالبات ملی در مجامع جهانی و بین المللی

از بحران کاریکاتور بدین سو حرکت ملی آذربایجان همراه با جنبشهای ملی در الاحواز، بلوچستان و کردستان موفقیتهای مناسبی در عرصه بین المللی کسب نموده است. حوادث روز اول خرداد در تبریز و سایر شهرهای آذربایجان و اعتصابات اول مهرماه با توجه به ماهیت بشردوستانه، مدنی و صلح آمیز خود توانست نگاه نهادهای بین المللی حقوق بشر را بسمت آذربایجان جنوبی منعطف نماید. چیزی که اصلا خوشایند شونیسم فارس نبود. خبرگزاریهای معتبر جهان اقدام به انعکاس اخبار مطالبات حق طلبانه ملت آذربایجان نمودند و هر از چندگاهی با برگزاری کنفرانسهای بین المللی و با همکاری کمیسیونها و نهادهای حقوق بشر در اروپا و کانادا موجبات عصبانیت نژادپرستان فارس را مهیا نمودند. انتشار گزارشات پی درپی سازمان عف بین الملل در مورد بازداشت شدگان آذربایجان و پخش گزارش ویژه وزارت خارجه آمریکا و شورای اروپا مبنی بر وجود ستم ملی مضاعف و سرکوب فعالین ملی در آذربایجان برای اولین بار موقعیت برتر و ممتاز آذربایجان جنوبی را در معادلات منطقه ای و بین المللی به اثبات رساند.
اپوزسیون فارس و مدعیان روشنفکری آنها بجای تمکین در مقابل این خواسته های دمکراتیک و انسانی ملل تحت ستم ایران همانند روشهای پیشین و منسوخ خود فعالین ملی را به عنوان خائنین و عوامل قدرتهای جهانی معرفی نمودند. در این بین شاید اظهار نظر محسن سازگارا که سرنوشت فروپاشی و یا اتحاد ملل ایران در قالب فدرالیسم را منوط به صندوقهای رای می داند قابل تعمق باشد.
اخیرا فردی به اسم دکتر مهرداد پاینده با مقاله ای تحت "عنوان بالکانیزه کردن ایران راه‌حل مشکل نیست! " در سایت اخبار روز(http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=6560 ) ترس و نگرانی عمیق خود را از اوج گرفتن مطالبات ملی در آذربایجان جنوبی برملا ساخته است. نویسنده محترم در قسمتی از مقاله خود می نویسد:

متأسفانه یکی از نتایج تعمق و بازنگری در طرح حمله نظامی به ایران با احتساب زیانهای بالای آن، مطرح شدن استراتژی دیگری ـ دامن زدن به مسائل قومی ـ در ایران است. یعنی تلاش در استفاده ابزاری از گروههای قومگرا منسوب به اقوام ایرانی است که در برخی از مناطق کشور اکثریت جمعیت را به نسبت دیگر ایرانیان، به خود اختصاص می ‌ دهند. به عنوان نمونه اقدام به تحریک و بسیج برخی از دستجات آذربایجانی حول محور «ستمی» که توسط «فارسها» طی «دهه ‌ ها» به آذربایجانیای کشور رواداشته شده و همچنین تبلیغ و تحریک آنها بر گرد خواست نزدیکی به «جمهوری آذربایجان» در شمال ایران در میان این دسته ‌ ها. هدف از چنین طرحهائی از یک سو تضعیف ایران از درون از طریق ایجاد و افزایش درگیریهای دولت مرکزی و از سوی دیگر زمینه ‌ سازی برای تجزیه ایران به شیوه ایجاد تحریک و اغتشاش در مناطق حاشیه ‌ ای کشور، تلاش برای کشیدن مرزهای جغرافیائی جدید بر اساس قومیت ‌ ها، نامیدن برخی از استانهای ایران نظیر آذربایجان یا ترکمن صحرا با عنوان «آذربایجان جنوبی» یا «ترکمنستان جنوبی» (ترکیبی از نام این استانها و اسم کشورهای همسایه ایران) و به موازات چنین طرحها و اقداماتی، پراکندن تبلیغاتی نظیر وجود «شوونیسم فارسها» می ‌ باشد، آن هم پس از بیش از سه هزار سال زندگی مسالمت ‌ آمیز مردم و اقوام مختلف این کشور با هم!

ظاهرا صبر و تمکین بیش از حد ملت آذربایجان در طول سالیان گذشته موجب سو تفاهم آقایان شده است. ملت آذربایجان تا پیش از نزدیک به صد سال گذشته اکثریت مواقع در ایران حکمروائی داشته و هیچ گاه زبانهای غیر تورکی را غیر رسمی ننموده است. در زمان حکومت خاندان تورک اثری از ستم ملی بر فارسها و غیر فارسها در ایران نبوده است. اما از صد سال به این سو با قدرت گرفتن شونیسم فارس در ایران زبان تورکی غیر رسمی و غیر قانونی اعلام شده، مبارزان ملی آذربایجان اعم از ستارخان، باقرخان، شیخ محمد خیابانی، مرحوم پیشه وری، مرحوم شریعتمداری و... به طرز فجیعی به شهادت رسیده شدند.
شهید شدن نزدیک به سی هزار نفر در زمان حکومت ملی مرحوم شهید پیشه وری چیزی نیست که به این سادگی از حافظه تاریخی ملت آذربایجان پاک شود. تحریف تاریخ آذربایجان و تحقیر و توهینهای بی حساب و کتاب در حق این ملت باعث شده که روشنفکران ملی در آذربایجان با قطع امید از شعارهای توخالی شونیسم فارس تنها و تنها به فکر منافع ملی ملت آذربایجان بوده و در راه احقاق حقوق اولیه و انسانی ملت خویش دست به مبارزه ای طولانی و خستگی ناپذیر بزنند و در این بین به اصطلاح روشنفکران فارس با پشت پا نمودن و عدم تمکین در برابر حقوق دمکراتیک ملی ملل غیرفارس زمینه فروپاشی ایران را فراهم می آورند. نویسنده محترم حتی از نامیدن مناطق آذربایجان به نام اصلی و واقعی خود نیز شدیدا ناراحت است. آیا این ناراحتی چیزی غیر از وجود رسوبات افکار نژادپرستانه و شونیستی در ذهن و عقیده نویسنده محترم است؟

همچنین وی در قسمت دیگری از مقاله خود می نویسد:

از همان زمان مهاجرت نخستین اقوام آریایی در میانه هزاره دوم پیش از میلاد مسیح به این واحد جغرافیائی، نام ایران بر این سرزمین نهاده شده است. در آن سرزمین زبان فارسی از زمان پیدایش زبان رسمی و غالب در کشور بوده و تا امروز در همین جایگاه به بقای خود ادامه داده است.

و امروز پس از ٣ هزار سال زندگی مسالمت ‌ آمیز ایرانیان باهم و در یک واحد جغرافیای سیاسی، ناگهان اقدام به نگاشتن «تاریخ» جدیدی می ‌ شود: تاریخ ستم بر اقوام، کشتار و سرکوب قوم کرد، عرب، آذری، بلوچ و ترکمن! ناگهان ایران سرزمینی می ‌ شود شکل گرفته از قوم سرکوبگر فارس و سایر اقوام تحت ستم غیرفارس!

به نظر می رسد روشنفکران فارس هرگز صدای "هارای هارای من تورکم" و " منیم دیلیم اولن دئییل باشقا دیله دونن دئییل" میلیونها آذربایجانی را نخواهند شنید. اگر زبان فارسی، زبانی تحمیلی برای آذربایجان و سایر ملل غیر فارس نبود پس چرا ملت آذربایجان یکصدا خواهان تحصیل به زبان مادری خود شد؟ زبان فارسی در کدام رفراندومی به عنوان زبان رسمی همه ملل غیر فارس تعیین شده است؟ اصرار بیش از حد بر موقعیت زبان فارسی بیانگر نکته ای در خور توجه است و آنهم چیزی نیست جز عقب ماندگی اجتماعی-فرهنگی و سیاسی نخبگان فارس از قافله تمدن جهانی.

وی در قسمتی دیگر از مقاله خود با اشاره به اظهار نظر یک نویسنده امریکائی بنام رالف پترز می نویسد:

پیشنهاد او- رالف پترز- برای ایران چنین است: «ایران، کشوری بزرگ با مرزهای پرتنش، بیشتر قلمرو خود را به نفع آذربایجان متحد، کردستان آزاد، دولت عربهای شیعه و بلوچستان آزاد ازدست خواهد داد، اما بجای آن ایالتهای پیرامون هرات در افغانستان کنونی را بدست خواهد آورد، منطقه ‌ ای با گرایش تاریخی و زبانی به فارسها. بدین ترتیب ایران در نهایت دوباره یک دولت خالص فارس خواهدشد، البته با پرسشی مشکل که آیا بندرعباس لازم است ایرانی بماند یا به دولت عربهای شیعه واگذار شود».

بالاخره یک نفر آمریکائی منطقی هم پیدا شده تا صدای ملل مظلوم غیر فارس در ایران را بشنود و بر اساس خواست ملل منطقه و واقعیتهای اجتناب ناپذیر اظهار نظری نماید. اگر شما اظهار نظر این آقا را قبول ندارید کمی دیگر صبر کنید. جبر تاریخ شما را نیز روزی مجبور به قبول واقعیتهای ایران و منطقه خواهد نمود.

وی همچنین ناراحتی عمیق خود را نسبت به کشور آلمان و کنفرانسی که قرار است در آنجا برگزار شود چنین بیان می کند:

مشابه چنین روندی در آلمان نیز مشاهده می ‌ گردد. سازمانها و نهادهائی در این کشور بدون توجه به ماهیت امر و به جای تکیه بر حقوق شهروندی و دفاع از حقوق فردی افراد متعلق به گروههای قومی یا دفاع از آزادی ادیان و بحث و بررسی راههای پیشبرد حقوق دمکراتیک در کشورهای این منطقه از جمله ایران، به طرح و بحث مسئله «ستم ملی» می ‌ پردازند. نمونه ‌ ای از چنین گردهمائی ‌ ها سمینار دو روزه ‌ ای است که قرار است در نوامبر ۲۰۰۶ و تحت عنوان «ایران امروز: کردها و دیگر اقوام در اپوزیسیون» به ابتکار «آکادمی پروتستان باد بول» در چهارچوب برنامه عمومی مورد بررسی این آکادمی یعنی «روابط بین ‌ المللی و تحولات آن» برگزار شود. این سمینار دوروزه البته از یاری و همکاری «مرکز بین ‌ المللی حقوق بشر کردها» ( IMK ) و همچنین شرکت «موسسه تحقیقاتی و ارتباطات خاورمیانه» ( THE MIDDEL EAST MEDIA RESERCH INSTITUTE )، که به دولت اسرائیل نزدیکی دارد، برخوردار بوده و با دعوت و حضور تعداد سازمان، حزب و چهره ‌ های گمنام تحت عناوین مختلف؛ کرد، آذربایجانی، ترکمن، عرب وبلوچ برگزار می ‌ گردد. جالب توجه این که در چنین مجامعی دیگر سخن از ایرانیان کرد و آذری و بلوچ و... نیست، بلکه صحبت از ملتهائی است که ناگهان پس از سه هزار سال دیگر خود را ایرانی ندانسته یا خود را ملزم به ایرانی بودن نمی ‌ دانند. جای شگفتی بسیار است که افرادی از میان سیاستمداران آلمان (شاید تنها به این خاطر که برای آنها «دفاع از حق تعیین سرنوشت ملت ‌ ها» امر مشروعی است) بدون هرگونه دانش و اطلاع دقیق در باره این منطقه و در باره تاریخ و ترکیب قومی ایران در چنین بازی ‌ هائی شرکت می ‌ نمایند. البته در این سمینار شرکت سیاستمداران آلمانی در بخش پایانی برنامه و به صورت میزگردی درنظرگرفته شده است. این میزگرد در جمع و با حضور عده ‌ ای که خود را نمایندگان «ملتهای» کرد و آذری و بلوچ و عرب و... خطاب می ‌ کنند، تحت عنوان «رابطه پارلمان آلمان و اتحادیه اروپا با اپوزیسیون ایران» برگذارخواهد شد.

اپوزیسیون فارس همیشه در خارج از کشور جلسات و کنفرانسهای بی شماری برعلیه جمهوری اسلامی برگزار می کند و به اصطلاح کک کسی هم نمی گزد. اما از موقعی که فعالان آذربایجانی موفق به نفوذ در نهادهای حقوق بشر اروپا و آمریکا شده اند شونیسم فارس شدیدا ناراحت شده است. سوالی که مطرح است اینست که شما چقدر به آزادی بیان معتقد هستید؟ چرا از طرح آزادانه مباحث وحشت دارید. آیا شما اساسا به اصل حق تعیین سرنوشت معتقدید؟ اگر معتقد هستید و یا ادعا می کنید که دمکرات هستید بگذارید ملل غیر فارس برای خود تصمیم بگریند. و نه ما و نه شما حق انتخاب بجای سایر ملل را نداریم. شما نیز بایستی در مقابل خواسته های ملی ملل عیر فارس تمکین کنید اگرچه به نفع شما نباشد.

وی در قسمت پایانی مفاله اش چنین نتیجه گیری می کند:

ایران زمین در درازای سه هزار سال حیات و بقای خود، همواره سرزمینی بوده است که مهاجران و تازه ‌ آمدگان در آن امکان سکنا و صرف ‌ نظر از رنگ و نژاد، زبان، دین و اعتقاد و جنسیت در این کشور امکان بود و باش یافته ‌ اند. امروز سیاستی که در عمل در جهت انهدام و از هم ‌ پاشیدن چنین سرزمین و فضای فرهنگی گام برمی ‌ دارد چیزی جز نابودی و بالکانیزه کردن ایران بدنبال نخواهد داشت. چنین سیاستی به هیچ ‌ روی از عقل و خرد فرمان نبرده و چنین سیاست غیرعاقلانه ‌ ای نمی ‌ تواند راه ‌ حلی برای مشکلات امروز این منطقه باشد.

اگر ایران فروبپاشد به یقین بدانید که روشنفکرانی چون شما عامل اصلی این فروپاشی میمون خواهید بود. شما با دهن کجی به خواست ملل غیر فارس و اصرار بیش از حد بر آرمانهای نژاد پرستانه فارس ایران را به سراشیبی فروپاشی می کشانید. آذربایجان و سایر ملل غیر فارس ساکن ایران تصمیم خود را گرفته است. آنها خواهان برسمیت شناخته شدن حقوق ملی خود هستند. بیاید شما نیز به صف دمکراتهای واقعی بپیونید. بگذارید ملل ساکن در ایران سرنوشت ایران را تعیین کنند. همچنانکه در سایر مناطق جهان نیز اتفاقات مشابه بسیاری بوده است.

گله جک بیزیمدیر

احسان تبریزلی

Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?