Monday, August 07, 2006

امپراتوري امريکا و خاورميانه
پيکار پامير ــ تورنتو
نکته سربسته و اما قابل دقت در بحبوحه ي حوادث غمبار اخير در رابطه با اقدامات جنگي اسراييل اينست که آيا حماس در قدم اول و حزب الله در قدم دوم سربازان اسراييلي را به اساس تصميم رهبري شان در اوايل ماه جولاي ربودند؟سرکوب خونين ساکنان نوار غزه و نواحي مختلف لبنان که از چند روز بدينسو ادامه دارد، در واقع برنامه مشترک و از قبل طرح ريزي شده ي اسراييل و امپراتوري امريکا در منطقه بوده که هدف آن مجازات مزاحميني مانند "حماس" در فلسطين و "حزب الله" در لبنان و هموارسازي راه براي تقرب بيشتر به هدف هاي مورد نظر ميباشدبا دريغ فراوان که جهان بار ديگر شاهد خشم و خون و خاکستر در خاور ميانه است. خشم و خوني که بويژه در کشور کوچک و اما زيباي لبنان که تازه از بستر جنگ هاي گروهي بيست و پنجساله برخاسته است، متاسفانه همين اکنون موج مي زند. بعضي ها هنوز هم تصور ميکنند که آنهمه خشونت و کشتار از طرف قشون اسراييل، صرفا به خاطر ربودن يک يا چند سرباز آن کشور توسط اعضاي حماس در باريکه غزه و حزب الله در جنوب لبنان به راه انداخته شده است، در حالي که اسباب و دلايل اصلي ديگري نيز در عين حال در اين جنگ تباه کن تداخل دارد که اينک مرور شتابنده يي روي آن به عمل مي آوريم، باشد خواننده ي عزيز به ريشه هاي جنگ و جنايت کنوني و مقاصد عمده ي اسراييل نزديکتر گردد: امپراتوري امريکا که بمثابه ي قدرت نيرومند و تمامت خواه جهان کنوني، آرزوي سروري بر کل بشر و دسترسي به کليه منابع انرژي و خطوط مواصلاتي روي زمين را دارد، به خاطر تقرب قدم به قدم به اهداف معينه اش، به پايگاه هاي مصون و نيرومندي در همه جاي جهان و از جمله در خاورميانه که بخش عمده ي ذخاير نفت و گاز و معبر معتبر کانال سوئز را در خود جا داده است، نياز مبرم دارد. چنانکه ايجاد پديده يي به نام کشور اسراييل در دهه هاي چهل و پنجاه قرن رفته روي همين محاسبه استوار بوده است. پس هرگاه اسراييلي در خاورميانه و در کنار کشورهاي عربي و حاشيه بحيره ي مديترانه وجود داشته باشد، بايد فوق العاده نيرومند و عاري از هرگونه گزند سياسي و نظامي بوده توانايي مانور وسيع و سرکوب "دشمنان" در منطقه را نيز به نمايش گذارده بتواند. البته ممالک غربي، بويژه آناني که سابقه ي تاريخي استعماري دارند، نه تنها با چنين طرح ها و سياستها موافق اند، بلکه وقتا فوقت از آن حمايت عملي هم به عمل آورده و مي آورند. سرکوب خونين ساکنان نوار غزه و نواحي مختلف لبنان که از چند روز بدينسو ادامه دارد، در واقع برنامه مشترک و از قبل طرح ريزي شده ي اسراييل و امپراتوري امريکا در منطقه بوده که هدف آن "مجازات" مزاحميني مانند "حماس" در فلسطين و حزب الله در لبنان و هموارسازي راه براي تقرب بيشتر به هدف هاي مورد نظر ميباشد. اسراييل که به اساس اعمال زور و فشار عليه مردم فلسطين و بر مبناي راندن مالکين اصلي و غصب سرزمين هاي پدري آنها پايه ريزي شده است، تا سال 1967 ميلادي در محاصره ي تنگ کشورهاي عربي مانند مصر، اردن، سوريه و عراق قرار داشت و از اين ناحيه متواليا احساس خطر مينمود و اما، جنگ 1967 اعراب و اسراييل و پيروزي هاي نظامي اسراييل در برابر اعراب، نه تنها اين خطر را تا حدود زيادي مرفوع نمود، بلکه پس از آن قدم به قدم زمينه هاي مساعد حقوقي، سياسي و دپلوماتيک مبني بر شناسايي دولت اسراييل از سوي رژيم هاي عربي و حتا جنبش خلق فلسطين به رهبري عرفات که هسته ي مرکزي همه ي چالشهاي خاورميانه را تشکيل ميداد، فراهم آورد. علي الرغم آن، عراق به رهبري صدام حسين يکي از ممالک قوي عربي مخالف اسراييل در خاورميانه بود که چنگ و دندان به رژيم اسراييل نشان ميداد و آن را با موشکهاي سکاد روسي اش تهديد مينمود. بنابرآن، اسراييل و امپراتوري امريکا پس از سالهاي هفتاد سده ي رفته، ترفندهاي گونه گون سياسي ــ نظامي به کار بستند تا عراق نيرومند دوران حاکميت صدام حسين را خرد و خمير کنند که طي چند مرحله چنين هم کردند. نخستين ضربه يي که به عراق و ارتش قدرتمند آن وارد آمد، جنگ فرسايشي و خونين با جمهوري اسلامي ايران بود که با تشويق و حمايت امپراتوري امريکا مدت هشت سال دوام کرد. ضربت دومي را هواپيماهاي اسراييل با بمباران شديد دستگاه پرخرج اتمي عراق در سال 1985 ميلادي وارد آورد. ضربه سوم، آغاز و انجام بيهوده ي عمليات اشغال کويت و اقدامات نظامي گسترده امپراتوري امريکا و متحدان غربي و عربي آن عليه عراق بود که در سال 1990 ميلادي (و آنهم به اثر تحريکات و ژست هاي دپلوماتيک تشويق کننده ي سفير امريکا در عراق) صورت گرفت و عراق را از نظر مالي و نظامي به حد کافي تضعيف نمود تا آنکه با وارد آوردن آخرين ضربت از سوي آمريکا بر عراق در سه سال قبل، اسراييل را از ناحيه جنوب شرقي اش کاملا مصون و مطمئن گردانيد.حال، پس از آنهمه برنامه ريزي هاي مزورانه و فعل و انفعالات استعماري، تنها دو رژيم مخالف اسراييل (ايران در کنار عراق و نه چندان دور از اسراييل و سوريه در شمال شرق آن کشور باقي مانده اند که تا هنوز بر ضديت خويش عليه رژيم صهيونيستي ادامه ميدهند. بنابرآن، برنامه ي کنوني اسراييل و امپراتوري امريکا اينست تا دو رژيم متذکره را اولا به گونه هاي مختلف زير فشار شديد سياسي ــ اقتصادي قرار دهند و آنگاه با تمهيدات تازه و اتهامات حساب شده افکار عامه جهاني را برانگيخته و بالاخره غرض خرد سازي آنان دست به کار شوند. از زمره ي اتهامات موثر و جهان پسند، يکي هم " تلاش براي تسليحات اتمي"، حمايت از تروريسم جهاني و تمويل حماس و حزب الله است که از سوي امريکا به سوريه و ايران وارد گرديده و تقريبا بمثابه نقطه مشترکي نيز ميان امريکا و کشورهاي غربي متبارز شده است. آنچه براي اسراييل و حامي بزرگ آن (امپراتوري امريکا) درخور اهميت بسيار است اينست که آنها وجود يک ايران نيرومند و برخوردار از قدرت ذروي در خليج فارس را بخصوص رژيمي از نظر فکري ضد صهيونيسم در نزديکي اسراييل را تحمل کرده نميتوانند و به اساس منطق حاکم بر سيستم زورگويانه ي امپراتوري مذکور، "لزوما بايد" دگرگوني ها و جابجايي هايي را در ايران و متحد آن ( سوريه) وارد آورند. هرچند امکانات و احتمالات متعددي را ميتوان اندرين راستا برشمرد و اما اين احتمال قوي تر جلوه ميکند که اگر جمهوري اسلامي ايران نخواهد و يا نتواند به نوعي تسامح و يا تباني سياسي با امپراتوري امريکا نايل آيد، ايالات متحده دير يا زود با همکاري فعال و تنگاتنگ اسراييل و توافق متحدان غربي اش و البته پس از يک کمپاين وسيع جهاني، لااقل منابع نظامي، دستگاه هاي اتمي و ساير هدفهاي مهم و از قبل تعيين شده در ايران را از هوا مورد حمله قرار خواهند داد. البته موازي بدان، در بخش سياسي نيز از مدتهاست امريکاييان روي يک بديل "مناسب" براي آينده ي ايران سرمايه گذاري کرده کار ميکنند. از شيوه هاي جنگي و اقدامات نظامي اخير در خاورميانه چنين بر مي آيد که قبل از آنکه اسراييل بمثابه نيروي فعال و مجرب نظامي با امپراتوري امريکا داخل اقدام مشترک عليه ايران و سوريه گردد، بايستي خنجرهاي عقبش را برچيند و اين خنجرها چيزي جز اعضاي حماس و حزب الله نيستند. ترديدي نيست که هر دو تشکل سياسي ــ نظامي مذکور را دو کشور ايران و سوريه حمايت مالي، تسليحاتي و تبليغاتي مينمايند و هر دو تشکل، صرف نظر از سير تاريخي و تحولات دروني آنها، بمثابه دشمنان سوگند خورده ي صهيونيسم شناخته شده اند. نکته سربسته و اما قابل دقت در بحبوحه ي حوادث غمبار اخير در رابطه با اقدامات جنگي اسراييل اينست که آيا حماس در قدم اول و حزب الله در قدم دوم سربازان اسراييلي را به اساس تصميم و فيصله ي رهبري شان در اوايل ماه جولاي ربودند؟ هرگاه مقامات صلاحيتدار دو تشکل مذکور همچو فيصله يي را به عمل آورده باشند، يا نهايت کوته نظري سياسي و فقدان قدرت دورانديشي آنها در قبال دشمن بزرگ را به نمايش ميگذارد و يا دستورپذيري کورکورانه شان از منابع تمويل کننده غرض ايجاد جرقه ي جنگي را نشان ميدهد. هرگاه هردو نظر درست نباشد، ربودن سربازان اسراييلي که در تحت شرايط امروزي هيچ برد و منفعتي را نصيب رباينده گان آنها نميکند، احتمالا ميتواند بخشي از تمهيدات دستگاه اطلاعاتي اسراييل به نام "موساد" باشد که بدون شک عوامل آن در ميان اکثر گروه ها و سازمان هاي عربي و منجمله حماس و حزب الله فعال اند. اسباب و عوامل اين اشتعال خونين هرچه باشد، اکنون بهانه و جرقه ي جنگ و سرکوب براي اسراييل ميسر گرديده و برنامه ها از حيطه ي نظر به ميدان عمل کشانيده شده اند. آغاز سلسله نشرات تبليغاتي جديد از سوي کانال تلويزيوني "سي ان ان" عليه حزب الله، خاموشي کاخ سفيد در قبال ضرورت آتش بس در لبنان و مسافرت کاندوليزا رايس به منطقه و طرح صرفا تهيه مساعدت هاي انساني به قربانيان جنگ و کمايي کردن فرصت بيشتر براي تطبيق مکمل تر برنامه ي سرکوب، سکوت رژيم هاي غربي در قبال عمليات نابود کننده ي اسراييل، اظهارات قبلي وزير عدليه اسراييل مبني بر "چپه کردن آسمان بر فرق حزب الله "، ارسال مقدار معتنابه سوخت هواپيما از سوي امريکا به اسراييل در چند روز قبل و بالاخره بيرون کشيدن اتباع غربي از لبنان همه و همه بيانگر به راه اندازي پلان هاي خاص جنگي است که آمادگيهاي قبلي آن وجود داشته است. ضمنا محاسبه يي که نيروهاي سرکوبگر در خاور ميانه دارند اينست که پاي سوريه و ايران را هم در اين جنگ بکشانند تا ضربات شان را بر اين دو دشمن که تا حدود زيادي در انزواي جهاني قرار داده شده اند ، وارد آورند. مگر از قرينه چنين بر مي آيد که دو کشور (سوريه و ايران) به کنه اين ترفندها پي برده باشند و روي همين دليل خواهد بود که از آغاز درگيري ها تا امروز فقط از دور دست به آتش نموده و به حمايت هاي صرفا تبليغاتي در قبال حماس و حزب الله اکتفا کرده اند.در حالت کنوني که اسراييل مسلما دست بالاي در جنگ عليه حزب الله دارد، حتا عدم کمک رساني به جناح هاي ضد اسراييل و اجتناب از مداخله نظامي عرب و عجم نيز به نفع اسراييلي ها تمام ميشود. دولت لبنان البته ناراضي نخواهد بود اگر تشکيلات حزب الله که در واقع دولتي در درون دولت لبنان بوده و موجبات دردسر حاکميت دولتي آن کشور را فراهم آورده است، از هم بپاشد تا لبنان بتواند قشون خودش را به جاي حزب الله در جنوب کشور جا بجا نمايد. البته شوراي امنيت سازمان ملل نيز قبلا تحت فيصله نامه (1559) خويش چنين تقاضايي را به عمل آورده است که نسبت ناتواني حکومت مرکزي لبنان و عدم تمکين حزب الله در برابراين فيصله نامه، اوضاع لاينحل باقي ماند. تذکر اين نکته نيز ضروري است که خواست و شرايط اسراييل که قبلا عقب نشيني حزب الله و جابجايي ارتش لبنان در جنوب کشور بود، در روزهاي اخير تغيير کرده و بلند پروازانه تر شده است. مثلا حال مقامات اسراييلي در کنار ارايه شرايط چندگانه مانند تلاشي حزب الله، دستگيري رهبر آن (حسن نصرالله)، تعهد سوريه و ايران مبني بر عدم حمايت از حزب الله و غيره، تقاضا دارند تا نيروهاي پيمان ناتو به جاي ارتش لبنان در جنوب آن کشور مستقر شوند و خواننده ارجمند خوب ميداند که جاگزيني نيروهاي ناتو در مرزهاي اسراييل و لبنان به معني جاگزيني ارتش امپراتوري امريکا تلقي خواهد شد. هرچند گزارشات ميرساند که علي الرغم بمباران گسترده ي مواضع متعدد حزب الله در لبنان توسط هواپيماها و توپخانه ي قوي اسراييل، مبارزان حزب مذکور مقاومت شجاعانه يي از خود نشان داده اند، اما نظر به قطع خطوط مواصلاتي و نرسيدن سلاح و مهمات بيشتر از خارج به حزب الله از يکسو و برخورداري اسراييل از همه گونه امکانات جنگي و مواصلاتي و نيز حمايت هاي جهان غرب به رهبري آمريکا از آن، در صورتي که حملات اسراييل ادامه پيدا کند ، نهايتا جنگجويان حزب الله يا به زانو در خواهند آمد و يا به مرور زمان، موازي با تحولات دروني، به موضعي درخواهند غلتيد که سازمان الفتح به رهبري عرفات پس از سالها جنگ و کشتار در آن فرو رفت و به فلسفه ي زيست باهمي گرويد .نتايج اين جنگ با برنامه و تحميل شده هرچه باشد، زورگويي آشکار اسراييل و پيامدهاي خشونت و تندروي جوانب درگير خاورميانه را نه ميتوان ناديده انگاشت و نه هم قابل پذيرش دانست. اگر قرار باشد مردم عذاب کشيده ي لبنان در کشور آباد خودشان به گونه ي مسالمت آميز بسر برده و خلق فلسطين پس از سالهاي دراز آوارگي و جنگ و احساس محروميت، داراي دولت و هويت مستقل خودشان در خاورميانه باشند و اگر قرار باشد هزاران انسان بي تقصير و حتا بي خبر از برنامه ها و تباني هاي سري و علني سياسي رژيم ها، جوقه جوقه به کام مرگ و نابودي نروند و ريشه هاي سيستم جنگ و جهانخوري و تروريسم از خون انسان تغذيه نکند، بايد جويبار خشم و خصومت را خشکانيد.به اميد طلوع صبح روشن صلح و آزادي و عدالت در همه جاي جهان ما