Sunday, August 06, 2006

تمدن غرور آفرین ؟

ناسیونالیسم ایرانی این روزها در جمعهای دانشجویی بسیار پررنگ تر از قبل شده و بسیاری امروزه دم از تمدن کهن آریایی و بزرگی داریوش و کورش می زنند. صحبت از عظمت تخت جمشید و آزاد اندیشی زرتشت می کنند و بازگشت به فرهنگ اصیل و به نظر من مجهول ایرانی را آرمانشهر خود می دانند. بسیاری از این افراد و گروهها با استفاده ار مفاهیم مدرن و با بهره گیری از اندیشمندانی مانند نیچه ، منتسکیو و حتی با چاشنی هایی از مارک و پوپر سعی در علمی و مدرن ساختن انگاره های خود دارند.
در ذهن من در مورد مفهوم وحدت بخش آنها یعنی فرهنگ اصیل ایرانی و یا عظمت تمدن ایران باستان ابهامات و اشکالات زیادی وجود دارد که هرگز از این دوستان جواب قابل قبولی در مورد آنها نشنیدم.
به راستی آیا می توان مرز فرهنگی مشخصی را برای فرهنگ اصیل ایرانی و یا هر فرهنگ دیگری مشخص کرد ؟ فرهنگ مقوله ای جهان شمول و بی مرز است. داشته های فرهنگی یک قوم نه متعلق به آنها بوده و نه در آینده خواهد بود. آیا تشابه عمده ی فرهنگی بین مرز فرهنگی موهوم اینان که از افغانستان تا کردستان و آسیای صغیر ادامه دارد وجود دارد؟ آیا قرابت فرهنگی افغان ها و هندیها بیشتر است یا قرابت افغانها با کردها یا ترکهای غرب ایران ؟
آیا می توان آثاری مانند تخت جمشید یا پاسارگاد رابدون این که هیچ نشانی از زندگی مردم در اطراف آنها وجود داشته باشد نمادی از تمدن و فرهنگ فرض کرد ؟ هیچ یافته ی تاریخی مبنی بر وجود اندیشه ، ادبیات و علم در این تمدن مشاهده نمی شود. گویی مردم و حاکمیت هر کدام کار خود را می کردند. شهر دولت مدار در تاریخ ایران باستان جایی ندارد. به واقع تک بناهایی مانند تخت جمشید نشانه ای از زندگی و هوسرانی یک نفر زورمند بوده اند نه نشانی از یک تمدن. گفته
فواد به نظر درست می آید که تخت جمشید نه مایه افتخار تاریخی یک ملت که مایه ننگ آن است. چرا اصرار داریم که به تاریخ پر از سرکوب و استبداد و قتل و جنگ خود ببالیم ؟


Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?