Saturday, July 29, 2006
جنايات صهيونيسم و ضرورت مداخله بينالمللی
تارنگاشت عدالت
نويسنده: اس. ام. منان
منبع: دمکراسی مردم
برگردان: ع. سهند
توضيح مترجم: شايد برخی از خوانندگان، «قشقرقی» را که اين روزها «پيک نت» و سايتهای مشابه در ارتباط با نقش حماس در تجاوز اخير اسرائيل به نوار غزه به راه انداخته اند، نوعی آسيبشناسی «نتبازی» بومی تلقی کنند. مقاله زير ضمن نشان دادن منشا «بينالمللی» اين گونه تبليغات، وظايف بشريت مترقی در قبال اين تجاوز و تبليغات همراه با آن را نيز يادآور میشود.
***
اوايل ماه ژوئيه، همزمان با يکهتازی نيروهای اسرائيلی در سراسر غزه، و کشتار، معلول کردن و ويرانی گسترده از طرف آنها، توماس فريدمان مقالهنويس روزنامه نيويورک تايمز فرصت کشف و شهود يافت. گويا سفر سياحتی در جنگلهای حاره پرو کافی بود تا انگيزه لازم برای ديدن رويدادهای دور دست- با يک روشنی کور کننده جديد- را به او بدهد. و در حالی که او از منظر بهشت استوايی به خشونت در غرب آسيا مینگريست، انکار اهداف اين خشونت چيزی است که به نحو خيرهکنندهای [در نوشته او] به چشم میخورد. به نظر او خشونت در جوهر طبيعت است، اما هميشه با يک مقصود بزرگ برای بقای انواع همراه است. معادلات ظريف طبيعت هميشه در مبارزه بين انواع برای فضای حياتی و تغذيهای که عناصر فراهم آورده اند، حفظ میشوند. ديناميسمهای تکامل زيستی، اغلب تعادل ظريفی بين انواع شکارگر و شکار آنها برقرار میکند. اما رفتار منطقی گونهها و احترام آنها به غريزه ذاتی بقای خود، لازمه حفظ اين تعادل است.
فريدمان افزود، اما آنچه در فلسطين اتفاق افتاد کاملاً برخلاف منطق بود. اسرائيل نوار غزه را تخليه کرده بود، اما مقاومت اسلامی فلسطين، حماس، نخواست از فرصت ساختن «آشيانه برای جوانان خود در آنجا- يک حکومت و جامعه شايسته، همراه با اشتغال» استفاده کند. در عوض، حماس راه سرسختی و خشونت و پرتاب «صدها موشک به اسرائيل» را در پيش گرفت. فريدمان میگويد: «اگر جامعه عرب به روشنی اسرائيل را به رسميت شناخته بود، روابط را عادی کرده و خشونت را طرد کرده بود» فلسطينیها میتوانستند آناً «يک دولت در ساحل غربی، غزه و شرق بيتالمقدس داشته باشند.» اما آنها متأسفانه به چيزی کمتر از نابودی اسرائيل راضی نشدند، حتا اگر اين موجب انقراض خود آنها بشود. فريدمان به نحو ناميمونی نتيجه میگيرد: «انواعی که در جنگلهای حاره اين گونه رفتار کنند، منقرض میشوند.»
آرزومندی اغلب يک انگيزه قوی، گرچه ناخودآگاه برای نويسندگان است. وفاداری صهيونيستی بیچون و چرای فريدمان موضوع پنهانی نبوده است و مقاله نوشته شده او در پرو به نظر میرسد مشتاقانه در انتظار فرصت تاريخی باشد که برای اسرائيل تنها راهحل ممکن برای درگيری در فلسطين بوده است: انقراض فلسطينیها به عنوان يک ملت و پراکنده کردن آنها در گوشههای دور افتاده جهان عرب به عنوان مردمی فاقد هويت تاريخی مشخص.
تاريخنويسی صهيونيستی در آغاز، وجود فلسطينیها را انکار میکرد و سپس با اکراه آنها را به عنوان يک دردسر به رسميت شناخت، به عنوان مردمی که ادعای آنها بر سرزمينی که طی قرنها در آن زندگی کرده اند، فاقد هرگونه تقدس الهی است که يهوديان از آن برخوردارند. تاريخ صهيونيسم مملو از اظهارات قهرمانان آن- ديويد بن گوريون، موشه دايان، گلدا ماير، مناخيم بگين، آريل شارون، اسحاق رابين تا به ايهود اولمرت- است که به عنوان تنها راهحل ممکن برای چيزی که آنها «مشکل جمعيتی» اسرائيل مینامند، خواهان «انتقال» مردم فلسطين شده اند. و درست جهت تأمين شرايط مناسب برای اخراج فلسطينیها- که اغلب با قيد اين پسوند که «داوطلبانه» خواهد بود- صهيونيسم آماده بوده است زندگی آنها تحت اشغال را به يک جهنم واقعی تبديل کند.
جنايات جنگی تکاندهنده
تازهترين جنگ اسرائيل در غزه در روز ٢٨ ژوئن – فقط ٩ ماه بعد از تخليه آن اراضی که با نارضايتی داخلی بسيار و سيلی از ستايش جهانی چيزی که تصور میشد نيات صلحدوستانه حکومت صهيونيستی است- آغاز شد. انگيزه ظاهری تجاوز حمله فلسيطنیها به يک ديدهبانی نظامی بود که طی آن دو سرباز اسرائيلی کشته و يکی ديگر به اسارت گرفته شد. لازم به يادآوری است که هدف حمله فلسطينیها، يک قرارگاه نظامی بود- قرارگاههايی که ابزار اعمال محاصره غيرقانونی غزه از طرف اسرائيل به حساب میآيند.
از زمان انتخابات ملی فلسطين در فوريه، محاصره با همه بیرحمی همراه آن، توانست کارآيی مرگبار سلاحهای ساخت آمريکا را با توحش محاصره خاص جنگهای قرون وسطايی در هم آميزد. از فوريه تاکنون، يک ميليون و نيم سکنه غزه عملاً از ابتدايیترين ضروريات زندگی محروم شده اند. بمباران ساحل غزه در روز ٩ ژوئن، که موجب کشته شدن ۷ غيرنظامی بیگناه شد و هدا غاليه، يک دختر ١۰ساله را به عنوان تنها بازمانده يک خانواده هشت نفره باقی گذاشت، به علت پوشش خبری که رسانهها به آن دادند، جهان را تکان داد. اما ضايعه و تراژدی هدا غاليه حداقل طی شش سال انتفاضه دوم- که بنا به ادعای فلسطينیها قيام نهايی آنها عليه استعمار خواهد بود – به دفعات بسيار در سرزمينهای فلسطينی تکرار شده است.
بر اساس همه معيارهای قابل اعمال حقوق بينالملل، ايستگاه نظامی اسرائيلی، که درگير محاصره جنگی غيرقانونی جمعيت غزه است، يک هدف مشروع بوده است. و سرجوخه گيلاد شاليت، سرباز اسير اسرائيلی، يک زندانی جنگی برخوردار از حقوقی که قوانين در نظر گرفته اند، به حساب میآيد. اين در واقع محور بحث جنگجويان فلسطينی بوده است: اين که آزادی سرباز اسير اسرائيلی موضوعی است که بايد از طريق مذاکره با دولت اسرائيل صورت گيرد.
اسرائيل در عوض دست به يکهتازی نظامی در غزه زد که جهان را تکان داده است. تنها ايستگاه توليد برق غزه در روز اول حمله ويران شد. متعاقباً، راهها و پلهای لازم برای حرکت جمعيت غيرنظامی و ادامه زندگی روزانه آنها، قربانی سلاحهای پيشرفته ساخت آمريکا شد. در روز ٢ ژوئيه، گروههای حقوق بشر مستقر در لندن- عفو بينالملل- پس از يک بررسی دقيق اعلام کرد: «حملات عامدانه نيروهای اسرائيلی عليه دارايیها و زيرساختهای غيرنظامی نوار غزه، قوانين انسانی بينالمللی را زير پا گذاشته و جنايات جنگی به حساب میآيند.» بر اساس قوانين بينالمللی «اسرائيل مؤظف است جهت رفع فوری خسارات بلندمدتی که وارد آورده و رساندن فوری برق و آب- به هزينه خود- به جمعيت فلسطينی در مناطق مورد حمله اقدام نمايد.»
دغلکاری خروج از غزه
طی اظهاراتی که در عمل نادرستی اين ادعا را ثابت میکند که گويا خروج اسرائيل از غزه نشاندهنده نيات صلحدوستانه آن بود، عفو بينالملل میگويد: «طی هفتهها و ماههای اخير، شمار بسياری از رهگذران فلسطينی، شامل زنان و کودکان، در نتيجه آتش توپخانه و حملات هوايی اسرائيل کشته و زخمی شده اند.» گروه حقوق بشر با ظرافت بيشتری به اين افسانه که گويا اقدامات نظامی اسرائيل پاسخی مشروع به تحريکات فلسطينیها بوده است، پايان داد. عفو بينالملل افزود: «با توجه به آتشبس يکجانبهای که جناح مسلح حماس و ديگر گروههای مسلح فلسطينی از آخر سال پيش رعايت کرده اند، اوضاع وخيمتر خواهد شد.»
اگر «حماس و ديگر گروههای مسلح فلسطينی به طور يکجانبه آتشبس را رعايت کرده اند» پس منظور فريدمان و همپالکیهای او از پيله کردن روی اينکه «صدها موشک به سمت اسرائيل پرتاب شده است» چيست؟ برای جواب راه دوری نبايد رفت. آنچه که پرتاب میشود، اساساً سلاحهايی هستند که از فشفشههای آتشبازی پيچيدهتر نبوده و از نظر نظامی حداقل تأثير را دارند. اهميت آنها در واقع بيشتر سمبليک است. حتا موقعی که گروههای سياسی سازمانيافته در فلسطين- که انتظار داشتند اسرائيل دست به اقدام متقابل بزند- اعلام آتشبس کردند، افراد خارج از کنترل اين گروهها ژست نافرمانی سمبوليک خود را حفظ کردند. استدلال آنها بسيار ساده است: اسرائيل هيچگاه به طور متقابل رفتار نکرده است و انتظار اينکه دستگاه صهيونيستی اکنون تغيير رفتار بدهد، احمقانه خواهد بود. پاسخ اسرائيل مثل هميشه نامتناسب و بیتمايز بوده است.
بنابر ارزيابی «دفتر سازمان ملل برای هماهنگی مسايل انسانی» از اوضاع، بين نوامبر و دسامبر ٢۰۰۵، فلسطينیها حدود ٢٨٣ موشک دستساز به اسرائيل پرتاب کردند و هيچيک از آنها موجب تلفات نشد. نيروهای دفاعی اسرائيل، طی به اصطلاح مقابله به مثل- درستتر اين است که گفته شود طی تحريکات خود- اقدام به ١٢۴ حمله هوايی و پرتاب ۵۴۴ خمپاره به غزه نمودند. شمار فلسطينیهای کشته شده در غزه از به اصطلاح خروج اسرائيل تاکنون، به طور نسبی بيشتر از بدترين روزهای اشغال بوده است.
در دسامبر ٢۰۰۵، اسرائيل با اعلام بخشهايی از شمال غزه به عنوان منطقه «ممنوعه»، جايی که نيروهای آن میتوانند آزادانه و بدون اخطار شليک کنند و بکشند، دروغ بودن همه ادعاهای خروج از غزه را ثابت کرد. از جانب نيروهای دفاعی اسرائيل به طور دايم به سوی ماهيگيران فلسطينی عازم دريا شليک میشود که در مواردی به کشته شدن آنها انجاميده است. راههای ورودی و خروجی غزه تحت کنترل آهنين نيروهای دفاعی اسرائيل قرار دارند. به عبارت ديگر، پیآمدهای خروج چيزی به جز تبديل غزه از يک منطقه تحت اشغال نظامی سبعانه به بزرگترين زندان بدون نظارت جهان نبوده است.
اهداف پنهان
اين دقيقاً همان چيزی است که اسرائيل میخواست. فريدمان و امثال او که ادعا میکنند خروج از غزه يک ژست صلحدوستانه بود، منتهای عدم صداقت خود را نشان میدهند. در واقع، لحظهای که طرح خروج از غزه اعلام شد، نقشه- بازی اسرائيل به عنوان يک تاکتيک طفرهآميز جهت انکار حاکميت واقعی فلسطينیها و حفظ کنترل نامحدود بر ساحل غربی از نظر استراتژيک مهمتر، محکوم شد.
در واقع اين همان چيزی است که داو وايسگلاس، مشاور سياسی ارشد آريل شارون نخستوزير وقت اسرائيل، به وضوح بيان کرد. وايسگلاس در تاريخ ٨ اکتبر ٢۰۰۴، طی مصاحبهای با روزنامه هاآرتض اهداف پنهان خروج از غزه را مطرح کرد. به موجب ارزيابی او، در اواحر ٢۰۰٣، اسرائيل در يک باتلاق عميق افتاده بود. درگيریهای خونين با فلسطينیها که به مدت سه سال ادامه يافته بود آسيبهای جدی به اعتبار بينالمللی اسرائيل وارد کرده بود. ايالات متحده هنوز سرسختانه از اسرائيل حمايت میکرد، اما زمان به سود اسرائيل پيش نمیرفت. اقتصاد دچار رکود شده بود و نارضايتی داخلی در حال افزايش بود. زمان زيادی نمانده بود که افکار بينالمللی که به نحو قابل توجهی از اسرائيل فاصله گرفته بود، تحمل خود را از دست داده و به عنوان يک امکان دور به فکر مجازات اسرائيل بيافتد.
در آن شرايط، خروج از غزه يک تاکتيک ماهرانه بود، که در ظاهر امتياز دادن واقعی به فلسطينیها، هسته منافع استراتژيک اسرائيل در ساحل غربی را حفظ کرد. وايسگلاس با تمسخر میگويد مذاکرات صلح کنار گذاشته شده و به حالت تعليق نامحدود در آمده بود. وايسگلاس ضمن اشاره به مکاتبات اوائل سال ٢۰۰۴ بين شارون و جورج بوش، رييسجمهور آمريکا، میگويد ايالات متحده کمترين ترديدی نداشت و منافع اساسی اسرائيل در ساحل غربی را تأييد کرد.
اظهارات طولانی و رک و راست وايسگلاس در باره يک حکومت فلسطينی خطاب به موکلين ناآرام در بين ساکنين شهرکهای يهودینشين که خروج از غزه را پايان خائنانه ميراث الهی اسرائيل میدانستند، به نحو شديدی توجه جهانی را به خود جلب کرد. هدف به جای ارايه امکان يک صلح شرافتمندانه به فلسطينیها، به وضوح چنين بيان شد: قرار دادن «روند صلح در فورمالدهايد» يعنی حفظ يک ارگانيسم مرده به عنوان يک نمونه آزمايشگاهی که اسرائيل هر وقت به صلاح منافع خود تشخيص داد آن را به نمايش بگذارد.
در حالی که نيروهای اشغالگر خارج شده بودند، اسرائيل خود را آزاد ديده است هر موقع که خواست مجازات مورد نظر خود را برای نافرمانی واقعی و فرضی فلسطينیها به طور گستردهای به اجرا بگذارد. تنها تفاوت در اين است که حداقل تا تجاوز ٢٨ ژوئن، خشونت از طريق هواپيماهای جنگده و هليکوپترها از آسمانهای امن اعمال میشد. اگر فلسطينیها از سرفرود آوردن امتناع کرده اند، آن را بايد ويژگی ماهيت محوناشدنی مبارزه آنها دانست، نکتهای که اگر توحش علنی اسرائيل عليه غيرنظاميان بیگناه نبود، جهان از نظر اخلاقی بیهوش شده، با خوشحالی تمام آن را به فراموشی میسپرد. اگر معيارهای مداخله بشردوستانه»ای که قدرتهای غربی طی جنگهای متوالی تجزيه يوگسلاوی در دهه ١٩٩۰به کار گرفتند را بخواهيم امروز اعمال کنيم، اسرائيل مدتها بود که تحت سرپرستی بينالمللی قرار گرفته بود و رهبران سياسی آن به عنوان جنايتکاران جنگی محکوم شده بودند. در روز ۶ ژوئن، شورای حقوق بشر سازمان ملل قطعنامهای را تصويب کرد که عمليات نظامی اسرائيل در فلسطين را محکوم کرده و آن را تخلف آشکار از قوانين انسانی بينالمللی میداند. نهاد تازه تأسيس سازمان ملل، با ٢٩ رأی موافق، ١١ رأی مخالف و ۵ رأی ممتنع تصميم گرفت هيأتی حقيقتياب را به غزه بفرستد.
از نقطه نظر هند نکته مهم اين است که هند به اين قطعنامه رأی موافق داد. پس از سال ها سرفرود آوردن شرمآور در برابر برنامه مشترک آمريکا- اسرائيل برای محروم کردن فلسطينیها از حقوق سياسی و هويتشان، هند اکنون نسبت به مسؤوليتهای خود در قبال خلقهای ديگر کشورها، که برای آزادی خود و عليه استعمار مبارزه میکنند، بيدار شده است. اين دستآورد بزرگی است، اما تفسيرهای رسانههای بورژوايی در اين مورد يادآور اظهارنظر رسوای جاسوانت سينگ، وزير امور خارجه دولت بی.جی.پی. است- که پس از سفر به اسرائيل گفت- حمايت هند از حقوق ملی فلسطينیها کرنش در برابر «رأیدهندگان داخلی» است. اگر میخواهيم عقل سليم و اخلاقيات حاکم بر سياست خارجی هند را حفظ کنيم و آن را از نزديکی اخير آن با محور نو- امپرياليستی آمريکا- اسرائيل دور کنيم، بايد با اين نوع حماقت سياسی مبارزه کرد و آن را شکست داد.
http://pd.cpim.org/2006/0716/07162006_menon.htm