Sunday, July 30, 2006
مهاجرت و پناهندگي
دکتر عباس آزاديان
به رود زمزمه گر گوش کنــ که ميخواندسرود رفتن و رفتنــ و برنگشتنهاحميد مصدقمقدمه: مهاجرت اجباري يا غير اجباري بعد از روي کار آمدن جمهوري اسلامي ابعاد گسترده اي پيدا کرد و اين روند همچنان ادامه دارد. در ابتدا بيشتر مهاجران خود را مجبور به خروج ميديدند و اکنون بيشتر افراد به اختيار قصد سکنا گزيدن در يکي از کشورهاي غربي را دارند.عليرغم علل مختلفي که افراد را به مهاجرت وا ميدارد، اين افراد مسائل و مشکلات فراواني را در پيش روي خود دارند. در اين سلسله مطالب من سعي خواهم کرد بر اساس تجارب شخصي افرادي که در کار کلينيکي به من مراجعه کرده اند و نوشته هاي موجود، تصويري واقع بينانه از اين مسائل و مشکلات ارائه بکنم. اميد من آن است کساني که دست به مهاجرت ميزنند با آگاهي بيشتر در اين مورد تصميم بگيرند و آنهايي که مهاجرت کرده اند بتوانند بهتر با مسائل و مشکلات برخورد کنند. اين نوشته بر اساس اين شناخت است که مهاجرت از کشوري به کشور ديگر پروسه اي است پيچيده با تأثيرات عميق و دراز مدت. طبيعتاً مسئله مهاجرت مسئله سهل و ساده اي نيست و تصميم در مورد مهاجرت مسئله دشواري است که بايد با دقت فراوان گرفته شود. در اين مطلب به موضوع مهاجرت به اجبار يعني موضوع تبعيد و پناهندگي ميپردازم. مسئله پناهندگيشکي نيست که شرايط ترک کشور و رفتن به کشوري جديد از زواياي مختلف اهميت دارد. سلمان اختر که مهاجري است هندي که در آمريکا مسکن گزيده و به کار تحقيق در مسائل روحي و رواني مهاجرت پرداخته است براين باور است که شرايط مهاجرت و علت ترک وطن تأثيرات عميقي در عواقب روحي و رواني ميگذارد. اجازه بدهيد چند جنبه اين مسئله را به شکل چند سئوال مطرح بکنم.آيا فردي که از کشور خارج ميشود و به کشور ديگري ميرود حق انتخاب دارد؟ آيا فرد مهاجر از شرايط اسف بار اقتصادي و خطر گرسنگي ميگريزد؟ يا از منطقه اي جنگ زده و براي نجات جان خود ميگريزد؟ آيا فرد مهاجر در خطر دستگيري و احتمالاً شکنجه است و در صورت عدم خروج آزادي خود را از دست ميدهد؟شرايط فوق الذکر مسائل و مشکلات فراواني ايجاد ميکنند و مهاجرت و در واقع پناهندگي را به شرايط بسيار دشوارتري بدل ميکند.در جريان کار خود مراجعان بيشماري داشته ام که در شرايط بسيار دشوار از کشورشان گريخته بودند. به طور مثال يکي از مراجعانم که الان حدود 40 سال سن دارد حکايت ميکرد که در 17 سالگي مجبور شده بود که از کشورش خارج شود. ايشان در آن زمان درگير فعاليتهاي سياسي عليه رژيم حاکم بر کشور بود. يکي از پسر خاله هايش دستگير شده بود. ميدانست که به زودي دستگير خواهد شد. ايشان را در محموله اي جاسازي کرده بودند تا از کشور خارج شود. تعريف ميکرد که در چند جا ماشينشان مورد بازرسي قرار گرفته بود. در يک مورد سربازان به درون کاميون آمدند. اين جوان صداي پاي سربازان را در بالاي سر خود ميشنيد و قلبش آنچنان به شدت در تپش بود که ميترسيد که سربازان از صداي قلبش به وجود غير قانوني او در کاميون پي ببرند. بازرسي در آن مرحله به خير گذشت. در مرحله بعد سفر بايد به طور پياده از کوه ميگذشت تا به کشور همسايه وارد شوند. ميگفت سر راه با چند نفر برخورد کردند. مدتي با آنها همراه شدند و سپس خداحافظي کردند. حدود 20 دقيقه بعد صداي دو گلوله را شنيدند. وقتي راهنماي آنها با دوربين به صحنه نگاه کرد ديد سربازان آن دو را ديده و درجا کشته اند. اضطراب عجيبي در جان اين جوان ريشه دوانده بود. اين جوان بالاخره توانست از مرز خارج شود و 3-2 سالي در آن کشور همسايه سرگردان بود تا توانست از طريق سازمان ملل خود را به کانادا برساند.مسلماً تأثيرات اين گونه مهاجرت کردن متفاوت است با مهاجرت کردن کساني که در فرودگاه کشورشان سوار هواپيما ميشوند و در فرودگاه کشور ميزبان با استقبال مواجه ميشوند و شايد امکانات فراواني هم در اختيار داشته باشند. تفاوتهاي اساسي مهاجرت و پناهندگي تفاوتهاي فراواني بين مهاجر و پناهنده را ميتوان برجسته کرد از جمله:1- به طور کلي پناهندگان قبل از خروج در شرايط بدتري قرار داشته اند و اغلب آنها به ناچار و بر خلاف ميل مجبور به ترک وطن شده اند.2- مرحله خروج پناهندگان همراه با ترس و اضطراب دستگيري و زنداني شدن است و در نتيجه فشار روحي مهاجرت براي آنها بسيار بالاتر است.3- به خاطر اجبار در خروج از کشور در شرايط غير قابل پيش بيني، پناهنده معمولاً امکان آماده کردن روحي و فيزيکي خود را ندارد.براي پناهنده روزي حادثه اي اتفاق مي افتد و او فرداي آن روز و براي گريز از دستگيري و عواقب احتمالي آن بايد راهي سفري غير قابل پيش بيني بشود. در مقابل مهاجر به اختيار تقاضاي مهاجرت ميکند. پروسه ي پذيرش تقاضاي مهاجرت 3-2 سالي طول ميکشد. طي اين زمان فرد شرايط خروج خود را از لحاظ مختلف و از جمله از لحاظ روحي فراهم ميکند، با همه خداحافظي ميکند و با خيال نسبتاً راحت از کشور خود خارج ميشود. 4- وقتي پناهنده، عليرغم مشکلات اوليه و سختيهاي راه، به کشور ميزبان ميرسد مطمئن نيست که آيا با آغوش باز پذيرفته ميشود يا نه. سياستهاي دولتها در رابطه با تبعيديان بر اساس شرايط متعدد تغيير ميکند. بخصوص اگر تقاضاي پناهندگي فرد پذيرفته نشود مشکلات و سرگردانيهاي درد آور جديدي به مسائل پناهنده افزوده ميشود.5- در موارد مشخص عليرغم پذيرفته شدن تقاضاي پناهندگي فرد پناهنده، مدارک لازم که آزادي حرکت قابل قبولي به پناهنده ميدهد در اختيار او قرار داده نميشود. در مورد ايرانيها مسائل امنيتي و تعلق به بعضي گروههاي سياسي از جمله عواملي است که بعد از پذيرش تقاضاي پناهندگي فرد موقعيت شهروندي او را نا معلوم ميکند. يکي از بدترين مواردي که من در کارم به آن برخورد کرده ام خانمي است که سه سال در ايران در زندان بود و پس از آزادي از بسياري از حقوق اجتماعي محروم بود و در مرحله اي مجبور به خروج از کشور شد. ايشان 10 سال پس از تقاضا پناهندگيش پذيرفته شده ولي هنوز مدارک اقامت به او داده نشده است. در اين مدت اين فرد پدر خود را از دست داد و مادرش هم حال خوبي ندارد و در بستر بيماري است ولي به دليل نا مشخص بودن وضعيت اقامت امکان دعوت از مادر و ديدار او را ندارد.6- پناهنده امکان بازگشت به وطن و به اصطلاح امکان سوخت گيري دوباره را ندارد.در نظر داشته باشيد که زندگي در کشور غريبه يعني دور بودن از بوهاي آشنا، از افراد آشنا، شرايط آشنا و خلاصه هر آنچه كه شخص با آن خو گرفته و بزرگ شده بسيار مشكل است. آداب و رسوم متفاوتند، غذاها متفاوتند، انسانها و نحوه برخورد آنها متفاوت است. فرد مهاجر ارتباطهاي گسترده انساني را که در کشور خود داشته ندارد و اعضاي خانواده دور و بر او نيستند.يک مهاجر با در دست داشتن پاسپورت معتبر و بدون ترس و دلهره ميتواند هنگام دلتنگي و هواي وطن کردن بليت هواپيما تهيه کرده به آن سرزمين و هواي آشنا برگردد، دوستان و خانواده را ببيند، تجديد قوا کند و دوباره به کشور تازه خود برگردد. پناهنده از اين امکان محروم است. 7- به غير از مشکلات مشخص شدن وضعيت اقامت و گرفتن مدارک، پناهنده مشکلات ديگري هم در کشور ميزبان دارد. به طور کلي پناهنده با شک و ترديد مورد استقبال قرار ميگيرد. اگر در کشور ميزبان مسائل خاص سياسي و اقتصادي وجود داشته باشد در درجه اول پناهندگان مورد شماتت قرار ميگيرند. در مقابل مهاجران مورد استقبال قرار ميگيرند و با توجه به شرايط کشور ممکن است از امکانات بيشتري بهره مند شوند. به طور مثال در انگلستان بر اساس قوانين پناهندگي سال 1999 بسياري از پناهندگان جديد را به خارج از لندن و حومه ميفرستند. در ضمن اينکه به پناهندگان اقامتگاه داده ميشود آنها حق تصميم گيري در مورد منطقه اقامت خود را ندارند. در صورت نياز به کمکهاي اجتماعي پناهندگان تنها تا 70 درصد يک فرد عادي ميتوانند از امکانات دولتي برخوردار شوند که چيزي حدود 36 پاند انگليسي در هفته مي شود. پناهنده از حق کار کردن هم برخوردار نيست. مسائل روحي پناهندگي در بررسي تفاوت مهاجرت و پناهندگي بايد به مسائل روحي هم توجه کرد:1ــ پناهنده و تبعيدي امکان بيشتري براي تخيل دارد و اين تخيل ميتواند مانع برنامه ريزيهاي منطقي در زندگي او شود. مهاجر با برنامه مشخص و با اهداف دراز مدت وارد کشور ميشود و احتياج ندارد درآن حد در رويا زندگي کند.مرد 40 ساله اي عليرغم اينکه 7ــ 6 سال در اين کشور اقامت داشت هنوز زبان کشور ميزبان را ياد نگرفته بود. هنگامي که به بررسي اين امر پرداختيم ــ امري که باعث عدم رشد اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي اين فرد شده بود ــ او بيان کرد که امسال حتماً رژيم کشورش سرنگون خواهد شد و او به کشور برخواهد گشت پس نيازي به ياد گرفتن زبان کشور ميزبان نخواهد داشت. شکي نيست که مواردي با چنين شدت ناهنجار فراوان نيستند ولي موارد بسيار ديگري را ميتوان مشاهده کرد که افراد به شکلي از اشکال از درگير شدن جدي با مسائل فرهنگي، اجتماعي و سياسي کشور ميزبان اجتناب ميکنند و تمام انرژي آنها معطوف به مسائل کشور مادريشان ميباشد. 2ــ احساس گناه پديده اي است که در مورد تبعيديان بيشتر مشاهده ميشود. اين امر بخصوص هنگامي که درگيري سياسي مهمي در کشور مادر پيش مي آيد بيشتر ميشود. فرد تبعيدي از اينکه نقشي در آن درگيريها ندارد و تنها از دور نظاره گر است احساس شرمندگي و گناه ميکند. احساس امنيت در کشور ميزبان هنگامي که رفقا و دوستان در کشور مادر در نا امني مشغول مبارزه هستند نيز احساس گناه و شرم بيشتري ايجاد ميکند. گاه اين احساس به شکل عصبانيت و خشم خود را نشان ميدهد. 3ــ احساس حسادت در تبعيدي وقتي ايجاد ميشود که در کشور مادر تحولات قابل توجهي رخ ميدهد ولي او تنها از دور دستي بر آتش دارد. تبعيدي تأسف ميخورد که حضور نزديکتر و ملموس تري در کشور خود ندارد و در نتيجه اين احساس پشيماني و حسادت احتمال دارد دچار افسردگي شود.4ــ مسئله ي ديگري که در مورد پناهندگان ايراني صادق بوده است اين واقعيت است که بسياري از آنان در نتيجه ي شکستهاي دهه 1360 وقتي به کشور ميزبان وارد شدند که جامعه ي ايراني در اين کشورها جايگاه و موقعيتي نداشت و تعداد ايرانيها در خارج ناچيز و انگشت شمار بود. براي مثال در کانادا قبل از سال 1360 تنها حدود هزار ايراني زندگي ميکرد. کساني که اکنون دست به مهاجرت به کانادا ميزنند وارد يک جامعه منسجم وگسترده ميشوند که اين جامعه از امکانات بيشتر اقتصادي- اجتماعي و فرهنگي برخوردار است. وجود چنين جامعه اي ميتواند درد مهاجرت را کمتر کند. البته در مقابل شرايط منفي فوق الذکر سفر پناهنده ممکن است امکانات مثبتي هم براي او فراهم کند. پناهنده کمتر بر اساس يک تصور ايده ال از کشور ميزبان به آن وارد شده و در نتيجه خطر درهم شکستن اين تصور و افسردگي ناشي از آن خيلي کمتر است. پناهنده بدترين شرايط را تجربه کرده و در نتيجه ممکن است سختيهاي کشور ميزبان را راحت تر بپذيرد و کمتر دچار تناقض شود زيرا از بدترين شرايط ممکن فرار کرده است. چنين رضايتي در مورد پناهندگان اقتصادي بيشتر صادق است.خانه ات کجاست؟از کدامين سرزمين مي آيي؟از آزادترين بي نهايتهااز رهاترين جاده هااز رودخانه اي با صدها بازوي گشودهو دريايي با کودکيهاي بي شماراز سرزمين شاديهايگسترده بر سنگفرشها مي آيمو خانه امدر گستره بي کرانه کشورهايي استکه مأمن من نيستو در روياهايمتنها چند روزي ميهمان توام *در اين شعر جنبه هاي مثبت کشور مادري به اغراق بيان شده به طور گذرا مطرح شده است و شاعر عدم تعلق به کشور تازه را مطرح ميکند و روياي غير منطقي بازگشت سريع به ميهن خود را قطعي ميداند. اينها چهار جنبه مهم برخورد روحي و رواني با مسئله تبعيد ميباشند. اين چهار جنبه عبارتند از اغراق در جنبه هاي مثبت کشور خود، کم اهميت ديدن و يا ناديده گرفتن مشکلات کشور خود، احساس عدم تعلق در کشور جديد و روياي بازگشت سريع به ميهن. به اين چهار جنبه ميتوان بزرگتر ديدن مسائل و مشکلات در کشور جديد را هم اضافه کرد. به طور خلاصه تفاوتهاي متعددي تبعيدي را از مهاجر جدا ميکند و براي درک بهتر مسئله مهاجرت اين تفاوتها بايد در نظر گرفته شود. حاصل نهايي مهاجرت و جا افتادگي فرد در کشور ميزبان تا حدي به شرايط قبل از مهاجرت، نحوه مهاجرت و امکانات موجود پس از مراجعت بستگي دارد. امکان بازگشت به کشور و وجود امکان انرژي گرفتن روحي از طريق ملاقات کشور هم ميتواند در موفقيت فرد مهاجر نقش چشمگيري بازي کند. دو نامه ي زير اين مسائل را به شکلي جالب جمله بندي ميکند. خانمي از تهران نامه زير را در برخورد با يک مقاله من نوشته است و به درد مهاجرت اشاره کرده است:"من يک دختر ايراني هستم که پس از سالها شايد ۳۰ سال به ايران برگشتم . ۲ ساله بودم که ايران را ترک کرديم، تنها چيزي که ميتونم بگم اين هست که مريضي قرن ۲۰۰۰ در تمام دنيا افسردگي است و ربطي هم به اينجا و اونجا نداره - من در ايران چهره هاي همه مردم را نگاه ميکنم ــ همه ناراحت هستند ــ همين مشکل هم در اونجا هست با يک شکل ديگه که فرهنگ اروپايي محسوب ميشه. خوشحاليشون رو حاضر نيستند به هيچ قيمت با تو قسمت کنند و دوست ندارند از ناراحتي و مشکلاتشون کسي باخبر باشه که نتيجه اين دو رفتار در کنار هم، با دوري و سردي اجتماع.... به عنوان آدمي که سالها مزه غربت رو کشيدم و در خانواده ايراني و با فرهنگ اصيل ايراني بزرگ شدم که شامل محبت، دوستي، برابري .... بوده و تمام اينها باعث شده که با يک روح زخمي برگردم و بخوام زندگي رو اينجا پيدا کنم ... اجازه بديد به تمام دوستان بگم : زندگي همه جا سخته. اگر ميتونيد در کشور خودتون جايي که به اون تعلق داريد و رشد کرديد ادامه زندگي بدهيد سعي کنيد مهاجرت رو فراموش کنيد و سعي کنيد هميشه نيازتون از زندگي حد و حدود داشته باشه."آقايي از مزار شريف تأثير مهاجرت اجباري را در نامه زير خلاصه کرده است:"به نظر بنده مهاجرت انواع مختلف دارد؛ مهاجرت اجباري و مهاجرت اختياري. باز در نوع اجباري آن که شخص مجبور به ترک وطن و کاشانه خويش ميشود بستگي دارد مثلاً اگر در کشوري مثل ايران مهاجر شويد هميشه سرکوفت، تبعيض، دورنگي و تفکيک وجود دارد و هميشه شخص مهاجر بايد از اينکه مهاجر است تحقير شود و بار منت را به دوش بکشد ولي مهاجرت به کشورهايي که از لحاظ فرهنگي ظرفيت قبول ديگران را داشته باشند آسيبهاي روحي و کلنجارهاي خودي کمتر ميتواند باشد."* شعري از خودم كه چند سال پيش آن را سروده ام