Saturday, July 29, 2006

اسرائيل آماده ی تهاجم به لبنان از: گ. اوکسلی در پاريسترجمه: سارا قاضی حمله های هوائی اسرائيل به لبنان شبح يک جنگ تمام عيار را در خاورميانه به وجود می آورد. سربازان اسرائيلی نقداً از خاک لبنان عمل می کنند. پل ها، جاده ها، فرودگاه ها، ساختمان های گمرک و بنادر، مراکز برق رسانی و مراکز خصوصی در لبنان، به وسيله نيروهای نظامی اسرائيل نابود می شود. نوع هدف ها (ئی که مورد حمله قرار می گيرد) -به ويژه کوششی که برای بستن راه های عقب نشينی در مرز سوريه می شود- به روشنی نشان می دهد که اين حملات تنها به منظور "حمله ی متقابل" در انتقام جوئی به حملات موشکی ميليشيائی حزب الله به اسرائيل نيست و نه ربطی به وجود گروگان های نظامی ای که حزب الله از اسرائيل گرفته، دارد. ابعاد سازماندهی نظامی ای که در مرز لبنان در حال شکل گيری است، گويای آمادگی برای يک حمله بزرگ سراسری است.اگر چه هنوز انجام اين حمله عملاً تثبيت نشده، اما بی شک منظور اصلی دولت و رهبران نظامی کنونی اسرائيل می باشد. در حالی که مطبوعات بين المللی تمرکز خود را بر روی "راه حل های ديپلماتيک" گذاشته است، توپ، و تانک و وسائل نظامی اسرائيل در حال انتقال به محل است. نمی شود ناديده گرفت که در آينده ای بسيار نزديک اسرائيل تهاجم بزرگی را به لبنان انجام خواهد داد.ژنرال هائی که طرح اين حمله را می ريزند، مدعی هستند که اين يک کمپين کوتاه مدتی خواهد بود که الزاماً منجر به اشغال سرزمين های تازه ای نمی شود. به هر حال هدف اصلی -که خلع سلاح کردن ميليشيای حزب الله است- از طريق ديگری ممکن نيست. از اين رو، تا جائی که ما می توانيم بگويم، شکافی در دولت و ارتش اسرائيل بر سر استراتژی وجود دارد.در اين فاصله، حملات هوائی بر خاک لبنان ادامه داشته و موشک بر سر اسرائيل پايين می آيد. مسئوليت اين خونريزی و صدمات و لطمات اخير در درجه اول برعهده ی طبقه حاکم اسرائيل است که خشونت وحشيانه آن تنفر ميليون ها کارگر و جوان کشورهای عربی، ايران و ساير کشورهای را برانگيخته است.ارتش اسرائيل از سال 1978 تا 2000 بخشی از خاک لبنان را اشغال کرد، اما ناتوانی اش در شکست دادن نيروهای مقاومت لبنان به اثبات رسيد. اين شکست به همراه دشمنی فزاينده ای که در مناطق اشغالی در خاک اسرائيل وجود داشت، عاقبت منجر به عقب نشينی اسرائيل گرديد. تمام آن دستاوردها ناشی از اشغال، قساوت و بی رحمی، قتل عام که بی شک پيش آمد در خاطر مردم لبنان باقی مانده است -به ويژه در ميان فقيرترين اقشار جامعه و اقليت شيعه- و تنفری عميق و بی اعتمادی شديدی نسبت به اسرائيل ايجاد نمود و در مقابل پايه ی توده ای محکمی برای حزب الله نه تنها در جنوب، بلکه در ميان فقيرترين و ستمديده ترين اقشار جامعه در پايتخت به وجود آورد.بنابر اين هرگونه اقدام ديگری برای تهاجم در شرايطی به مراتب نامناسب تر از قبل نسبت به اسرائيل به وقوع می پيوندد. ميليشيای حزب الله در تعدادی بسيار بيشتر و از نظر سلاح، آموزش و وسائل نظامی به مراتب بيشتر شده است -ما اين نقطه را در اين جا تأکيد می کنيم، زيرا مسئله ای بسيار تعيين کننده است- و از پشتيبانی ای برخوردار است که نه تنها پشتيبانی توده ی اقليت شيعه که در حقيقت ساير اقشار جامعه را هم دربر می گيرد. در بيروت يک مرد مسيحی از بلندگوی يک گزارشگر تلويزيون داد می زد: "حزب الله کجا است؟ در اين جا حزب الله وجود ندارد! آن ها در آن طرف هستند. اما به اين همه مرگ و مير و خرابی نگاه کنيد! اين يک محله ی مسيحی است، اما بگذاريد يک چيزی به شما بگويم: حالا همه ی ما حزب الله هستيم!"و با اين حال، طبقه حاکم اسرائيل به روشنی باری ديگر قصد تهاجم به لبنان را دارد، مگر اين که تغييری در آخرين لحظات پيش آيد. وقتی تلويزيون های غربی را نگاه می کنی و يا گزارشات مطبوعات آن ها را می خوانی به انسان يک حس کيجی و سردرکمی از تحليل های آن ها دست می دهد. با شعورترين نمايندگان امپرياليزم آمريکا (مثل جرج بوش خرف نبوده و ديوانگی نمی کنند) به احتمال يک آتش سوزی شوم در خاورميانه می نگرند. دولت های اروپائی نيز همين ديدگاه را دارند. بوش خواهان يک تهاجم و يا لااقل بمباران دائم و خراب کردن مواضع حزب الله است. زيرا که او فکر می کند که از اين طريق می تواند بر ايران و سوريه فشار وارد آورد. اگر زمانی اين تهاجم صورت گيرد، تأثيرات وخيمی در تمام منطقه می گذارد. وضع اقتصادی کشورهای کوچک و مصنوعی منطقه -از جمله اسرائيل- را بی ثابت خواهد کرد و تغييرات قابل ملاحظه ای در روانشناسی توده ها در تمام خاورميانه ايجاد خواهد نمود که به آشفتگی سياسی و اجتماعی موجود ناشی از تضاد در عراق و وضعيت سخت و نااميد کننده کارگران و جوانان فلسطينی در ساحل غربی و نوار غزه می آفزايد.بی ثباتی دائم در خاورميانه بر پايه ی نظام سرمايه داری، اسرائيل که مانند ساير کشورهای مصنوعی در طول قرن بيستم به وسيله امپرياليزم در منطقه شکل گرفت، ادامه حيات نمی تواند بدهد. تقسيم منطقه به کشورهای متخاصم -که تنها راه حل اين مشکل بر پايه ی سوسياليزم است- مايع پيشرفت منطقه شده و منبع دائمی تشنج و برخورد در آن منطقه است. سياست اسرائيل در رابطه با همه کشورهای اطرافش به طور کل سياستی تحريک آميز و تهديد کننده است؛ تهديد به جنگ و تهاجم، حتی اگر اين تحريکات را به مرحله عمل نرساند.دليل بنيادی ای که اسرائيل را به اين گونه سياست وادار می کند، اين است که حکومت اسرائيل تنها به حفظ خود به عنوان امپرياليزم منطقه بر پايه ی فشار اقتصادی و نظامی دائم، با قراردادن قشری از جامعه در مقابل قشری ديگر هر زمان که ممکن باشد، حتی اگر به سرحد جنگ بکشد، می تواند روی پا بماند. غير از اين، اسرائيل بسيار سريع توازون داخلی خود را از دست می دهد، زيرا که نظام سرمايه داری قادر به برآورده کردن نيازهای اکثريت مردم جامعه اسرائيل نيست. تحت اين شرايط هيچ گونه "صلح" و "ثباتی" نمی تواند وجود داشته باشد.فقر خردکننده و بی پناهی مردم فلسطين که هم چون حيوان درون قفس در مناطق تحت کنترل و جدا از هم به سر برده اند، تبديل به خشم و نفرت شديد نسبت به حکومت اسرائيل شده است، همان طور که کشتار بلااستثناء مردم مناطق اشغالی لبنان، نفرتی عميق را نسبت به اسرائيل در محله های فقيرنشين که بيش از بقيه همه گونه صدمه ديده بودند، ايجاد نمود.حکومت های غربی و نظريه پردازان حرفه ای از دست خشونت تروريزم و "ميليشيای اسلامی" در فلسطين و لبنان هميشه می نالند و خسته نمی شوند. اما آيا آن ها جداً می توانند چيز ديگری انتظار داشته باشند؟ خواهان صلح بودن در ميان چنين جهنمی به معنای خواهان اطاعت صلح جويانه در برابر استثمار، گرسنگی، بيماری و ستم طبقاتی و ملی است. اين خواسته، خواسته ای کاملاً تخيلی است. در فلسطين، استفاده از عرفات و مقامات فلسطينی برای خلع سلاح کردن ميليشيا و حمايت از اسرائيل در برابر حملات ميليشيا يک شکست کامل انجاميد و مانند تف سربالائی بر روی خود اسرائيل پايين آمد و موقعيت مقامات فلسطينی را تضعيف کرده و راه را برای حماس صاف نمود. اسرائيل کنترل اين مناطق را بيش از پيش از دست داده است.به همين ترتيب، ستم اسرائيل در لبنان، شرايط را برای ظهور حزب الله آماده کرد. حزب الله اکنون يکی از فاکتورهای مسئله است که بايد به حساب آورده شود. برای اين که ارتش اسرائيل تحت چنين شرايطی بتواند وارد لبنان شود، منجر به مشکلات بسيار جدی برای تهاجم ارتش می گردد. حزب الله احتمالاً حدود 6000 جنگجوی مسلح دارد. اما پشت سر اين نيرو، ده ها هزار کارگر و جوان لبنانی قرار دارد که جنگيدن و مردن در راه مبارزه با اسرائيل را افتخار می دانند. هر مرد، زن و کودک -به خصوص در ميان شيعيان- برای ميليشيا پول، سرپناه، پشتيبانی و مدد خود را می رساند. چنين نيروئی شکست ناپذير است. به همان دليل که نيروهای مقاومت عراق را نمی توان شکست داد. اين مردم مانند جوانان فلسطينی، از مرگ نمی هراسند و دليل خوبی هم برای آن دارند. اگر چه تعداد بسيار زيادی کتاب های سنگين در توضيح اين پديده ی "پيچيده" نوشته شده، اما مردم خود، اغلب آن را توضيح می دهند. - در چند کلمه: آن ها می گويند که نمی توانند تحت ستم و اهانت و تحقير دائم زندگی کنند و اين که اين زندگی نيست، مرگ تدريجی است و اين که آن ها ترجيح می دهند بميرند تا اين که اين طور زندگی کنند. مرگ و زندگی با هم يکی می شود. البته اين شورش معمولاً در شکل مذهبی ابراز می شود و اغلب در انواع و اقسام لحن کلام ارتجاعی پيچيده شده است. اما بايد به اين درک رسيد که در اذهان مردم ستمديده و منکوب شده، حرارت مذهبی بيشتر مواقع وسيله ابراز تنفر سوزانی از ستم، آرزوی رهائی، زندگی بهتر، يا در اين جهان يا در جهانی ديگر (آن طور که آن ها می بينند) است.سرانجام احتمالی تهاجمالبته اشتباه بزرگی خواهد بود اگر قابليت مرگ آور نيروهای ارتش اسرائيل را دست کم بگيريم. معذالک، همان طوری که در رابطه با تهاجم به عراق ديديم، حمله ی تهاجمی به يک کشور يک چيز است و اما گرفتن و کنترل، مناطق تسخير شده چيز ديگری. نيروهای اسرائيل به زودی خود را در وضعيت نيروهای خارجی در عراق خواهند يافت. از بين بردن "پايگاه"های حزب الله فقط حرف دلال منشانه است. پايگاه های حزب الله کجا است؟ "پايگاه" آن ها در درون خود جامعه است- و در بيروت. حقيقت اين است هرگونه گوششی برای نابود کردن پايگاه های حزب الله منجر به از بين رفتن بخش های مهمی از پايتخت خواهد شد."پايگاه"های ديگری هم برای حزب الله وجود دارد- طرف ديگر مرز سوريه: حکومت اسرائيل در اين مرحله خواهان تحريک سوريه به جنگ نيست، زيرا از جنگ در چند جبهه ترس دارد. رژيم سوريه هم خواهان درگير شدن نيست. اما کمپين های نظامی منطق خود را دارا است و به ندرت با طرح های از پيش ساخته شده ی فرماندهان و طراحان استراتژی هم خوانی دارد. حقيقت اين است که هرگونه حمله ای به لبنان که در پی آن حمله به پايگاه های حزب الله در سوريه را به همراه نداشته باشد، به شکست می انجامد. به اين هم بايد اشاره کرد که هر چند دمشق ممکن است، در وارد به جنگ شدن ترديد داشته باشد، اما نمی تواند کنار به ايستد و ناظر شکست يا تضعيف جدی حزب الله به دست اسرائيل باشد. به اين دليل است که سوريه رسماً اعلام کرد که در صورت تهاجم، از حزب الله پشتيبانی خواهد کرد.جنگ بر عليه لبنان می تواند چرخ بخورد به چند طريق از کنترل خارج گشته و در ادامه باعث سرنگون شدن پادشاهی طرف دار غرب اردون و عربستان سعودی گردد و توده های مردم را در کشورهای عربی به حرکت درآورد. تظاهرات عظيمی نقداً در قاهره، دمشق، فلسطين و جاهای ديگر صورت گرفته است. روابط با ايران را متشنج تر می کند. در نتيجه تعجب آور نيست که بيم زيادی در تل آويو درباره ی تشويق به اين ماجراجوئی وجود دارد. قدرت نظامی ايالات متحده آمريکا در افغانستان و عراق، جائی که نيروهای ارتش آن تدريجاً و با درد رنج به انتهای توان خود رسيده، تحليل رفته است. ارتش اسرائيل هم محدوديت های خود را دارد؛ همان طوری که در از دست دادن صحرای سينا در سال 1979 ديديم و بعد هم عقب نشينی اش را از لبنان تجربه کرديم.حالا که جنگ شروع شده است، با بمباران مداوم لبنان و موشک هائی که در تلافی به اسرائيل پرتاب می شود، حکومت اسرائيل يا بايد به جنگ ادامه دهد و يا به دنبال يافتن يک راه حل برای حفظ آبروی خود باشد. بمباران لبنان به صرف فقط بمباران، به جائی راه ندارد. حزب الله را نمی توان با حمله ی هوائی از محل بيرون کرد، در چنين وضعيتی، حملات هوائی تنها برتری نظامی را نشان داده و مقدمه ی يک حمله ی سراسری بايد باشد. آن بخش هائی از طبقه حاکم اسرائيل و قدرت های خارجی که از عواقب اين تهاجم می هراسند، همواره در پی يافتن يک آلترناتيو ممکن می باشد.آلترناتيوهای "ديپلماتيکی"يکی از بازی کنندگان تقريباً کوچک "بازی بزرگ" در خاورميانه، امپرياليزم فرانسه است که در آوريل 2005 بيرون آمدن ارتش سوريه از لبنان را فرصتی برای کسب مجدد چيزی مثل موضع "تاريخی" آن کشور در منطقه ناميد." هر بمبی که بر روی پايتخت لبنان ريخته می شود، مانند بمبی است که بر روی بلند پروازی های امپرياليزم فرانسه ريخته می شود و شيراک اين تهاجم را درک می کند. جنگ چريک ها در جنوب و احتمالاً دخالت نظامی سوريه، تنها می تواند مسائل را بدتر کند. در نتيجه شيراک پيشنهاد دوستانه ای به دولت سوريه داده است. او به دولت سوريه پيشنهاد داده است که خود، حزب الله را خلع سلاح کرده و به اين ترتيب اسرائيل را از وظيفه ای که به عهده گرفته، رها کند.اين به معنای جنگ داخلی در لبنان است. ارتش لبنان از زمانی که سوريه از لبنان خارج شده تاکنون به سختی توانسته خود را بازسازی کند. کل ارتش لبنان را 000/70 مرد تشکيل می دهند که خيلی های آن ها شيعه هستند. اگر دولت لبنان بخواهد از اين نيرو برای از بين بردن حزب الله استفاده کند -يعنی تنها نيروی واقعی جنگجو بين مرز جنوب و پايتخت- از ديد توده ی مردم لبنان و همين طور اکثر سربازان آن کشور، خيانت نسبت به آن ها در برابر تهديد دشمن به شمار می رود و اين به معنای جنگ داخلی است که در آن دولت طرفدار امپرياليزم کنونی بازنده خواهد بود. نظريه ديگر اين است که نيروی "برقرارکننده ی صلح" از طرف سازمان ملل به جنوب لبنان اعزام گردد تا به اصطلاح "منطقه ی ضربت گير" به طرف مرز شمال به وجود آورد. اما اين چگونه می تواند جلوی موشک های حزب الله را بگيرد تا به اسرائيل پرتاب نشود، مگر اين که اين "برقرار کنندگان صلح" خود وارد جنگ با ميليشيا گردند. اگر چنين نيرويی به منطقه اعزام گردد. تنها تفاوتی که می کند اين است که حزب الله قدری به طرف شمال حرکت خواهد کرد.از نقطه نظر نظامی و استراتژيکی، اشغال جنوب لبنان به وسيله نيروهای سازمان ملل، احتمالاً بيش از اين که به حزب الله لطمه بزند، ظرفيت و راه حل های نظامی موجود اسرائيل را روی زمين مختل می کند.بنابر اين، راه حل های "ديپلماتيک" خطر کمتر نداشته و واکنش و بازتاب آن ها از حمله ی اسرائيل قابل پيش بينی کمتر نيست. آن جناح از طبقه حاکم اسرائيل که نسبت به اين تهاجم ترديد دارد، ممکن است به حضور نيروهای سازمان ملل به عنوان وسيله آسانی برای حفظ آبروی خود نگاه کنند. اما به هر حال، دلائل مهم درونی ای هم برای رهبران ارتجاعی ارتش و احزاب سياسی وجود دارد که خواهان اين تهاجم هستند. اين امر به تغيير در توازون قوا به نفع آن ها در جبهه داخلی سياسی تمام می شود. پول به جيب آن ها سرازير می گردد؛ مثل سرمايه دارانی که از ميليتاريزم و جنگ به نفع جيب خود سود می برند. شوونيزم و نژادپرستی، نفرتی را می آفريند که باعث کنار رفتن آن عناصری در جامعه اسرائيل می گردد که با سياست های ارتجاعی آن ها مخالف هستند و جنگ مقدمه ای برای تحميل باز هم بيشتر از خود گذشتگی کارگران و خانواده های آن ها شده و به کاهش بودجه آموزش و پرورش، بهداشت عمومی و خدمات عمومی می انجامد. وضعيت داخلی اسرائيل، در کشوری که سرمايه داران در حال حمله به منافع کارگران هستند، پيوند نزديکی با سياست خارجی حکومت اسرائيل دارد. سياست خارجی، شاخه ای از سياست داخلی است.اين که با اطمينان خاطر و قاطع بتوان گفت که در چند روز يا هفته ی آينده چه پيش خواهد آمد، کار ساده ای نيست، زيرا در وضعيت فوق العاده انفجاری ای که اکنون در خاورميانه وجود دارد، هر روندی که اسرائيل و قدرت های بزرگ امپرياليستی در پيش گيرند واکنش و بازتابی دارد که آن ها خود، کمتر از همه انتظارش را دارند. تمام منطقه به قدری بی ثبات است که نقشه ی يک کمپن کوتاه و ضربتی بر حزب الله می تواند به يک آتش بزرگ تبديل گردد که چند کشور را دربر گيرد، آن چه مسلم است اين است که بر پايه ی نظام سرمايه داری، هيچ جوابی برای فقر و استثمار، پايمال شدن آزادی ملی و مذهبی، تشنج های پايان ناپذير و تضادها و جنگ در خاورميانه نمی تواند وجود داشته باشد. تنها مسير، سوسياليزم بين المللی، برچيدن نظام سرمايه داری و برقراری ارتباط آزاد و مساوی بين مردم و حکومت در درون يک فدراسيون سوسياليستی در خاورميانه، می تواند برای مردم اين منطقه آينده ای داشته باشد. ما بايد هر در کاری که می توانيم بکنيم، برای اين که به آن ها کمک کنيم اين مسير را بـپيمايند.اتحادیه سوسیالیست های انقلابی ایرانچهارشنبه 19 ژوئيه 2006

Comments: Post a Comment



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?